شمارهٔ ۹ - مثنوی از برای سرمای زمستان گفته
شبی لشکر دی برآورد گرد
جهان گشت چون طبع کافور سرد
به شدت روان شد ز هر سوی باد
گریزان ازو خلق چون قوم عاد
چو برق آتشی هر که افروختی
نشسته درو دست و پا سوختی
درختان گرفتند طبع چنار
شکفت از سر شاخ گلهای نار
حرارت برون رفت از آفتاب
فلک شد نمایان چو طاس یخاب
به مردم چنان کرد سرما هجوم
طلبکار گشتند باد سموم
خلایق همه غنچه خسب از ملال
سر کوچها گشت باغ شمال
در آتش شده زاهدان را نشست
خداجوی گردیده آتش پرست
گر این وقت محشر شود آشکار
همه خلق دوزخ کنند اختیار
کسی نام آتش برد بر زبان
پر از لعل سازند او را دهان
شده سخت چون موم دلهای نرم
رسیده به لب شمع را جان گرم
به فواره یخ بست آب روان
بساط چمن شد پر از شمعدان
ز یخ جویها گشت چون جوی شیر
شده حوضها چون تبنگ پنیر
سمندر صفت بلبلان چمن
گرفتند بر شاخ شعله وطن
دل ماهی و مرغ آبی در آب
شد از یاد دریای آتش کباب
وداع چمن کرده مرغان باغ
چو پروانه گردند گرد چرا
گریزان شده شبپر از ماهتاب
نشسته در اندیشه آفتاب
سپند از غم شعله شد خاکمال
به خاکستر افتاده هندو مثال
شود گر ز آتش صدایی بلند
پرد یک قد شعله از جا سپند
شد از دست ایام چقماق تنگ
خریدار آتش کند جنگ سنگ
سراسیمه منقل ز شب تا به روز
سیاهی نمی کرد انگشت سوز
شد از شمع فانوس در عین تاب
به پروانه ها شد تنور کباب
سمندر دهد جان افسرده را
کشد در کنار آتش مرده را
پر و بال پروانه را سرد برد
کشید آه سرد از دل و شمع مرد
به حمام کردند مردم وطن
سر آبها پر شد از مرد و زن
به گلخن ز مردم برآمد خروش
که شد گرم بازار آتش فروش
چو آئینه یخ بست دلهای نرم
نماندش اثر بر نفسهای گرم
از این دم که کردند آتشگران
دم گرم دارند آهنگران
ز سرما بود نانوا ناحضور
نهاده چو نان پشت خود بر تنور
بدنها شد از دست سرما تنگ
هوا را فلک کرد گرم و خنک
ز سرما خلایق مشوش هنوز
ندیدند دودی ز آتش هنوز
ز دست خنک شعله ای جان بزد
به هر منزلی آتشی بود مرد
من از دست سرما به جان آمدم
به درگاه شاه جهان آمدم
فلک رتبه سبحانقلی که هست
به او گرم و سرد جهان زیردست
چه شه آفتاب سپهر مدار
چه شه سایه لطف پروردگار
چه شه همچو عیسی است عالیجناب
نشستست بر سایه اش آفتاب
چه شه سرمه چشم روی زمین
چه شه حامی ملک اسلام و دین
کلاه مرصع به فرقش ز دور
نمایان چو خورشید از کوه طور
به دستار آن شه پری همچو دال
چو از قبله باشد نمایان هلال
قد او نهال گل آتشین
خرامش بود غنچه را دلنشین
بود داغ او خلق را لاله زار
شکفته رخش چون همیشه بهار
به دیدار او هر کسی کرد خوی
نماید به چشم همه گرم روی
هر آن کس که باشد در این آستان
امان یابد از گرم و سرد جهان
مرا مدح شه کرد گرم سخن
وگرنه زبان بود مهر دهن
بیا سیدا ختم کن نامه را
بکن از دعا گرم هنگامه را
خدایا تو این شاه دلخواه من
شه مرحمت کیش آگاه را
نگه دار از حادثات جهان
بود عنصر ذات او در امان
قد همچو سروش به باغ مراد
که تا هست ایام سر سبز باد
بیار ساقی آن باده شعله خوی
که چون مجلس شه بود گرم روی
به من ده که در تن شرارم نماند
ز سرما به دست اختیارم نماند
شمارهٔ ۸ - مثنوی درباره قحطی در سمرقند و بخارا از برای قیمتی نظم کرده: دم صبح دهقان زرینه طشتشمارهٔ ۱۰ - مثنوی از برای گرمای تابستان گفته: دم صبح کز تابش آفتاب
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی لشکر دی برآورد گرد
جهان گشت چون طبع کافور سرد
هوش مصنوعی: یک شب، لشکری از شیاطین به پا خاستند و جهان را در بر گرفتند، مانند اینکه طبیعت کافور سرد شده است.
