شمارهٔ ۴ - در صفت شهر بخارا گفته ملا سیدا
خوشا شهر بخار و خاک پاکش
که مشک سوده می ریزد ز خاکش
چو شهر مصر باشد یوسف آرا
خرابش هفت کشور چون زلیخا
چو گل خوبانش از عصمت مزین
چو بلبل عاشقانش پاکدامن
فلک از پاسبانان سرایش
هلال از شبروان کوچهایش
درو پیوسته درویشان بی خواب
خمیده در رکوع حق چو محراب
ترازو دار دکان های او جور
خریداران او سوداگر نور
بود بیرون او معمور از باغ
کند صحرای او فردوس را داغ
به دورش قلعه دایره آثار
منارش در میان یکپای پرگار
شریعت از بخارا یافت آئین
منار او ستون خانه دین
سرا و روز و شب بر کهکشان است
توان گفتن ستون آسمان است
نهم گردون سر او را بود تاج
رسانده پایه خود را به معراج
بلندی کار او جایی رسانده
سر او را ز گردون بگذرانده
نگه خواهد که بالایش برآید
نفس رفته ز ره برگشته آید
به قامت نسبتی دارد باد هم
از آن شد روشناس اهل عالم
نهاده بر دهان طفل افلاک
سر پستان خود را مادر خاک
زمین از خویش می افگند بیرون
به پایش دسترس می داشت قارون
کسی نبود درین شهر از بزرگان
چو او در دیده مردم نمایان
قدم را در ره وحدت نهاده
شب و روزش به یک پا ایستاده
کلاهی دوخته بر سر ز تمکین
به گردش فوطه ای از رخت سنگین
به دستش گر بیفتد دزد بی باک
خورد مغز سرش چون مار ضحاک
چرا نبود به خود پیوسته مغرور
که در چشمش نماید آدمی مور
به بالایش نشیند هر که یکدم
کند یکجا ستاده سیر عالم
به عیسی شد ز گردون آمدن فرض
که پیدا شد به عالم دابة الارض
به وحدانیت مهر رسالت
نمایان کرده انگشت شهادت
مساجدهای او چون بیت معمور
مؤذن خانهایش گنبد نور
پر است از آب کوثر حوضهایش
تماشا سبز و خرم از هوایش
خصوصا مسجد و حوض ندر بی
که باشد اهل تقوی را مربی
چه مسجد، مسجد اقصا خرابش
ملک قوم و مؤذن آفتابش
فلک رخ سوده بر خاک نیازش
ردای کهکشان جای نمازش
زمین اوست با طاعت سرشته
درو چون بوریا بال فرشته
به محرابش امامت کرده آدم
به خاکش معتکف عیسی مریم
منور از سجودش جبهه خاک
خمیده در رکوعش پشت افلاک
ز سنگ خانه کعبه اساسش
قبای حاجیان رنگین پلاسش
به طاعت هر که آنجا سر نهاده
دری بر خود ز هر جانب کشاده
بنای منبرش را عرش بسته
خطیبش بر سر کرسی نشسته
چراغ خفتن او مشعل ماه
دلیل صبح او شمع سحرگاه
منقش گنبدش چون بال طاووس
درو گردون معلق همچو فانوس
بود طاقش چو طاق آسمان جفت
به معمارش توان صدآفرین گفت
بود شیرین و دلکش در نظرها
چو کوه بیستون گردیده بر پا
به زیر صفه او حوض سیراب
عروسی در کنار او چو سیماب
چه حوض آبش مصفا همچو گوهر
بود آمیخته با شیر و شکر
چنان صاف است آبش از سیاهی
توان دیدن به پشت گاو ماهی
در آبش عکس اگر سازد قدم تر
شود چون آدم آبی شناور
حبابش را فلک دارد نظاره
در آب افتاده گردون را ستاره
مدام آب حیات از رشک این آب
به خود پیچیده می گردد چو گرداب
بود میراب آب جویش الماس
ازین سودا خضر گردیده وسواس
