گنجور

شمارهٔ ۳۵

تندخویی آمد و چون لاله داغم کرد و رفت
آتش هجران او تاراج باغم کرد و رفت
بوی نومیدی فراقش در دماغم کرد و رفت
آنکه لبریز از وصالم داشت داغم کرد و رفت
شربت تلخ جدایی درایا غم کرد و رفت
بود فردوس برین از مقدم جانانه ام
خضر میاید پی درویزه در کاشانه ام
هر زمان می کرد بال افشانی ها پروانه ام
آنکه روشن بود از وصلش چراغ خانه ام
تند باد هجر در کار چراغم کرد و رفت
صفحه دل از خط مشکین او شیرازه داشت
التفات غمزه اش جان را بلند آوازه داشت
دم به دم با من نگاهش لطف بی اندازه داشت
آنکه بادام ترش دایم دماغم تازه داشت
خشکسال ناامیدی در دماغم کرد و رفت
با دل محزون فتاده روزگار مشکلم
دست حسرت بر سر و پای سراغ اندر گلم
از هجوم اشک طوفان خیز باشد منزلم
تا نهال قامت او رفت از باغ دلم
آمد ایام خزان تاراج با غم کرد و رفت
سیدا از خاکساری ها در آن کو شهره شد
زلف مشکین از شکست خود سمن بوشهره شد
عندلیب این چمن از بس که خوشگو شهره شد
در جهان عنقا به کمنامی از آن رو شهره شد
بس که اعرابی در این وادی سراغم کرد و رفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تندخویی آمد و چون لاله داغم کرد و رفت
آتش هجران او تاراج باغم کرد و رفت
هوش مصنوعی: سرعت تندخویی مانند یک لاله به من آسیب زد و بعد از آن رفت. آتش جدایی او، باغ روح و وجود من را ویران کرد و او نیز همینطور رفت.
بوی نومیدی فراقش در دماغم کرد و رفت
آنکه لبریز از وصالم داشت داغم کرد و رفت
هوش مصنوعی: بوی ناامیدی از جدایی‌اش در وجودم حس شد و خود را کشید و رفت، آن کسی که سرشار از عشق من بود و احساس درد و غم را به من تحمیل کرد، او هم رفت.
شربت تلخ جدایی درایا غم کرد و رفت
هوش مصنوعی: شربت تلخ جدایی باعث شد که او غمگین شود و برود.
بود فردوس برین از مقدم جانانه ام
خضر میاید پی درویزه در کاشانه ام
هوش مصنوعی: بهشت و خوشبختی من به خاطر آمدن محبوبم به خانه‌ام است، گویی خضر (نماد زندگی و جاودانگی) به سراغ درویش (انسان زاهد و بی‌نیاز) می‌آید.
هر زمان می کرد بال افشانی ها پروانه ام
آنکه روشن بود از وصلش چراغ خانه ام
هوش مصنوعی: هر بار که پروانه با زیبایی پرواز می‌کرد، من هم به عشق کسی خوشحال و سرزنده بودم، کسی که وجودش مانند چراغی در خانه‌ام می‌درخشید.
تند باد هجر در کار چراغم کرد و رفت
هوش مصنوعی: تند باد جدایی باعث خاموشی چراغ من شد و سپس رفت.
صفحه دل از خط مشکین او شیرازه داشت
التفات غمزه اش جان را بلند آوازه داشت
هوش مصنوعی: دل من با خط مشکین او آراسته شده و نگاه پرجنب و جوش او باعث شده است که جانم به بلندای آوازه‌ای برسد.
دم به دم با من نگاهش لطف بی اندازه داشت
آنکه بادام ترش دایم دماغم تازه داشت
هوش مصنوعی: هر لحظه نگاهی که او به من می‌کرد، پر از مهربانی و لطف بود؛ کسی که همیشه با طعم تلخ بادام، احساس تازگی به من می‌بخشید.
خشکسال ناامیدی در دماغم کرد و رفت
هوش مصنوعی: ناامیدی مانند خشکسالی، گویی به روح و ذهن من نفوذ کرده و سپس رفت.
با دل محزون فتاده روزگار مشکلم
دست حسرت بر سر و پای سراغ اندر گلم
هوش مصنوعی: در روزگار سخت و دردناک، دلم غمگین است و احساس حسرت عمیقی دارم، مانند گلی که به دنبال سرنوشتش می‌گردد و در تلاش است تا از وضعیتش رهایی یابد.
از هجوم اشک طوفان خیز باشد منزلم
تا نهال قامت او رفت از باغ دلم
هوش مصنوعی: در خانه‌ام طوفانی از اشک به راه افتاده است، چون قامت او از باغ دلم رفته است.
آمد ایام خزان تاراج با غم کرد و رفت
هوش مصنوعی: فصل پاییز با غم و اندوه فراوان رسید و از بین رفت.
سیدا از خاکساری ها در آن کو شهره شد
زلف مشکین از شکست خود سمن بوشهره شد
هوش مصنوعی: در پی humble بودن و تواضع، در آن مکان به شهرت رسید. زلفی که سیاه و زیباست به خاطر افتادن خود، شبیه گلی معطر و خوشبو شد.
عندلیب این چمن از بس که خوشگو شهره شد
در جهان عنقا به کمنامی از آن رو شهره شد
هوش مصنوعی: پرنده خوشگوی این باغ به قدری معروف و مشهور شده که در دنیا به مانند مرغی افسانه‌ای و نایاب در یادها رفته است.
بس که اعرابی در این وادی سراغم کرد و رفت
هوش مصنوعی: چند بار در این منطقه افراد بدوی به دنبالم آمدند و سپس رفتند.