شمارهٔ ۱۴
دارم بتی که دارد از لب شراب بی غش
رویی چو شمع روشن قدی چو شعله سرکش
بهر شکار دلها روشن آن بت پریوش
آمد ز خانه بیرون در بر قبای زرکش
بر زر کشیده خفتان شاهانه بسته ترکش
بر لب نهاده ساغر بر دست خنجر تیز
چشم تمام عشوه مژگان فتنه انگیز
سوی چمن دم صبح داده سمند مهمیز
سرو از قبا گرانبار گل از هما عرق ریز
رنگ از حیا دگرگون زلف از صبا مشوش
روزی که آن گل اندام بر پشت زین نهد پا
پیچد عنان به دستش مانند موج دریا
از پا فتد نظاره از خود رود تماشا
هنگام ترکتازی تاقست در نظرها
آن چین زدن بر ابرو وان هی زدن برابرش
رخش سبک عنان را مستانه جلوه داده
دلها به رهگذارش چون نقش پافتاده
کاکل فگنده بر دوش چین از جبین گشاده
در سر هوای جولان بر لب نشان باده
غالب نشاط خندان شیرین مزاج سرخوش
ای سیدا قد او چون سرو باغ دلجوست
چشم تمام عالم به آن دو طاق ابروست
شد مدتی که در شهر این گفتگو ز هر سوست
از صیقل محبت وز پرتو رخ دوست
طبعیست محتشم را آئینه ایست بی غش
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دارم بتی که دارد از لب شراب بی غش
رویی چو شمع روشن قدی چو شعله سرکش
هوش مصنوعی: من محبوبی دارم که لبانش همچون شراب ناب و بیعیب است. صورتش مانند شمعی روشن و قدش چون شعلهای پرحرارت و سرکش میباشد.
بهر شکار دلها روشن آن بت پریوش
آمد ز خانه بیرون در بر قبای زرکش
هوش مصنوعی: برای شکار دلها، آن معشوق زیبا از خانه بیرون آمد و در بر لباس گرانبهایی بر تن داشت.
بر زر کشیده خفتان شاهانه بسته ترکش
هوش مصنوعی: در زیر لباس گرانبهایش، تیر و کمانش را محکم بسته است.
بر لب نهاده ساغر بر دست خنجر تیز
چشم تمام عشوه مژگان فتنه انگیز
هوش مصنوعی: جامی در کنار لبش گذاشته و در دستش نیز خنجر تیزی دارد. چشمانش به زیبایی و فریبندگی تمام، با مژگانش هیجانی ایجاد میکند.
سوی چمن دم صبح داده سمند مهمیز
سرو از قبا گرانبار گل از هما عرق ریز
هوش مصنوعی: صبح زود، اسبی که به چمن میرود، با سرو بلند و با وقار خود، بار سنگین گل را بر دوش میکشد و عرق میریزد.
رنگ از حیا دگرگون زلف از صبا مشوش
هوش مصنوعی: رنگ رخسار به خاطر حیا دچار تغییر شده و زلفها به خاطر نسیم صبح درهم و برهم شدهاند.
روزی که آن گل اندام بر پشت زین نهد پا
پیچد عنان به دستش مانند موج دریا
هوش مصنوعی: روزى که آن دختر زیبا بر پشت اسب نشسته و پاهایش را به سمت جلو خم میکند، افسار را در دستانش به آرامی میچرخاند، مثل موجهای دریا که رقصان به جلو میروند.
از پا فتد نظاره از خود رود تماشا
هنگام ترکتازی تاقست در نظرها
هوش مصنوعی: وقتی که به تماشای زیباییها مشغول میشویم، آنچنان غرق آنها میشویم که از خود بیخود میشویم و در میانهی تندروی و شتاب، تمام چیزهایی که در نظرهاست را فراموش میکنیم.
آن چین زدن بر ابرو وان هی زدن برابرش
هوش مصنوعی: چین انداختن بر ابرو و ناز کردن در برابر او.
رخش سبک عنان را مستانه جلوه داده
دلها به رهگذارش چون نقش پافتاده
هوش مصنوعی: روحی شاداب و سرزنده، با حالتی آزاد و رها، مسیر خود را با طراوت و زیبایی میپیماید، به گونهای که دلها را به وجد میآورد و یاد و خاطرهای خوش به جای میگذارد.
کاکل فگنده بر دوش چین از جبین گشاده
در سر هوای جولان بر لب نشان باده
هوش مصنوعی: موهای ریخته شده بر دوش و چهرهای زیبا که در آن نشانهای از سرخوشی و شادی دیده میشود. او در سرش آرزوی سرکشی و خوشگذرانی دارد و لبانش بوی شراب و لذت میدهند.
غالب نشاط خندان شیرین مزاج سرخوش
هوش مصنوعی: شخصی با روحیه شاد و خوشحال و طبعی شیرین و دلپذیر، در حال لذت بردن از زندگی است.
ای سیدا قد او چون سرو باغ دلجوست
چشم تمام عالم به آن دو طاق ابروست
هوش مصنوعی: ای سرور من، قامت تو همچون سرو زیبای باغ است و چشم همه عالم به آن دو کمان ابرویت خیره شده است.
شد مدتی که در شهر این گفتگو ز هر سوست
از صیقل محبت وز پرتو رخ دوست
هوش مصنوعی: مدتی است که در شهر، این صحبت از هر طرف به گوش میرسد که عشق و محبت، همچون آیینهای دلها را صیقل میدهد و زیبایی چهره دوست، نوری است که همه جا را روشن کرده است.
طبعیست محتشم را آئینه ایست بی غش
هوش مصنوعی: وجود محتشم مانند آینهای است که به درستی و بدون هیچ گونه تقلبی، شخصیت و واقعیت او را نشان میدهد.