به شدت روان شد ز هر سوی باد
گریزان ازو خلق چون قوم عاد
هوش مصنوعی: باد به شدت از هر طرف به حرکت درآمد، گویی مردم در حال فرار بودند، مثل قوم عاد که دچار عذاب شدند.
چو برق آتشی هر که افروختی
نشسته درو دست و پا سوختی
هوش مصنوعی: هر کسی که آتش شوق و علاقهای را برانگیزد، خود نیز در آن آتش میسوزد و درد آن را احساس میکند.
درختان گرفتند طبع چنار
شکفت از سر شاخ گلهای نار
هوش مصنوعی: درختان با طبع خوب و سرسبز خود، شاخ و برگهای چنار را به زیبایی شکوفا کردهاند و گلهای نارنجی روی آنها نمایان شده است.
حرارت برون رفت از آفتاب
فلک شد نمایان چو طاس یخاب
هوش مصنوعی: حرارت زمین از تابش خورشید بهوضوح نمایان شد، مانند درخشش شدید نوری که بر سطح یک سطح صاف میافتد.
به مردم چنان کرد سرما هجوم
طلبکار گشتند باد سموم
هوش مصنوعی: سرما به مردم حملهور شد و آنها مانند طلبکارانی شدند که به دنبال چیزهایی هستند که از دست دادهاند. باد گرم و سوزان نیز در این میان به وزیدن درآمد.
خلایق همه غنچه خسب از ملال
سر کوچها گشت باغ شمال
هوش مصنوعی: مردم مانند غنچههایی هستند که به خاطر غم و ناراحتی از دوری و جدایی، پژمرده شدهاند و دیگر نمیتوانند شاداب و سرزنده باشند.
در آتش شده زاهدان را نشست
خداجوی گردیده آتش پرست
هوش مصنوعی: زاهدانی که به عبادت خدا مشغول بودند، حالا در آتش نشستهاند و کسانی که به دنبال خدا بودند، به پرستش آتش روی آوردهاند.
گر این وقت محشر شود آشکار
همه خلق دوزخ کنند اختیار
هوش مصنوعی: اگر در این زمان قیامت فرا برسد، تمام مردم خودشان به انتخاب دوزخ میروند.
کسی نام آتش برد بر زبان
پر از لعل سازند او را دهان
هوش مصنوعی: کسی که در مورد آتش صحبت کند، باید دهانش پر از سنگهای قیمتی و زیبایی باشد.
شده سخت چون موم دلهای نرم
رسیده به لب شمع را جان گرم
هوش مصنوعی: دلهای نرم مانند مومی هستند که در گرمای شمع، به سختی میرسند. این نشاندهنده تأثیر احساسات و عشق بر دلها است که گاهی به شدت میتواند تغییر کند.
به فواره یخ بست آب روان
بساط چمن شد پر از شمعدان
هوش مصنوعی: آب جاری در فواره منجمد شد و فضای چمن پر از شمعدانها گردید.
ز یخ جویها گشت چون جوی شیر
شده حوضها چون تبنگ پنیر
هوش مصنوعی: از آبهای یخزده که به جویها میریزد، جویها مانند شیر روان میشوند و حوضها حالتی نرم و لطیف مانند پنیر به خود میگیرند.
سمندر صفت بلبلان چمن
گرفتند بر شاخ شعله وطن
هوش مصنوعی: پرندگان خوشصدا و زیبای چمن، با ویژگیهای سمندر، بر شاخههای آتشین وطن نشستهاند.
دل ماهی و مرغ آبی در آب
شد از یاد دریای آتش کباب
هوش مصنوعی: دل ماهی و مرغ آبی در آب به یاد دریای آتش که کباب شده است، میگوید. یعنی آنها در محیط خود غرق شدهاند و از خطرات و مشکلاتی که در جای دیگری وجود دارد غافل شدهاند.
وداع چمن کرده مرغان باغ
چو پروانه گردند گرد چرا
هوش مصنوعی: پرندگان باغ به وداع از چمن نشستهاند، چرا که چون پروانهها در حال بال زدن و پرواز هستند.