چه گوهر سنگهایش آبدار است
چو آب تیغ آبش پایدار است
شد این حوض آبروی شهر و صحرا
به جستجوی این حوض است دریا
کند در دیده ها عمقش سیاهی
در آبش غرق گشته گاو ماهی
خضر روزی که بیند ناودانش
ز حسرت آب ریزد از دهانش
مصور در گلشن مرغی کند ساز
درآید همچو مرغابی به پرواز
به اطرافش ز سرسبزی درختان
چو خضری بر کنار آب حیوان
از آن آبی که باشد همچو شکر
کند سیراب تا فردای محشر
به بیرونش یکی قصریست عالی
که مهمانخانه او نیست خالی
چه قصر او را فلاطون کرده بنیاد
اساس او ز حکمت می دهد یاد
به دیوارش مدارس روی بر روی
زند بامش به کوی علم پهلوی
محشا خوانیش چون بیت معمور
نوشته شرح او را خامه نور
در او تخته تعلیم و تدبیر
به روی اوست خطی همچو زنجیر
چو گردد تخته های در بهم وصل
نماید پشتبان با سری فصل
چه در منقوش همچون برگ لاله
کشاده همچو اوراق رساله
چنین منزل که در عالم هویداست
مقام حضرت بهرام داناست
چه حضرت قبله ارباب حاجات
چه حضرت صاحب کشف و کرامات
حدیث او به بزمی مرهم جان
به پیشش بوعلی باشد شفاخوان
بود در حلقه درسش فلاطون
کند در پرده اش آهنگ قانون
رموز عقل اول تا به عاشر
ز ده انگشت او گردیده ظاهر
زبان خامه اش شمع شبستان
خطش شیرازه جزو گلستان
دوات سرخی او غنچه گل
قلم قطعش بود منقار بلبل
ز نظم او به خود بالیده دیوان
ز دیوانش پریرویان غزلخوان
دلش کوه است اما کان حلم است
اگر دریا بود دریای علم است
لبش بسته لب مرغ چمن را
گرفته در نگین تخت سخن را
نباشد حاجت او را با رسایل
به روی ناخنش حل مسایل
ز قرآن خواندش حفاظ محفوظ
نهان در سینه او لوح محفوظ
کلامش گر کند تفسیر اظهار
مفسرخوان شود چون نقش دیوار
خدایا ذات این پاکیزه گوهر
بود تا روز محشر تازه و تر
بیا ساقی دم صبح است برخیز
می معنی به جام معرفت ریز
به من ده در سخن تا در نمانم
شود امروز مفتاح الجنانم
شمارهٔ ۳ - مثنوی به طرز نعت: دم صبح آفتاب عالم آراشمارهٔ ۵ - در تعریف چهار باغ باقی جان: یکی باغیست در شهر بخارا
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوشا شهر بخار و خاک پاکش
که مشک سوده می ریزد ز خاکش
هوش مصنوعی: شهر بخار با خاک تمیزش بسیار زیباست و در آن، بوی خوش مشک از زمینش به مشام میرسد.
چو شهر مصر باشد یوسف آرا
خرابش هفت کشور چون زلیخا
هوش مصنوعی: اگر شهر مصر باشد و یوسف در آن بخواهد زیبایی خود را به نمایش بگذارد، خرابی آن به اندازه هفت کشور خواهد بود، همچون زلیخا که به خاطر زیبایی یوسف دچار حیرت و سرگشتگی شد.
چو گل خوبانش از عصمت مزین
چو بلبل عاشقانش پاکدامن
هوش مصنوعی: زیبایی او مانند گل است که از پاکی و معصومیت آراسته شده است و مانند بلبلانی که عاشق او هستند، او نیز پاکدامن و بیگناه است.
فلک از پاسبانان سرایش
هلال از شبروان کوچهایش
هوش مصنوعی: آسمان از حراست نگهبانانش پر است و هلال ماه به مانند مسافران شب در حرکت است.
