شمارهٔ ۳۲
تا به می خوردن به گلشن آن گل رعنا نشست
غنچه از خون جگر لبریز در مینا نشست
قمری از خود دست شست و عندلیب از پا نشست
سرو من روزی که با شمشاد و گل یکجا نشست
یک سر و گردن به خوبی از همه بالا نشست
از سر کوی که آن مه با قد دلجو گذشت
از لب بام فلک غوغای های و هو گذشت
شور و محشر شد عیان هر جانب آن بدخو گذشت
رسته خیز انگیخت از چین جبین هر سو گذشت
نوبهار آمیخت با خاک زمین هر جا نشست
داشتم در کنج عزلت مدتی چشم پرآب
رقص می رفتم به روی آب مانند حباب
با من بی کس شبی از آسمان آمد خطاب
رسم و آئین غریبی یاد گیر از آفتاب
صبحدم تنها برآمد شام غم تنها نشست
ای نگاهت دلربایان جهان را دلرباست
قامت رعنای تو بالا بلندان را بلاست
چون تو آشوب زمان و آفت دوران کجاست
تا ز جا برخاستی سر فتنه ای بر پای خاست
تا نشستی در دل من آتشی از پا نشست
ای خطت باشد به چشم سیدا فصل ربیع
قامتت باشد به محشر خاکساران را شفیع
می کنی از یک نگاه گرم شیران را مطیع
آهوی چشم تو را برگرد سر گردد بدیع
کو به زیر تیغ بیداد تو بی پروا نشست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا به می خوردن به گلشن آن گل رعنا نشست
غنچه از خون جگر لبریز در مینا نشست
هوش مصنوعی: در گلستان، آن گل زیبا به نوشیدن شراب مشغول است و غنچهای که پر از درد و رنج است، در ظرف می نوشیده نشسته است.
قمری از خود دست شست و عندلیب از پا نشست
سرو من روزی که با شمشاد و گل یکجا نشست
هوش مصنوعی: پرندهای به نام قمری از خود و جهانش دست کشید و پرندهای دیگر به نام عندلیب از پایش افتاد. درخت سروی که من به آن وابستهام، در روزی خاص که با شمشاد و گل همنوا و همنشین شد، به شدت متاثر بود.
یک سر و گردن به خوبی از همه بالا نشست
هوش مصنوعی: یک نفر به شکل بارزی از سایرین جلوتر قرار گرفت و موفقیت بیشتری کسب کرد.
از سر کوی که آن مه با قد دلجو گذشت
از لب بام فلک غوغای های و هو گذشت
هوش مصنوعی: از کنار کوی آن معشوق زیبا که با قامت دلربایش عبور کرد، از بالای بام آسمان صدای هیاهو و سر و صدا به گوش رسید.
شور و محشر شد عیان هر جانب آن بدخو گذشت
رسته خیز انگیخت از چین جبین هر سو گذشت
هوش مصنوعی: هر طرف، شور و غوغایی به وضوح دیده میشود. آن فرد ستمگر از هر جا میگذرد و با هر قدمی که برمیدارد، نشانههای خوف و وحشت را با خود به همراه میآورد.
نوبهار آمیخت با خاک زمین هر جا نشست
هوش مصنوعی: بهار تازه با خاک زمین در هر جایی که فرود میآید، ترکیب میشود.
داشتم در کنج عزلت مدتی چشم پرآب
رقص می رفتم به روی آب مانند حباب
هوش مصنوعی: در گوشهای از تنهایی به مدت طولانی نشسته بودم و با چشمانی پر از اشک، مانند حبابی که بر روی آب میرقصد، به آرامی در حال حرکت بودم.
با من بی کس شبی از آسمان آمد خطاب
رسم و آئین غریبی یاد گیر از آفتاب
هوش مصنوعی: شبی، در حالی که تنها بودم، پیامی از آسمان رسید و به من گفت که باید رفتار و روش خاصی را از آفتاب بیاموزم.
صبحدم تنها برآمد شام غم تنها نشست
هوش مصنوعی: صبح زود که تنها آمد، شب غمانگیز هم تنها نشست.
ای نگاهت دلربایان جهان را دلرباست
قامت رعنای تو بالا بلندان را بلاست
هوش مصنوعی: نگاه تو باعث جاذبه و جذابیت در دنیا میشود و قامت زیبای تو برای افراد بلندقد، چالش و سختی به حساب میآید.
چون تو آشوب زمان و آفت دوران کجاست
تا ز جا برخاستی سر فتنه ای بر پای خاست
هوش مصنوعی: تو به اندازهای اثرگذار و پرچالش هستی که در این دوران پرآشوب و مشکل، جایی نمیتوان یافت که به اندازه تو برپا و سرسخت باشد.
تا نشستی در دل من آتشی از پا نشست
هوش مصنوعی: وقتی که تو در دل من نشستی، آتش عشق و شوق در وجودم شعلهور شد.
ای خطت باشد به چشم سیدا فصل ربیع
قامتت باشد به محشر خاکساران را شفیع
هوش مصنوعی: ای خوشنویسی تو در نگاه سید، مانند بهار است و قامت زیبایت در روز قیامت برای خاکیان شفاعت خواهد کرد.
می کنی از یک نگاه گرم شیران را مطیع
آهوی چشم تو را برگرد سر گردد بدیع
هوش مصنوعی: با یک نگاه گرم، شیران را مطیع میسازی و آهوهای چشم تو را به دور سر میچرخانی.
کو به زیر تیغ بیداد تو بی پروا نشست
هوش مصنوعی: شخصی بیهیچ ترس و واهمهای در زیر ظلم و ستم تو قرار گرفته و همچنان ایستاده است.