گنجور

شمارهٔ ۱۱

فراق دوستان چون لاله داغم بر جگر دارد
نشاط باده ایام در پی درد سر دارد
شدم خاک و مرا باد صبا آواره تر دارد
غبارم را نسیم از ناتوانی در به در دارد
غریب کشور طالع چه پروای سفر دارد
به دور حسن خود هم جام ما خواهی شدن آخر
برای دانه ای در دام ما خواهی شدن آخر
چو می روزی تو هم بر جام ما خواهی شدن آخر
به افسون محبت رام ما خواهی شدن آخر
چنین بیگانه گشتن ز آشنائی ها خبر دارد
بتی دارم که چشم مرحمت پیوسته می پوشد
به قول مدعی با قتل من هر لحظه می کوشد
چو بعد از مرگم آن نو خط بغیری باده می نوشد
ز خاکم سبزه می روید ز خونم لاله می جوشد
بهار گلشن خونین دلان فیض دگر دارد
فتاده بر سرم ای همنشینان شعله سودا
چو شمع از سوز دل آتش زنم بر کشور اعضا
مرا از هر طرف گردیده صد درد و الم پیدا
فلک تا آشنا طالع زبون معشوق بی پروا
مگر افتادگی روزی مرا از خاک بردارد
چو شبنم سیدا هر کس که از خود دست می شوید
ره افلاک را ماننده یی خورشید می پوید
به گلشن طوطی و بلبل به صد فریاد می گوید
به قدر همت خود هر که باشد فخر می جوید
چمن گل نیشکر صایب غزل دریا گهر دارد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فراق دوستان چون لاله داغم بر جگر دارد
نشاط باده ایام در پی درد سر دارد
هوش مصنوعی: دوری از دوستان برای من مانند داغی است که بر قلبم نشسته است و شادابی و طراوت زندگی تحت تأثیر این درد به سختی حس می‌شود.
شدم خاک و مرا باد صبا آواره تر دارد
غبارم را نسیم از ناتوانی در به در دارد
هوش مصنوعی: من تبدیل به خاک شدم و باد صبا مرا بیشتر سرگردان کرده است، غبارم را نسیم به خاطر ناتوانی‌ام به هر سو می‌برد.
غریب کشور طالع چه پروای سفر دارد
هوش مصنوعی: انسانی که در دیاری بیگانه زندگی می‌کند، چه اهمیتی به سفر و دوری از وطن دارد.
به دور حسن خود هم جام ما خواهی شدن آخر
برای دانه ای در دام ما خواهی شدن آخر
هوش مصنوعی: در اطراف زیبایی خود، روزی به ما جذب می‌شوی و نهایتاً به خاطر رسیدن به خواسته‌ات در دام ما خواهی افتاد.
چو می روزی تو هم بر جام ما خواهی شدن آخر
به افسون محبت رام ما خواهی شدن آخر
هوش مصنوعی: زمانی که تو به می‌گساری می‌پردازی، در نهایت با جاذبه‌ی عشق ما آرام و دل‌نواز خواهی شد.
چنین بیگانه گشتن ز آشنائی ها خبر دارد
هوش مصنوعی: آنقدر از آشنایان و روابطش دور شده که دیگر از آن‌ها خبر دارد.
بتی دارم که چشم مرحمت پیوسته می پوشد
به قول مدعی با قتل من هر لحظه می کوشد
هوش مصنوعی: من کسی را دارم که همیشه با نظر مهربانش به من توجه دارد و به گفته‌ی مدعی، او در هر لحظه با تلاش و کوشش خود به من آسیب می‌زند.
چو بعد از مرگم آن نو خط بغیری باده می نوشد
ز خاکم سبزه می روید ز خونم لاله می جوشد
هوش مصنوعی: پس از مرگ من، کسی دیگر از شراب لذت می‌برد و از خاک من گیاهان سبز می‌شوند و از خونم گل‌های لاله می‌رویند.
بهار گلشن خونین دلان فیض دگر دارد
هوش مصنوعی: بهار بهار، گل‌های زخم‌خورده و دل‌شکسته، حال و هوای دیگری دارد.
فتاده بر سرم ای همنشینان شعله سودا
چو شمع از سوز دل آتش زنم بر کشور اعضا
هوش مصنوعی: ای همراهان! شعله‌های عشق و جنون بر من فرود آمده است، مانند شمعی که از سوز دل می‌سوزد و آتش بر بدنم می‌زند.
مرا از هر طرف گردیده صد درد و الم پیدا
فلک تا آشنا طالع زبون معشوق بی پروا
هوش مصنوعی: من در هر گوشه و کناری درد و رنج‌های زیادی را تجربه کرده‌ام، مانند اینکه ستاره‌ها و سرنوشت من، بی‌توجهی معشوق را نشان می‌دهند.
مگر افتادگی روزی مرا از خاک بردارد
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که روزی به خاطر تواضع و فروتنی، من از زمین برداشته شوم؟
چو شبنم سیدا هر کس که از خود دست می شوید
ره افلاک را ماننده یی خورشید می پوید
هوش مصنوعی: هر کس که از خود رهایی یابد و خود را از قید و بندهای دنیوی آزاد کند، مانند شبنم‌ای که بر گل‌برگ‌ها نشسته است، می‌تواند به اوج مقام و معرفت برسد و مانند خورشید در آسمان تابناک و درخشان شود.
به گلشن طوطی و بلبل به صد فریاد می گوید
به قدر همت خود هر که باشد فخر می جوید
هوش مصنوعی: در باغی که طوطی و بلبل به صدای بلند صحبت می‌کنند، هر کسی بر اساس توانایی و تلاش خود به دنبال کسب افتخار است.
چمن گل نیشکر صایب غزل دریا گهر دارد
هوش مصنوعی: چمن و گل و نیشکر زیبایی‌های خاص خود را دارند و صایب شاعر در اشعارش مانند دریا، جواهراتی بی‌نظیر دارد.