شمارهٔ ۶ - در تهنیت تخت حضرت فردوس مکانی
بهار معدلت سبحانقلی خان
بخار از مقدم او شد گلستان
چه شد صاحبقران ملک اقبال
چه شده آئینه خورشید تمثال
به ذاتش فتح و نصرت آفرین گوی
ز تیغش آبرو را آب در جوی
بساط خرمی رخت مقامش
بهشت عافیت دارالسلامش
به دورش جام عشرت مجلس افروز
به عهد او بود هر روز نوروز
فروغ گوهر ذاتش نجابت
چراغ خاندان او سیادت
به کنعان کرم یعقوب جاهی
به مصر جود یوسف دستگاهی
محیط از بهر احسانش حبابی
بود آب گهر موج سرابی
به ملک آستینش چین خیالی
به روی کشور او هند خالی
از او تا گشته روشن چشم دوران
پریده سرمه یک میل از صفاهان
به مظلومان بود عدلش رعایت
کمر بربسته شاه ولایت
دلش کوه است اما کان حلم است
اگر دریا بود دریای علم است
بیا بوس جلوس شاه دوران
بنا کردند تختی چون سلیمان
به فرمان شه جمشید اورنگ
تراشیدند تختی از دل سنگ
چه تخت افلاک باشد پایه او
زمین آسوده زیر سایه او
تجلی ریخته مهتاب رنگش
ز کوه طور آوردند سنگش
شود چشم از تماشایش مزین
چو سنگ سرمه جان اوست روشن
چو کوه بیستون گردید بر پا
عروس اوست معراج تماشا
ز کوه قاف نتوان حرف گفتن
بود در پیش او سنگ فلاخن
ازو گاو زمین در دادخواهی
نهاده سینه را در پشت ماهی
به روی تخت شاه عمر جاوید
نماید چون ز کوه نور خورشید
شه عالی به روی تخت امکان
بود چون لعل در کوه بدخشان
فلک بر دوش خود افگنده رختش
زمین کفشی بود بر پای تختش
شکوه بخت او را نیست حدی
به یأجوج حوادث بسته سدی
به بالایش بود از رفعت ایوان
بلندی را رسیده سد به کیوان
چه ایوان در پناهش قصر شیرین
ستون او بود بهرام چوبین
چه ایوان بر کواکب آسمانی
ستون اوست خط کهکشانی
منقش چون سپهر پر ز انجم
ره نظاره از جوش نظر گم
از رفعت گر کند بر چرخ دعوا
ستونهایش گواه پای بر جا
ز دیوارش گریزان بیمداری
ستون او علم بر پایداری
چو بست ایوان شه را عدل آئین
ستونش شد ستون خانه دین
ستون او ستون آسمانست
دروغی نیست جای راستانست
چو شاخ گل ستون اوست رنگین
ندیده کس چنین بنیاد سنگین
چمن طفلی در آغوش فزایش
نسیم گل هوادار هوایش
گل خورشید از وی دست معمار
ز رنگ او مصور نقش دیوار
منقش سقف او چون بال طاووس
در او گردون معلق همچو فانوس
چو شه در زیر ایوانش ستون کرد
فلک در خدمت آمد پاستون کرد
بزرگان را در این مأواست مسکن
نگهبان ستونهایش چهل تن
فلک تا صفه او کرد تعمیر
درو اصحاب صفه شیر و نخچیر
همه با عقل و دانش ذوفنونی
بنای ملک را هر یک ستونی
دو صفه از دو جانب بار بر دوش
کشیده ربع مسکون را در آغوش
بود فرش زمینش نقره زر
غبار اوست رشک مشک و عنبر
بود صحنش بهشت پر ز نعمت
بسایل خیر مقدم کوی عشرت
بیا ساقی که بزم شهریار است
نشاط انگیز چون فصل بهار است
به دست سیدا ده جام سرشار
کند از جان دعای شاه تکرار
خدایا ذات این شاه جوان بخت
بود تا حشر بر پا بر سر تخت
شمارهٔ ۵ - در تعریف چهار باغ باقی جان: یکی باغیست در شهر بخاراشمارهٔ ۷ - در مذمت دزدی که خانه سیدا را غارت کرد: شبی از مقتضای آسمانی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بهار معدلت سبحانقلی خان
بخار از مقدم او شد گلستان
هوش مصنوعی: بهار با جلوههای زیبا و دلنواز خود شبیه به بهار است، و در واقع با آمدن او، مثل این است که باغی پر از گلها و زیباییها را به وجود آورده است.