درو پیوسته درویشان بی خواب
خمیده در رکوع حق چو محراب
هوش مصنوعی: در میان درویشان، همیشه افرادی وجود دارند که خوابشان نمیبرد و با حالتی خمیده در رکوع، به عبادت و خضوع در برابر خداوند میپردازند، مانند محرابی که نشانهای از ارتباط معنوی است.
ترازو دار دکان های او جور
خریداران او سوداگر نور
هوش مصنوعی: در دکانهای او، ترازویی وجود دارد که برای خریدارانش اندازهگیری میکند و این ترازوی خاص، نوعی از سود را به ارمغان میآورد که با نور و روشنایی مرتبط است.
بود بیرون او معمور از باغ
کند صحرای او فردوس را داغ
هوش مصنوعی: بیرون او باغی سرسبز و زیبا وجود دارد، اما دشتش مانند جهنم سوزان است.
به دورش قلعه دایره آثار
منارش در میان یکپای پرگار
هوش مصنوعی: در اطراف او دایرهای از نشانهها قرار دارد و در وسط آن، منارهای بلند به چشم میخورد که به وسیلهی پرگار ساخته شده است.
شریعت از بخارا یافت آئین
منار او ستون خانه دین
هوش مصنوعی: شریعت از شهر بخارا به من رسیده و آن برای من مانند نوری است که همچون ستون به استقامت دینم کمک میکند.
سرا و روز و شب بر کهکشان است
توان گفتن ستون آسمان است
هوش مصنوعی: در این جمله به این موضوع اشاره شده که در هر لحظه از روز و شب، عظمت و زیبایی کهکشان قابل بیان است و این نشاندهندهی استحکام و بزرگی آسمان است. به عبارتی دیگر، زیبایی و شگفتی آسمان در تمام ساعات روز و شب قابل مشاهده و توصیف است.
نهم گردون سر او را بود تاج
رسانده پایه خود را به معراج
هوش مصنوعی: بر روی سر او تاجی از آسمان قرار دارد که به اوج و بلندای خود رسیده است.
بلندی کار او جایی رسانده
سر او را ز گردون بگذرانده
هوش مصنوعی: فراز و بلندی تلاش او به جایی رسیده که سرش از آسمان نیز فراتر رفته است.
نگه خواهد که بالایش برآید
نفس رفته ز ره برگشته آید
هوش مصنوعی: نگاه او باعث میشود که روح و جان انسان دوباره به زندگی بازگردد.
به قامت نسبتی دارد باد هم
از آن شد روشناس اهل عالم
هوش مصنوعی: باد هم به قد و قامت او آشنا شده و اهل دنیا را از ویژگیهای او مطلع کرده است.
نهاده بر دهان طفل افلاک
سر پستان خود را مادر خاک
هوش مصنوعی: مادر زمین محبت و نعمتهای خود را به مانند پستانی به کودک آسمان میدهد.
زمین از خویش می افگند بیرون
به پایش دسترس می داشت قارون
هوش مصنوعی: زمین به دلایل خود، چیزهایی را از خود بیرون میافکد و این کار باعث میشود که قارون نتواند به تمام ثروت و دسترسیهایی که دارد، امیدوار باشد.
کسی نبود درین شهر از بزرگان
چو او در دیده مردم نمایان
هوش مصنوعی: در این شهر، هیچ کس مانند او در بین بزرگترها و در نظر مردم قابل توجه و شناخته شده نبود.
قدم را در ره وحدت نهاده
شب و روزش به یک پا ایستاده
هوش مصنوعی: به سوی اتحاد و یکی بودن گام برداشته است، به طوری که شب و روز مانند یک پا در حال توقف و آرامش هستند.
کلاهی دوخته بر سر ز تمکین
به گردش فوطه ای از رخت سنگین
هوش مصنوعی: کلاهی بر سر دارم که به خاطر احترام و اطاعت، با پارچهای سنگین بافته شده است.
