شمارهٔ ۲۵
شوخ من بی پرده در بازارها جولان مکن
دیده آئینه را بر روی خود حیران مکن
بوالهوس را برگ عیش ای غنچه در دامن مکن
مجلس اغیار را از خنده گلریزان مکن
چشم خونبار مرا هم کاسه طوفان مکن
از جمالت شد گلستان بزم پیر می فروش
چون گل از غیرت مرا خون جگر آید به جوش
تا به کی چون حلقه کاکل تو را گویم به گوش
ای خدا ناترس آن چاک گریبان را مپوش
شعله آه مرا در انجمن عریان مکن
ای خجل از پرتو رخسار بدر تو منیر
کرده زلف سرکشت خورشیدرویان را اسیر
پند من امروز بشنو ای به خوبی بی نظیر
چشم اگر کافر شود از کس متاع دل مگیر
زلف اگر زنار بندد غارت ایمان مگیر
غمزه را گو تا کمان ابروان آرد به زه
زخمهای سینه ام گردد ز پیکان تو به
گر از این معنی دلت چون غنچه باشد در گره
از برای امتحان اول نمک بر داغ نه
گر بنالم سوده الماس را درمان مکن
عمرها شد سیدا را عقده های مشکل است
بر سر کوی تو او را روز تا شب منزل است
گرچه از گیسوی تو مقصود دلها حاصل است
سینه صایب زیارتگاه ارباب دل است
گر مسلمان زاده این کعبه را ویران مکن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شوخ من بی پرده در بازارها جولان مکن
دیده آئینه را بر روی خود حیران مکن
هوش مصنوعی: عزیز من، در معابر و مکانهای عمومی بیپروا و آزادانه رفتار نکن. نگذار که نگاه دیگران به تو باعث گیجی و سردرگمیات شود.
بوالهوس را برگ عیش ای غنچه در دامن مکن
مجلس اغیار را از خنده گلریزان مکن
هوش مصنوعی: به فرد خوشگذران و بیپروا اجازه نده که از لذتجوییهایش در کنار تو بهره ببرد، و مجلسهای بیمعنا را با خنده و شادیات شلوغ نکن.
چشم خونبار مرا هم کاسه طوفان مکن
هوش مصنوعی: چشمان پر از اشک و غم من را در معرض شرایط سخت و دشوار قرار نده.
از جمالت شد گلستان بزم پیر می فروش
چون گل از غیرت مرا خون جگر آید به جوش
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی تو، بزم میفروش مثل گلستانی پر از شکوفه شده است، اما از غیرت و عشق تو، دل من مثل خونی که در حال جوشیدن است، به درد آمده و پر از رنج است.
تا به کی چون حلقه کاکل تو را گویم به گوش
ای خدا ناترس آن چاک گریبان را مپوش
هوش مصنوعی: تا کی باید به زیبایی و ظرافت موی تو اشاره کنم؟ ای خدا، نترس و چاک گریبان را پنهان مکن.
شعله آه مرا در انجمن عریان مکن
هوش مصنوعی: لطفا احساسات و غمهای مرا در جمع به نمایش نگذار، تا دیگران از آن مطلع نشوند.
ای خجل از پرتو رخسار بدر تو منیر
کرده زلف سرکشت خورشیدرویان را اسیر
هوش مصنوعی: تو ای که با نور صورتت، چشمهای زیبای خورشیدروان را به تماشا میکشانی، باعث شرمندگی من شدهای. زلفهای تو همچون نوری درخشان، دیگران را مجذوب خود کرده است.
پند من امروز بشنو ای به خوبی بی نظیر
چشم اگر کافر شود از کس متاع دل مگیر
هوش مصنوعی: امروز نصیحت من را بشنو، ای کسی که خوبیت مثال زدنی است. اگر کسی به حقیقت ایمان نداشته باشد، از او چیزی را که دل را تسلی میدهد، نپذیر.
زلف اگر زنار بندد غارت ایمان مگیر
هوش مصنوعی: اگر زلف کسی به عنوان کمربند بسته شود، نباید از ایمان خود غافل شوی و آن را به خطر بیندازی.
غمزه را گو تا کمان ابروان آرد به زه
زخمهای سینه ام گردد ز پیکان تو به
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که پیامد نگاه دلربا و جذاب یک نفر، چنان اثر عمیقی بر دل و جان من میگذارد که زخمهای ناشی از تیرهای عشق تو را همانند کمان ابروانت حس میکنم. این نگاه تو میتواند به سینهام زخمهای جدیدی بزند، درست مثل پیکانی که به هدفش میخورد.
گر از این معنی دلت چون غنچه باشد در گره
از برای امتحان اول نمک بر داغ نه
هوش مصنوعی: اگر دل تو از این معنا به اندازه غنچه احساس کند، در گره و سختیها برای آزمودن، نگذار طعم تلخی را بچشی.
گر بنالم سوده الماس را درمان مکن
هوش مصنوعی: اگر من شکایت کنم، هیچ فایدهای ندارد و درد من جایی درمان نمیشود.
عمرها شد سیدا را عقده های مشکل است
بر سر کوی تو او را روز تا شب منزل است
هوش مصنوعی: سالهاست که سیدا در عشق تو با مشکلات و گرههای زیادی دست و پنجه نرم میکند و هر روز و شبی را در کوی تو سر میکند.
گرچه از گیسوی تو مقصود دلها حاصل است
سینه صایب زیارتگاه ارباب دل است
هوش مصنوعی: اگرچه دلهای بسیاری به خاطر گیسوی تو آرامش مییابند، اما سینهی انسان عاشق، محل حرم و زیارت دلهای دیگر است.
گر مسلمان زاده این کعبه را ویران مکن
هوش مصنوعی: اگر کسی از نسل مسلمانان است، این کعبه را خراب نکن.