چه شد صاحبقران ملک اقبال
چه شده آئینه خورشید تمثال
هوش مصنوعی: چه اتفاقی افتاده است که پادشاه بزرگ و صاحب قدرت، حالا افسرده و بیفروغ به نظر میرسد؟ گویا چهرهاش مانند آینهای است که نور خورشید را بازتاب نمیکند.
به ذاتش فتح و نصرت آفرین گوی
ز تیغش آبرو را آب در جوی
هوش مصنوعی: به خود او پیروزی و کمک را تبریک بگو، زیرا قدرت و شمشیر او باعث حفظ آبرو و اعتبار در جامعه است.
بساط خرمی رخت مقامش
بهشت عافیت دارالسلامش
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که شادی و خوشی در کنار اوست و جایی که او حضور دارد، مثل بهشت و آرامش است. در واقع، این بیانگر حالتی است که زندگی در کنار محبوب یا کسی که دوستش داریم، بسیار زیبا و خوشایند است.
به دورش جام عشرت مجلس افروز
به عهد او بود هر روز نوروز
هوش مصنوعی: برای او که در کار خوش گذرانی بود، هر روز به مانند روز نو و تازهای میدرخشید.
فروغ گوهر ذاتش نجابت
چراغ خاندان او سیادت
هوش مصنوعی: نور و درخشش حقیقت وجود او نشانهی نجابت و اخلاق پسندیدهاش است، و روشنایی شرافت خانوادهاش بیانگر مقام و منزلت آنهاست.
به کنعان کرم یعقوب جاهی
به مصر جود یوسف دستگاهی
هوش مصنوعی: در اینجا به دو مکان مهم اشاره شده است. یکی کنعان است که به دلیل ارتباط آن با یعقوب و داستان او با کرم و نعمتخداوند و دیگری مصر که به خاطر جود و سخاوت یوسف معروف است. به طور کلی، این بیت به موقعیت ویژه و نعمتهایی که در این دو مکان وجود دارد، پرداخته است. کنعان برای یعقوب و خانوادهاش محلی پر از رحمت و نعمت است و مصر به واسطه یوسف به عنوان جایی پر از برکت و سخاوت شناخته میشود.
محیط از بهر احسانش حبابی
بود آب گهر موج سرابی
هوش مصنوعی: محیط به خاطر خوبیها و نیکیهایش همچون حبابی از آب و جواهر به نظر میرسد، اما در واقع تنها یک سراب است.
به ملک آستینش چین خیالی
به روی کشور او هند خالی
هوش مصنوعی: در آستین این پادشاه، آرزویی است که بر روی سرزمین او، مانند هندوستان، خالی و بیثمر مانده است.
از او تا گشته روشن چشم دوران
پریده سرمه یک میل از صفاهان
هوش مصنوعی: چشم زمان به نور او روشن شده و سرمه از دوری به صفاهان پرواز کرده است.
به مظلومان بود عدلش رعایت
کمر بربسته شاه ولایت
هوش مصنوعی: شاهی که به مظلومان توجه دارد و عدالت را رعایت میکند، به دور از ستم و ظلم است و برای حفاظت از حقوق ایشان آمادهای در کنار آنها ایستاده است.
دلش کوه است اما کان حلم است
اگر دریا بود دریای علم است
هوش مصنوعی: دل او مانند کوهی محکم و استوار است، اما جایی برای حلم و بردباری دارد. اگر او دریا بود، دریای علم و دانش میبود.
بیا بوس جلوس شاه دوران
بنا کردند تختی چون سلیمان
هوش مصنوعی: بیا و در کنار هم بنشینیم، مانند شاه سلیمان، سلطنتی برپا کردهاند و تختی زیبا برای ما ساختند.
