گنجور

شمارهٔ ۱۷

تا لب لعل تو را شد آشنایی با شراب
آتش بی طاقتی سر بر زد از جان کباب
گرچه از من کنی پنهان تو ای در خوشاب
قصه می خوردن و شبهای گشت ماهتاب
همنشینان تو می گویند پیش از آفتاب
تا شنیدم باده می نوشیدی به غیری ای حبیب
رفت چون سیماب از جان من آرام شکیب
می پرست من شنو امروز حرف این غریب
باده را بر خاک ریزی به که بر جام رقیب
کس به او می می دهد حیف از تو و حیف از شراب
بود امشب با دهانت گیر و دار نقل بزم
می شود ظاهر ز بادامت خمار نقل بزم
گرچه چون مینا نبودم در کنار نقل بزم
آگهم از طرح مجلس در شمار نقل بزم
گر نسازم یک به یک خاطر نشانت بی حساب
از غمت ای آتشین خو مانده ام در تاب و تب
کرده ام چون غنچه گل مهر خاموشی به لب
از تو می گویند مردم حرفهای بوالعجب
مجلسی داری و ساغر می کشی تا نیم شب
روز پنداری نمی بینم چشم نیمخواب
ای پسر تا زنده باشی سیدا دارد جدل
تا مبادا دامنت گردد ز دستی در خلل
زین سخنها خاطرت هرگز نگردد در گسل
وحشی دیوانه ام در راستگوئی ها مثل
خواه راه از من بگردان خواه روی از من بتاب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا لب لعل تو را شد آشنایی با شراب
آتش بی طاقتی سر بر زد از جان کباب
هوش مصنوعی: وقتی لب زیبایت با شراب آشنا شد، شوری در وجودم به وجود آمد که از شدت احساسم همچون آتش، جانم به شدت می‌سوزد.
گرچه از من کنی پنهان تو ای در خوشاب
قصه می خوردن و شبهای گشت ماهتاب
هوش مصنوعی: اگرچه تو ای محبوب، در خوشی و زیبایی خود را از من پنهان می‌کنی، اما داستان عشق و شب‌های پرستاره همچنان در ذهن من باقیست.
همنشینان تو می گویند پیش از آفتاب
هوش مصنوعی: دوستان و هم نشینان تو می‌گویند که تو قبل از طلوع آفتاب، کارهایت را انجام می‌دهی.
تا شنیدم باده می نوشیدی به غیری ای حبیب
رفت چون سیماب از جان من آرام شکیب
هوش مصنوعی: زمانی که خبر نوشیدن شراب توسط تو را با شخصی غیر از خودم شنیدم، مانند جیوه از جانم بیرون رفت و آرامش و صبوری‌ام از بین رفت.
می پرست من شنو امروز حرف این غریب
باده را بر خاک ریزی به که بر جام رقیب
هوش مصنوعی: امروز به صحبت‌های این بیگانه گوش کن. بهتر است که باده را بر زمین بریزی تا اینکه در جام رقیب بریزی.
کس به او می می دهد حیف از تو و حیف از شراب
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به او نوشیدنی نمی‌دهد، حیف از تو و حیف از شراب.
بود امشب با دهانت گیر و دار نقل بزم
می شود ظاهر ز بادامت خمار نقل بزم
هوش مصنوعی: امشب با لب‌های تو حس و حال جشن و شادی به وجود آمده است و نشانه‌های سرمستی از گردن‌بدنت پیداست.
گرچه چون مینا نبودم در کنار نقل بزم
آگهم از طرح مجلس در شمار نقل بزم
هوش مصنوعی: هرچند که در زیبایی و ظرافت مانند مینا نیستم، اما در محفل و جشن، به عنوان یکی از اجزای مهم و جذاب مجلس مطرح هستم.
گر نسازم یک به یک خاطر نشانت بی حساب
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به تدریج خاطراتت را بسازم، در دل و ذهنم بی‌هدف و بدون شمار خواهند بود.
از غمت ای آتشین خو مانده ام در تاب و تب
کرده ام چون غنچه گل مهر خاموشی به لب
هوش مصنوعی: از درد و غم تو، مثل آتشی درونم می‌سوزد و در حال تلاطم و تنش هستم. مانند غنچه گلی که به خاطر محبت، لب‌هایم خاموش و ساکت است.
از تو می گویند مردم حرفهای بوالعجب
مجلسی داری و ساغر می کشی تا نیم شب
هوش مصنوعی: مردم در مورد تو حرف‌های عجیبی می‌زنند و می‌گویند که تو در جمع‌های مجلسی‌ات تا دیروقت مشغول نوشیدن هستی.
روز پنداری نمی بینم چشم نیمخواب
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد در روز هیچ چیزی را نمی‌بینم، چون چشمانم خواب‌آلود هستند.
ای پسر تا زنده باشی سیدا دارد جدل
تا مبادا دامنت گردد ز دستی در خلل
هوش مصنوعی: ای پسر، تا وقتی زنده‌ای باید مراقب باشی و با احتیاط عمل کنی تا مبادا مشکلی برایت پیش بیاید و دامن خود را آلوده کنی.
زین سخنها خاطرت هرگز نگردد در گسل
وحشی دیوانه ام در راستگوئی ها مثل
هوش مصنوعی: هرگز از این حرف‌ها در ذهنت فراموش نخواهد شد. من مانند دیوانه‌ای وحشی در بیان حقیقت‌ها هستم.
خواه راه از من بگردان خواه روی از من بتاب
هوش مصنوعی: خواهی می‌توانی از من فاصله بگیری یا رویت را از من برگردانی، انتخاب با خودت است.