به دستش گر بیفتد دزد بی باک
خورد مغز سرش چون مار ضحاک
هوش مصنوعی: اگر دزد بیپروا به دست او بیفتد، مانند مار ضحاک، مغز سرش را خواهد خورد.
چرا نبود به خود پیوسته مغرور
که در چشمش نماید آدمی مور
هوش مصنوعی: چرا کسی که مغرور است، نمیتواند به خودش متکی باشد و در نگاهش انسان را به اندازه یک مور کوچک میبیند؟
به بالایش نشیند هر که یکدم
کند یکجا ستاده سیر عالم
هوش مصنوعی: هر کسی که بتواند لحظهای در آرامش و ثبات بماند، میتواند بر قلههای بلند زندگی نشیند و جهان را از آنجا مشاهده کند.
به عیسی شد ز گردون آمدن فرض
که پیدا شد به عالم دابة الارض
هوش مصنوعی: به دنیا آمدن عیسی از آسمان لازم و ضروری بود تا مخلوقی از زمین ظهور کند.
به وحدانیت مهر رسالت
نمایان کرده انگشت شهادت
هوش مصنوعی: این بیت به دلالت بر یگانگی و بزرگی پیامبر اسلام و نقش او در هدایت بشر اشاره دارد. همچنین، بر اهمیت شواهد و گواهیهایی که به حقیقت رسالت او میافزاید تأکید میکند.
مساجدهای او چون بیت معمور
مؤذن خانهایش گنبد نور
هوش مصنوعی: مساجد او مانند خانههایی پر از زندگی است که مؤذن در آنها زندگی میکند و گنبدهایشان پر از نور است.
پر است از آب کوثر حوضهایش
تماشا سبز و خرم از هوایش
هوش مصنوعی: حوضهایش از آب کوثر پر هستند و هوایش سبز و خوشبوست.
خصوصا مسجد و حوض ندر بی
که باشد اهل تقوی را مربی
هوش مصنوعی: خصوصاً در مسجد و کنار حوض، جایی که اهل تقوا و پرهیزگاران میتوانند آموزش ببینند و رشد کنند.
چه مسجد، مسجد اقصا خرابش
ملک قوم و مؤذن آفتابش
هوش مصنوعی: این بیت به وضعیتی اشاره دارد که در آن مسجدی مهم و باارزش (مسجد اقصا) خراب شده است و در این بین، نشانههای قدرت و حاکمیت قوم و زمان را به تصویر میکشد. به طور کلی، این شعر به اندوه و نگرانی از وضع موجود میپردازد و به تأثیر غمانگیز تخریب مکانهای مقدس بر جامعه و نمادها اشاره دارد.
فلک رخ سوده بر خاک نیازش
ردای کهکشان جای نمازش
هوش مصنوعی: آسمان با زیبایی خود، بر خاک نیازش، چادر کهکشانی را جایگزین نماز او کرده است.
زمین اوست با طاعت سرشته
درو چون بوریا بال فرشته
هوش مصنوعی: زمین به واسطه اطاعت از او شکل گرفته است و در آن همچون بوریای نرم، به فرشتگان بال و پر بخشیده است.
به محرابش امامت کرده آدم
به خاکش معتکف عیسی مریم
هوش مصنوعی: این شعر به ارتباط بین آدم و عیسی مریم اشاره دارد. آدم به عنوان انسان نخست در جایگاه انسانیت قرار دارد و با اعتکاف در خاک، به نوعی به عبودیت و رهبری دست یافته است. در عوض، عیسی مریم با مقام و نقش خود، در محراب عبادت قرار دارد. این ارتباط بین دو شخصیت مهم، نشاندهندهی پیوند عمیق میان انسانیت، دین و روحانیت در تاریخ است.
منور از سجودش جبهه خاک
خمیده در رکوعش پشت افلاک
هوش مصنوعی: پشت افلاک به خاطر سجدهاش در خاک، نورانی و درخشان شده است و زمین در رکوعش، سر به خم دارد.