گریزان شده شبپر از ماهتاب
نشسته در اندیشه آفتاب
هوش مصنوعی: شب به دور از نور مهتاب و در اندیشهای عمیق درباره خورشید، فرار کرده است.
سپند از غم شعله شد خاکمال
به خاکستر افتاده هندو مثال
هوش مصنوعی: سپند، به خاطر غم و اندوه، همچون خاکی سوخته و داغ، به خاکستر تبدیل شده و به حالت نابودی رسیده است.
شود گر ز آتش صدایی بلند
پرد یک قد شعله از جا سپند
هوش مصنوعی: اگر از آتش صدایی بلند بپیچد، مانند شپشکی در حال سوختن، پردهای از شعله بالا میرود.
شد از دست ایام چقماق تنگ
خریدار آتش کند جنگ سنگ
هوش مصنوعی: روزگار سختی بر ما گذشته و مانند چکشی که برای ایجاد آتش نیاز دارد، در این زمانه حتی سنگها نیز برای ایجاد آتش به جنگ یکدیگر آمدهاند.
سراسیمه منقل ز شب تا به روز
سیاهی نمی کرد انگشت سوز
هوش مصنوعی: این بیت به وضوح نشاندهنده حالتی از نگرانی و بیتابی است. گوینده در حال توصیف وضعیتی است که در آن از شب تا روز تحت فشار و اضطراب بوده و حتی کوچکترین نشانهای از آرامش یا راحتی برایش وجود نداشته است. انگار که همه مصیبتها و سختیها او را در زیر فشار قرار داده و نمیگذارد که به آرامش برسد.
شد از شمع فانوس در عین تاب
به پروانه ها شد تنور کباب
هوش مصنوعی: از شمع نوری به وجود آمد که مانند فانوس روشن است و پروانهها در کنار آن به تماشا آمدهاند، گویی که دور هم جمع شدهاند تا کبابی بپزند.
سمندر دهد جان افسرده را
کشد در کنار آتش مرده را
هوش مصنوعی: سمندر به جان خسته و دلگیر کمک میکند و او را به سمت آتش میکشاند تا بر درد و غم خود غلبه کند.
پر و بال پروانه را سرد برد
کشید آه سرد از دل و شمع مرد
هوش مصنوعی: پر و بال پروانه به آرامی از بین رفت و دلی که درونش احساس سردی بود، آهی عمیق کشید. شمع نیز به پایان نزدیک شده بود.
به حمام کردند مردم وطن
سر آبها پر شد از مرد و زن
هوش مصنوعی: مردم وطن به حمام رفتند و آبها پر از جمعیت مردان و زنان شد.
به گلخن ز مردم برآمد خروش
که شد گرم بازار آتش فروش
هوش مصنوعی: از میان مردم صدا بلند شد که بازار آتشفروشها گرم شده است.
چو آئینه یخ بست دلهای نرم
نماندش اثر بر نفسهای گرم
هوش مصنوعی: وقتی که یخ بر روی آئینه مینشیند، دیگر تأثیری بر دلهای لطیف نمیگذارد. دلهای گرم و پر از احساس، از دست این یخ لطمهای نخواهند دید.
از این دم که کردند آتشگران
دم گرم دارند آهنگران
هوش مصنوعی: از زمانی که آتشنشانها و آهنگران مشغول به کار شدند، همگی در تلاش و فعالیتاند و در حال انجام کار خود هستند.
ز سرما بود نانوا ناحضور
نهاده چو نان پشت خود بر تنور
هوش مصنوعی: نانوا به خاطر سرما به کار حضور ندارد و نان را بر پشت خود در تنور گذاشته است.
بدنها شد از دست سرما تنگ
هوا را فلک کرد گرم و خنک
هوش مصنوعی: بدنها تحت تاثیر سرما قرار گرفته و در تنگنای هوای سرد به زحمت میافتند، در حالی که آسمان شرایطی گرم و خنک را ایجاد میکند.
ز سرما خلایق مشوش هنوز
ندیدند دودی ز آتش هنوز
هوش مصنوعی: به دلیل سرما، مردم هنوز به هم ریخته و مضطرب هستند و هنوز دودی از آتش نمیبینند.
ز دست خنک شعله ای جان بزد
به هر منزلی آتشی بود مرد
هوش مصنوعی: شعلهای از دست خنک به راه افتاد و در هر کجا که رفت، آتش را به همراه خود برد.
من از دست سرما به جان آمدم
به درگاه شاه جهان آمدم
هوش مصنوعی: من از شدت سرما به زحمت افتادم و به دربار پادشاه جهان آمدم.