به فرمان شه جمشید اورنگ
تراشیدند تختی از دل سنگ
هوش مصنوعی: به دستور شاه جمشید، تختی از سنگ را با مهارت و هنر بسیار تراشیدند.
چه تخت افلاک باشد پایه او
زمین آسوده زیر سایه او
هوش مصنوعی: پایه و اساس امور چه در آسمانها باشد، زمین در زیر سایهاش آرام و آسوده است.
تجلی ریخته مهتاب رنگش
ز کوه طور آوردند سنگش
هوش مصنوعی: نور ماه درخشان و زیبا بر روی کوه طور تابیده و سنگی از آنجا به زمین آوردهاند.
شود چشم از تماشایش مزین
چو سنگ سرمه جان اوست روشن
هوش مصنوعی: چشم از تماشای او زیبا میشود، همچنان که سنگ زینت مییابد؛ چرا که زندگی او مانند سرمه، جان و روشنی خاصی دارد.
چو کوه بیستون گردید بر پا
عروس اوست معراج تماشا
هوش مصنوعی: وقتی که کوه بیستون به صورت استوار ایستاده است، عروس او همان معراج زیبایی و تماشای دیدنیهاست.
ز کوه قاف نتوان حرف گفتن
بود در پیش او سنگ فلاخن
هوش مصنوعی: نمیتوان در برابر کوه قاف سخن گفت، چرا که او مانند سنگی سخت و غیرقابل نفوذ است.
ازو گاو زمین در دادخواهی
نهاده سینه را در پشت ماهی
هوش مصنوعی: افراسیاب به زمین مکیده و سر در سینهاش گذاشته است تا از ماهی دفاع کند.
به روی تخت شاه عمر جاوید
نماید چون ز کوه نور خورشید
هوش مصنوعی: بر روی تخت سلطنت، عمر جاوید چون پرتو خورشید از کوه برمیخیزد.
شه عالی به روی تخت امکان
بود چون لعل در کوه بدخشان
هوش مصنوعی: پادشاه عالیقدر مانند لعل گوهر در کوهستان بدخشان، بر تخت قدرت نشسته است.
فلک بر دوش خود افگنده رختش
زمین کفشی بود بر پای تختش
هوش مصنوعی: تقدیر و سرنوشت بر دوش آسمان قرار گرفته است و زمین مانند یک کفش زیر پای سلطنت آن است.
شکوه بخت او را نیست حدی
به یأجوج حوادث بسته سدی
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت سرنوشت او هیچ حد و مرزی ندارد و حوادث پیاپی همچون یأجوج، نمیتوانند مانع او شوند.
به بالایش بود از رفعت ایوان
بلندی را رسیده سد به کیوان
هوش مصنوعی: این بیت به بلندای آسمان و عظمتی که در آنجا وجود دارد اشاره میکند. در واقع، سخن از این است که ایوان بسیار بلندی وجود دارد که به آسمان نزدیک شده و به نوعی در برابر کیوان (سیاره زحل) قرار گرفته است. این تصویرسازی میتواند نمادی از اقتدار و بزرگی باشد که با بلندی ایوان نمایان شده است.
چه ایوان در پناهش قصر شیرین
ستون او بود بهرام چوبین
هوش مصنوعی: بهرام چوبین، که به قدرت و شکوه معروف بود، در اوج قدرتش به مانند یک قصر زیبا و محکم در کنار ایوانی قرار داشت که از او حفاظت میکرد.
چه ایوان بر کواکب آسمانی
ستون اوست خط کهکشانی
هوش مصنوعی: ایوانی که زیر سقف آسمانها قرار دارد، ستونش از کهکشانهاست.
منقش چون سپهر پر ز انجم
ره نظاره از جوش نظر گم
هوش مصنوعی: چشمم مانند آسمان پر از ستاره است و به خاطر شور و اشتیاقی که دارم، در دیدن زیباییهای اطرافم غرق شدهام و گاهی نمیتوانم آنچه را که میبینم به درستی تشخیص دهم.
از رفعت گر کند بر چرخ دعوا
ستونهایش گواه پای بر جا
هوش مصنوعی: اگر انسان با قدرت و عظمت خود در آسمانها دعوایی کند، پایههای ثابت آن، گواهی بر استواری و پایداری او خواهند بود.