ز سنگ خانه کعبه اساسش
قبای حاجیان رنگین پلاسش
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن حال و هوای خانه کعبه و ارتباط آن با حاجیانی است که به زیارت آن میآیند. از سنگهای کعبه به عنوان پایه و اساس این مکان مقدس یاد شده و همچنین به لباسهای رنگین و زیبا و پلاس حاجیان اشاره شده است که نشان دهنده احترام و هیجان آنان در این سفر روحانی است. به طور کلی، این جملات زیبایی و عظمت کعبه و زائران آن را منتقل میکنند.
به طاعت هر که آنجا سر نهاده
دری بر خود ز هر جانب کشاده
هوش مصنوعی: هر کسی که در آنجا به اطاعت و فرمانبرداری پرداخته، برای او درهای دسترسی از هر سمت باز شده است.
بنای منبرش را عرش بسته
خطیبش بر سر کرسی نشسته
هوش مصنوعی: منبر او به عرش آسمان متصل شده و خطیب بر روی کرسی خود نشسته است.
چراغ خفتن او مشعل ماه
دلیل صبح او شمع سحرگاه
هوش مصنوعی: چراغ خواب او نشانه روشنی ماه است و دلیل بیداری صبح او شمعی در آغاز روز است.
منقش گنبدش چون بال طاووس
درو گردون معلق همچو فانوس
هوش مصنوعی: گنبدش تزئین شده و زیبایش مانند بالهای طاووس است و در آسمان به حالت معلق مانند یک فانوس نورافشانی میکند.
بود طاقش چو طاق آسمان جفت
به معمارش توان صدآفرین گفت
هوش مصنوعی: طاق او مثل طاق آسمان است و به معمارش میتوان صد بار آفرین گفت.
بود شیرین و دلکش در نظرها
چو کوه بیستون گردیده بر پا
هوش مصنوعی: شیرینی و جذابیتش در نگاهها مانند کوه بیستون است که استوار و بلند ایستاده است.
به زیر صفه او حوض سیراب
عروسی در کنار او چو سیماب
هوش مصنوعی: در زیر سایه او، حوضی پر از آب است که همچون عروسی در کنار او قرار دارد و این حوض مانند جیوه میدرخشد.
چه حوض آبش مصفا همچو گوهر
بود آمیخته با شیر و شکر
هوش مصنوعی: حوض آبی که دارد، مثل گوهر درخشان و پاک است و با شیر و شکر ترکیب شده.
چنان صاف است آبش از سیاهی
توان دیدن به پشت گاو ماهی
هوش مصنوعی: آب آنچنان واضح و زلال است که میتوان از طریق آن به پشت گاوماهی نگاه کرد، بدون اینکه رنگ تیرهای مزاحم شود.
در آبش عکس اگر سازد قدم تر
شود چون آدم آبی شناور
هوش مصنوعی: اگر در آب، قدمی گذاشته شود، تصویر آن در آب شکل میگیرد و انسان مانند یک شناگر در آب به آرامی حرکت میکند.
حبابش را فلک دارد نظاره
در آب افتاده گردون را ستاره
هوش مصنوعی: حبابی که در آب شکل گرفته، مورد توجه آسمان است، و ستارهها نیز به گردون (زمینی که در آن هستیم) نظاره میکنند.
مدام آب حیات از رشک این آب
به خود پیچیده می گردد چو گرداب
هوش مصنوعی: آب حیات به خاطر زیبایی و جذابیت این آب، دائماً در حال چرخش و پیچیدن است مانند گردابی.
بود میراب آب جویش الماس
ازین سودا خضر گردیده وسواس
هوش مصنوعی: میراب در این بیت نمایانگر شخصی است که آب جوی را مدیریت میکند. او به قدری تحت تاثیر زیبایی و زرق و برق این دنیای مادی قرار گرفته که دچار وسواس شده است؛ این زیبایی مانند الماس برایش میماند و او را به خود مشغول کرده است. در واقع، این بیت به چالشهای وابستگی به دنیا و زیباییهای فریبنده آن اشاره دارد.