فلک رتبه سبحانقلی که هست
به او گرم و سرد جهان زیردست
هوش مصنوعی: آسمان آن مقام والایی دارد که در آن، همواره حال و هوای جهان زیر سلطهاش است.
چه شه آفتاب سپهر مدار
چه شه سایه لطف پروردگار
هوش مصنوعی: هر پادشاهی که در آسمان زمین به سلطنت نشسته باشد، تحت حمایت و نعمت خداوند قرار دارد.
چه شه همچو عیسی است عالیجناب
نشستست بر سایه اش آفتاب
هوش مصنوعی: این جمله به وصف شخصیتی بزرگ و برجسته میپردازد که مانند عیسی مسیح، دارای ویژگیهای خاص و والا است. این فرد در چنین مقام و منزلتی قرار دارد که حتی نور خورشید نیز زیر سایهاش قرار گرفته و از او تأثیر میپذیرد. به طور کلی، سخن از عظمت و مقام والای این شخصیت است.
چه شه سرمه چشم روی زمین
چه شه حامی ملک اسلام و دین
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک شخصیت برجسته و مهم میپردازد که نه تنها از نظر ظاهری زیبا و دلربا است، بلکه نقش مهمی در حمایت از دین و مملکت اسلامی دارد. او به عنوان یک پشتیبان و حامی قوی برای سرزمین خود شناخته میشود.
کلاه مرصع به فرقش ز دور
نمایان چو خورشید از کوه طور
هوش مصنوعی: کلاه زیبای او از دور مانند خورشید درخشان بر بالای کوه طور دیده میشود.
به دستار آن شه پری همچو دال
چو از قبله باشد نمایان هلال
هوش مصنوعی: دستار آن پادشاه همچون دالی است که در حالتی شبیه هلال، از سمت قبله هویدا میشود.
قد او نهال گل آتشین
خرامش بود غنچه را دلنشین
هوش مصنوعی: قد او مانند نهال گل سرخ است که حرکتش دلنشین و جذاب است.
بود داغ او خلق را لاله زار
شکفته رخش چون همیشه بهار
هوش مصنوعی: درد و رنج او باعث شده است که مردم مانند لالههای سرخ در یک گلزار بشکفند، در حالی که چهرهاش همواره شاداب و نیکوست.
به دیدار او هر کسی کرد خوی
نماید به چشم همه گرم روی
هوش مصنوعی: هر کسی که به ملاقات او برود، در نظر دیگران با روحی مهربان و چهرهای گرم و دوستانه شناخته میشود.
هر آن کس که باشد در این آستان
امان یابد از گرم و سرد جهان
هوش مصنوعی: هر کسی که به این درگاه بیفتد، از سختیها و ناملایمات زندگی در امان خواهد بود.
مرا مدح شه کرد گرم سخن
وگرنه زبان بود مهر دهن
هوش مصنوعی: او درباره من با شوق و اشتیاق صحبت کرد و مرا ستایش کرد، وگرنه زبانم فقط به محبت و از دهنم به نیکی سخن نمیگفت.
بیا سیدا ختم کن نامه را
بکن از دعا گرم هنگامه را
هوش مصنوعی: بیا ای آقا، نامه را به پایان برسان و دعای خود را در این لحظهی پرهیجان انجام بده.
خدایا تو این شاه دلخواه من
شه مرحمت کیش آگاه را
هوش مصنوعی: خداوند، تو در دل من بهترین و محبوبترین فرمانروایی و به من لطف کن تا به راه درست هدایت شوم.
نگه دار از حادثات جهان
بود عنصر ذات او در امان
هوش مصنوعی: او از حوادث و مشکلات دنیا محافظت میشود، زیرا ذات او همیشه در امان است.
قد همچو سروش به باغ مراد
که تا هست ایام سر سبز باد
هوش مصنوعی: مانند پیامبری که به باغی پر از امید و آرزو میآید، باشد که همواره روزگار شاداب و خرم باقی بماند.
بیار ساقی آن باده شعله خوی
که چون مجلس شه بود گرم روی
هوش مصنوعی: ساقی، آن شراب داغ و پرشور را بیاور که وقتی در جمع شاهانه مینوشیم، حال و هوای مجلس را گرم و دلپذیر کند.
به من ده که در تن شرارم نماند
ز سرما به دست اختیارم نماند
هوش مصنوعی: به من عطا کن که در وجودم آتش باقی نماند و از سرما غافل نشوم.