شمارهٔ ۱۵
رخ چو برگ گل و قد دلربا داری
به چشم هر که نهی پای خویش جا داری
به غیر ما به همه کس سر وفا داری
چه حالتست که با ما سر جفا داری
چه موجب است که خود را ز ما جدا داری
قسم به ذات تو ای نونهال باغ حیا
مراست کوی تو بهتر ز جنت المأوا
نمی کنی نظری سوی ما به استغنا
چه کرده ام چه شنیدی چه دیده ای از ما
که جان من هدف ناوک بلا داری
شکفته غنچه داغم به یاد مرهم تو
نشسته در ته تیغم ز ابروی خم تو
به حال مرگ فتادم ز پرسش کم تو
رو مدار جوانی بمیرد از غم تو
تو هم جوانی و از خود امیدها داری
خمیده قامتم از بار غصه چون مه نو
به خان و مان من آتش فگنده شد مرو
دمی ز روی مروت حدیث من بشنو
ز یک سخن که رقیبم بگفت رنجه مشو
که این ز شرط کرم باشد و وفاداری
تو را همیشه بود قتل سیدا مقصود
نهاده غمزه به دست تو تیغ زهرآلود
اگر چه می شوی این دم ز مرگ ناخشنود
چنین مکن که پشیمان شوی ندارد سود
که با عراقی مسکین سر جفا داری
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رخ چو برگ گل و قد دلربا داری
به چشم هر که نهی پای خویش جا داری
هوش مصنوعی: چهرهات مانند گل برگهای زیباست و قد و قامتت دلرباست. هر کسی که به تو نگاه کند، برایش جای خاص و ویژهای خواهی داشت.
به غیر ما به همه کس سر وفا داری
چه حالتست که با ما سر جفا داری
هوش مصنوعی: به جز ما با دیگران وفادار و راستگو هستی، پس چه دلیلی دارد که با ما این گونه بیوفایی میکنی؟
چه موجب است که خود را ز ما جدا داری
هوش مصنوعی: چرا خودت را از ما دور نگهداشتی؟
قسم به ذات تو ای نونهال باغ حیا
مراست کوی تو بهتر ز جنت المأوا
هوش مصنوعی: به جان تو، ای جوانهی باغ زندگی، مسلماً مسیر تو برای من از بهشت نیز بیشتر میارزد.
نمی کنی نظری سوی ما به استغنا
چه کرده ام چه شنیدی چه دیده ای از ما
هوش مصنوعی: تو به ما نگاهی نمیکنی، انگار به خودت تکیه داری. من چه کار کردهام، چه چیزی از من شنیدهای یا دیدهای؟
که جان من هدف ناوک بلا داری
هوش مصنوعی: تو جان من را هدف تیر بلا قرار دادهای.
شکفته غنچه داغم به یاد مرهم تو
نشسته در ته تیغم ز ابروی خم تو
هوش مصنوعی: غنچهای که میخندد و باز شده، یادآور توست و در انتهای تیغ من، نشانهای از زیبایی و خم ابروی تو وجود دارد. این حس داغ و عشق درون من را به یاد تو میآورد.
به حال مرگ فتادم ز پرسش کم تو
رو مدار جوانی بمیرد از غم تو
هوش مصنوعی: نزدیک به حال مرگ شدهام از اینکه تو کمحالت را بپرسم. چگونه میتوان جوانی را که به خاطر غمت میمیرد، اینگونه رنج داد؟
تو هم جوانی و از خود امیدها داری
هوش مصنوعی: شما نیز جوان هستید و به آیندهتان امیدهایی دارید.
خمیده قامتم از بار غصه چون مه نو
به خان و مان من آتش فگنده شد مرو
هوش مصنوعی: از خمیدگی قامتم میتوان فهمید که غم و اندوهی سنگین بر دوشم هست. خانهام مانند ماه نو، به آرامی و زیباییاش، به دلیل این اندوه به آتش کشیده شده است. خواهش میکنم از دوری و زحمت نکشید.
دمی ز روی مروت حدیث من بشنو
ز یک سخن که رقیبم بگفت رنجه مشو
هوش مصنوعی: لحظهای از روی شایستگی و جوانمردی حرف من را بشنوید. فقط از یک جمله که رقیبم گفت، ناراحت نشوید.
که این ز شرط کرم باشد و وفاداری
هوش مصنوعی: این موضوع به این دلیل است که از ویژگیهای نیکو و وفاداری ناشی میشود.
تو را همیشه بود قتل سیدا مقصود
نهاده غمزه به دست تو تیغ زهرآلود
هوش مصنوعی: تو همیشه قصد کشتن سید را داری و نیش زبانت، به مانند تیغی زهرآلود، درد و رنجی به دیگران میزند.
اگر چه می شوی این دم ز مرگ ناخشنود
چنین مکن که پشیمان شوی ندارد سود
هوش مصنوعی: هر چند در این لحظه از مرگ ناراضی هستی، اما چنین احساسی را بروز نده؛ زیرا پشیمانی فایدهای ندارد.
که با عراقی مسکین سر جفا داری
هوش مصنوعی: تو با عراقی بیچاره، بد رفتار میکنی.