چه گوهر سنگهایش آبدار است
چو آب تیغ آبش پایدار است
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و استحکام سنگهای گرانبها اشاره دارد. گوهرهایی که هم مانند آب شفاف و درخشان هستند و هم از استحکام و پایداری برخوردارند، نشاندهنده قدرت و زیباییِ خاصی هستند. گویی که هیچچیزی نمیتواند آنها را از بین ببرد و همچنان درخشندگی و ارزش خود را حفظ میکنند.
شد این حوض آبروی شهر و صحرا
به جستجوی این حوض است دریا
هوش مصنوعی: این حوض، به نماد آبرو و شخصیت شهر و دشت تبدیل شده است، و دریا به دنبال این حوض میگردد.
کند در دیده ها عمقش سیاهی
در آبش غرق گشته گاو ماهی
هوش مصنوعی: در نگاهها عمقش مانند سیاهی است و در آبش، گاوی همچون ماهی غرق شده است.
خضر روزی که بیند ناودانش
ز حسرت آب ریزد از دهانش
هوش مصنوعی: وقتی خضر، آن شخصی که در باور مردم نماد زندگی جاویدان و دانش سرشار است، ناودانی را ببیند که در آن آب نیست، به خاطر حسرت و اندوهی که بر او میافتد، از دهانش آب میریزد.
مصور در گلشن مرغی کند ساز
درآید همچو مرغابی به پرواز
هوش مصنوعی: پرندهای در باغ به صدا درمیآید و مانند مرغابی به پرواز در میآید.
به اطرافش ز سرسبزی درختان
چو خضری بر کنار آب حیوان
هوش مصنوعی: در اطراف او درختان سرسبز و خرم وجود دارد و این سبزی و زیبایی در کنار آب زنده است.
از آن آبی که باشد همچو شکر
کند سیراب تا فردای محشر
هوش مصنوعی: به وسیلهی آبی که شیرین مانند شکر است، انسان تا روز قیامت سیراب میشود.
به بیرونش یکی قصریست عالی
که مهمانخانه او نیست خالی
هوش مصنوعی: بیرون یک قصر بزرگ و زیبایی وجود دارد که هیچگاه مهمانانش خالی نمیمانند.
چه قصر او را فلاطون کرده بنیاد
اساس او ز حکمت می دهد یاد
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به قدرت و عمق تفکر اشاره دارد. به معنای دیگر، اشاره میکند که بنیان و ساختار وجود او بر پایه حکمت و آگاهی استوار است، به طوری که مانند قصر شکوهمندی ساخته شده است. این نشاندهندهی جایگاه برجستهی او در زمینهی دانش و فلسفه است.
به دیوارش مدارس روی بر روی
زند بامش به کوی علم پهلوی
هوش مصنوعی: مدارس در کنار دیوارهای او ساخته شده و بامش به خیابان علم منتهی میشود.
محشا خوانیش چون بیت معمور
نوشته شرح او را خامه نور
هوش مصنوعی: محشری را چون بیت با رونق و زندگی توصیف میکنی که شرح و تفسیر او با قلمی که نور میافشاند، نوشته شده است.
در او تخته تعلیم و تدبیر
به روی اوست خطی همچو زنجیر
هوش مصنوعی: در او، زمینههای آموزش و برنامهریزی وجود دارد و بر روی او، نوشتهای شبیه زنجیر دیده میشود که نشاندهندهای محدودیتها و قید و بندهای آموزشی است.
چو گردد تخته های در بهم وصل
نماید پشتبان با سری فصل
هوش مصنوعی: وقتی که تختههای در کنار هم قرار بگیرند، از پشتوانهای به نام فصل برای استحکام بیشتری برخوردار میشوند.
چه در منقوش همچون برگ لاله
کشاده همچو اوراق رساله
هوش مصنوعی: مانند طرحی که بر روی برگ لاله نقش بسته، من نیز در کلام و نوشتههایم به زیبایی و روشنی نمایانم.
