گنجور

شمارهٔ ۲۰

به دل تا در سخن آورده بودم لعل نابش را
به خود پیوسته می خوردم چو می زهر عتابش را
نهان می داشتم از چشم شبنم آفتابش را
گل اندامی که می دادم به خون دیده آبش را
چه سان بینم که آخر دیگری گیرد گلابش را
به یاد سرو قد او فنا شد رسم و آئینم
تمنای نگاه او برون آورد از دینم
چو نرگس به که سر در پای او افگنده بنشینم
در آغوش نسیم صبحدم بی پرده چون بینم
گل رویی که من واکرده ام بند نقابش را
نهال قامتش در خانه زین کرده مأوایی
پی پابوس او اهل هوس دارند غوغایی
به حال من کنید ای همدمان امروز پروایی
به دست غیر چون بینم عنان طفل خودرایی
که وقت نی سواری می گرفتم من رکابش را
نمی آید برون از صفحه آشوب تا هستش
به مشق فتنه کرده کاتب ایام پابستش
برای قتلم انشا کرد خطی نرگس مستش
به خونم زد رقم تا با قلم شد آشنا دستش
پری رویی که می بردم به مکتب من کتابش را
چرا ایستاده یی ای سیدا چون سرو پا در گل
درین گلزار نتوان ساختن یک ساعتی منزل
کرا افتاده در باغ جهان این قصه مشکل
نهالی را که من چون تاک پروردم به خون دل
چه سان بینم به کام دیگران صایب شرابش را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به دل تا در سخن آورده بودم لعل نابش را
به خود پیوسته می خوردم چو می زهر عتابش را
هوش مصنوعی: در دل، لعل بی‌نظیرش را به یاد داشتم و همچنان آن را به خودم نزدیک کرده بودم، مانند شرابی که زهر کلامش را می‌نوشیدم.
نهان می داشتم از چشم شبنم آفتابش را
گل اندامی که می دادم به خون دیده آبش را
هوش مصنوعی: من به صورت پنهانی، زیبایی دلربای او را از چشمان شبنم پنهان می‌کردم؛ زیبایی که مانند گلی بود و به خاطر اشک‌هایم به او آب می‌دادم.
چه سان بینم که آخر دیگری گیرد گلابش را
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم ببینم که در نهایت، شخص دیگری عطر و بوی گل او را به دست می‌آورد؟
به یاد سرو قد او فنا شد رسم و آئینم
تمنای نگاه او برون آورد از دینم
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و قامت بلند او، همه سنن و قواعدی که داشتم را فراموش کردم و آرزوی دیدن او باعث شد که از باورهایم خارج شوم.
چو نرگس به که سر در پای او افگنده بنشینم
در آغوش نسیم صبحدم بی پرده چون بینم
هوش مصنوعی: چون نرگس به پای او سر افکنده نشسته‌ام، در آغوش نسیم صبحگاهی بدون هیچ پوششی، به تماشای او می‌نشینم.
گل رویی که من واکرده ام بند نقابش را
هوش مصنوعی: گلی که من آن را به نمایش گذاشته‌ام، پوشش صورتش را کنار زده‌ام.
نهال قامتش در خانه زین کرده مأوایی
پی پابوس او اهل هوس دارند غوغایی
هوش مصنوعی: قامت او مانند نهالی زیبا است که در خانه جای گرفته و کسانی که عاشق او هستند، برای دیدنش شور و شوق زیادی دارند.
به حال من کنید ای همدمان امروز پروایی
به دست غیر چون بینم عنان طفل خودرایی
هوش مصنوعی: ای دوستان، به حال من رحم کنید. وقتی می‌بینم که دیگران بر من تسلط دارند، مثل این است که نمی‌توانم بر خودم کنترل داشته باشم.
که وقت نی سواری می گرفتم من رکابش را
هوش مصنوعی: وقتی که سرگرم سواری می‌شدم، دستم را به سمت رکابش دراز کرده بودم.
نمی آید برون از صفحه آشوب تا هستش
به مشق فتنه کرده کاتب ایام پابستش
هوش مصنوعی: این بیت بیان می‌کند که وقتی سر و صدای آشوب و مشکلات خارج از صفحه زندگی وجود دارد، نمی‌توان آن‌ها را نادیده گرفت. تا زمانی که این مشکلات و فتنه‌ها در زندگی ما حضور دارند، نویسنده سرنوشت ما را می‌نویسد و ما در قید و بند آن هستیم. در واقع، نمی‌توان از وضعیت دشوار فرار کرد، چرا که آن مشکلات همیشه در حال تاثیرگذاری بر ما هستند.
برای قتلم انشا کرد خطی نرگس مستش
به خونم زد رقم تا با قلم شد آشنا دستش
هوش مصنوعی: نرگس مست با خطی زیبا و دلنواز، قاتل من را توصیف کرد و به خون من نقشی زد. حالا این دست آغشته به خون، با قلم آشنا شده است.
پری رویی که می بردم به مکتب من کتابش را
هوش مصنوعی: دختر زیبایی که همیشه با خودم به مدرسه می بردم، کتابش را فراموش کرده بود.
چرا ایستاده یی ای سیدا چون سرو پا در گل
درین گلزار نتوان ساختن یک ساعتی منزل
هوش مصنوعی: چرا ای سید، مانند سرو در این گلزار ایستاده‌ای؟ در اینجا نمی‌توان یک ساعت هم اقامت کرد.
کرا افتاده در باغ جهان این قصه مشکل
نهالی را که من چون تاک پروردم به خون دل
هوش مصنوعی: کسی که در باغ دنیا گرفتار شده، نمی‌تواند مشکلات این داستان را درک کند. من مانند یک تاک، این نهال را با زحمات و اندوه خود پرورش دادم.
چه سان بینم به کام دیگران صایب شرابش را
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم شادی و لذتی که دیگران از شراب می‌برند را تماشا کنم؟