ز دیوارش گریزان بیمداری
ستون او علم بر پایداری
هوش مصنوعی: به دلیل ضعف و آسیبپذیری در ساختار، دیوار او را ترک کرده و بر ثبات و استحکام او تکیه میکند.
چو بست ایوان شه را عدل آئین
ستونش شد ستون خانه دین
هوش مصنوعی: وقتی که انصاف و عدالت در حکومت برقرار شود، ایوان و بنیانی برای دین و ایمان نیز استحکام پیدا میکند.
ستون او ستون آسمانست
دروغی نیست جای راستانست
هوش مصنوعی: ستون او مانند ستونی برای آسمان است و این حقیقتی است که به هیچ وجه کذب نیست؛ او در جایی قرار دارد که راستگویی و درستی در آنجا حاکم است.
چو شاخ گل ستون اوست رنگین
ندیده کس چنین بنیاد سنگین
هوش مصنوعی: چون شاخ گلی، قامت او زیبا و رنگین است، کسی مثل او را با این پایه و بنیاد محکم ندیده است.
چمن طفلی در آغوش فزایش
نسیم گل هوادار هوایش
هوش مصنوعی: دشت مانند کودکی است که در آغوش نسیم نوازش میشود و به دوستی و حمایت گلها نیاز دارد.
گل خورشید از وی دست معمار
ز رنگ او مصور نقش دیوار
هوش مصنوعی: گل خورشید به دست هنرمند، تصویر زیبایی از رنگ او بر دیوار نقش بسته است.
منقش سقف او چون بال طاووس
در او گردون معلق همچو فانوس
هوش مصنوعی: سقف آن مکان به زیبایی بالهای طاووس آراسته شده است و در آسمان، مانند یک فانوس معلق و روشن میدرخشد.
چو شه در زیر ایوانش ستون کرد
فلک در خدمت آمد پاستون کرد
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه در زیر ایوانش استراحت میکند، جهان به خدمت او میرسد و برایش پا بر زمین میساید.
بزرگان را در این مأواست مسکن
نگهبان ستونهایش چهل تن
هوش مصنوعی: مردان بزرگ در این محل سکونت دارند و نگهداری از آنجا بر عهده چهل نفر است.
فلک تا صفه او کرد تعمیر
درو اصحاب صفه شیر و نخچیر
هوش مصنوعی: در آسمان تا زمانی که محل او را آباد کرد، یاران او مانند شیران در جستجوی شکار و تغذیه هستند.
همه با عقل و دانش ذوفنونی
بنای ملک را هر یک ستونی
هوش مصنوعی: همه با استفاده از عقل و دانش خود، هر کدام به نوعی در ساخت و پیشرفت کشور سهم دارند.
دو صفه از دو جانب بار بر دوش
کشیده ربع مسکون را در آغوش
هوش مصنوعی: دو صفحه از دو سمت، بار سنگینی را بر دوش دارند و سرزمینهای مسکونی را در بر گرفتهاند.
بود فرش زمینش نقره زر
غبار اوست رشک مشک و عنبر
هوش مصنوعی: زمین او با فرشی از نقره و طلا آراسته است و گرد و غبارش به اندازه مشک و عنبر گرانبهاست.
بود صحنش بهشت پر ز نعمت
بسایل خیر مقدم کوی عشرت
هوش مصنوعی: دوران جوانی او مانند بهشتی پر از نعمت و خوشی است، جایی که همه چیز برای خوش آمدگویی و لذت فراهم شده است.
بیا ساقی که بزم شهریار است
نشاط انگیز چون فصل بهار است
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، که جشن و میگساری مانند شادی و سرزندگی فصل بهار است.
به دست سیدا ده جام سرشار
کند از جان دعای شاه تکرار
هوش مصنوعی: به دست سیدا، جامی پر از جان میشود که دعای شاه را مدام تکرار میکند.
خدایا ذات این شاه جوان بخت
بود تا حشر بر پا بر سر تخت
هوش مصنوعی: ای خدا، این پادشاه جوان را با سعادت و خوش شانسی عطا فرما تا در روز قیامت بر تخت سلطنت قرار گیرد.