چنین منزل که در عالم هویداست
مقام حضرت بهرام داناست
هوش مصنوعی: در اینجا به مکانی اشاره شده که در جهان شناخته شده است و این محل به مقام و موقعیت حضرت بهرام ارتباط دارد.
چه حضرت قبله ارباب حاجات
چه حضرت صاحب کشف و کرامات
هوش مصنوعی: چه آقایی که حاجتروای مردم است و چه آقایی که دارای معجزات و کارهای خارقالعاده است.
حدیث او به بزمی مرهم جان
به پیشش بوعلی باشد شفاخوان
هوش مصنوعی: سخن او در محافل مانند دارویی برای دلهاست، نزد او بوعلی سینا نیز مانند پزشک ماهر به حساب میآید.
بود در حلقه درسش فلاطون
کند در پرده اش آهنگ قانون
هوش مصنوعی: در کلاس درس او، فلسفهاش مانند حکمتهای بزرگ است و در پشت پرده، نغمهای از قوانین زندگی به گوش میرسد.
رموز عقل اول تا به عاشر
ز ده انگشت او گردیده ظاهر
هوش مصنوعی: همه اسرار و قوانین عقل از ابتدا تا انتها از طریق نشانههای او به وضوح بیان شده است.
زبان خامه اش شمع شبستان
خطش شیرازه جزو گلستان
هوش مصنوعی: خامهاش مانند شمعی در شب، روشنایی بخش و زیباییساز خطش است که به زیباییهای گلستان میافزاید.
دوات سرخی او غنچه گل
قلم قطعش بود منقار بلبل
هوش مصنوعی: دوات سرخ او به شکل غنچه گل است و قلمش مانند منقار بلبل به نرمی و ظرافت فعالیت میکند.
ز نظم او به خود بالیده دیوان
ز دیوانش پریرویان غزلخوان
هوش مصنوعی: از هنر او دیوانها به خود میبالند و غزلخوانان زیبا به وجود آمدهاند.
دلش کوه است اما کان حلم است
اگر دریا بود دریای علم است
هوش مصنوعی: دلش مثل کوه محکم و استوار است، اما درونش تحمل و آرامش دارد. اگر دلش مثل دریا بود، دریای علم و دانش بود.
لبش بسته لب مرغ چمن را
گرفته در نگین تخت سخن را
هوش مصنوعی: لب او مانند مرغی در چمن بسته شده است و در جایگاه بلاغت، گفتارش به زیبایی درخشیده است.
نباشد حاجت او را با رسایل
به روی ناخنش حل مسایل
هوش مصنوعی: او به هیچ نامهای نیاز ندارد، زیرا با اشارهای به ناخن خود، مسائل را حل میکند.
ز قرآن خواندش حفاظ محفوظ
نهان در سینه او لوح محفوظ
هوش مصنوعی: از قرآن خواندن او به گونهای است که حافظهاش بهطور متمایز و محفوظ از اسرار در دلش نگهداری میکند، همچنان که لوح محفوظ دلالت بر نگهداری همه چیز دارد.
کلامش گر کند تفسیر اظهار
مفسرخوان شود چون نقش دیوار
هوش مصنوعی: اگر سخن او را تحلیل کنیم و توضیح دهیم، مانند نقشی بر دیوار خواهد بود که به راحتی قابل برداشت و فهم نیست.
خدایا ذات این پاکیزه گوهر
بود تا روز محشر تازه و تر
هوش مصنوعی: خدایا، این گوهر پاک و ارزشمند را حفظ کن تا روز قیامت همچنان تازه و سرزنده باقی بماند.
بیا ساقی دم صبح است برخیز
می معنی به جام معرفت ریز
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، زمان صبح است. از جا برخیز و شراب را به جام دانش و آگاهی بریز.
به من ده در سخن تا در نمانم
شود امروز مفتاح الجنانم
هوش مصنوعی: به من کمک کن تا بتوانم خوب صحبت کنم، تا امروز موفق شوم و دروازههای بهشت به رویم باز شود.