شمارهٔ ۲۶ - متوجه شدن حضرت خان فردوس مکان بعد از گذشتن دریا به جانب بلخ در قوشخانه فروز آمدن و خبر یافتن اهل بلخ و آمدن خان را و دروازه را بر روی خود کشیده محاصره شدن و در فکر کار خود شدن
دم صبح کین ماهی زرنگار
برآورد چون موج سر از کنار
فلک چون صدف شد لبالب ز در
جهان را ز آوازه اش کرد پر
چو از آب جیحون گذر کرد شاه
زمین شسته گردید از گرد راه
یکی برد بر شهر بلخ این خبر
رسید اینک آن شاه خیرالبشر
به همراه شد لشکر بی شمار
همه صاحب حشمت و نامدار
چه لشکر مزین ز صنع اله
یمینش ز خواجه یسارش سپاه
چه خواجه یکی بحر پر از گهر
رواج ولایت پدر تا پدر
شهان را ز اجداد او سروری
گدا را ز امداد او مهتری
به خویش و قبایل فلک احتقام
سیادت نسب خواجه باقر بنام
بود فخر شاهان روی زمین
مزین ز او صفحه شه نشین
صغیر و کبیر از کفش بی نیاز
ازو مسند خواجگی سرفراز
رسد هر کس از آستانش به کام
بود فیض او همچو خورشید عام
گشاده شب و روز خوان کرم
سخاوت به دوران او شد علم
سعادت نمایان ز رخسار اوست
ظفر مژده گرد رفتار اوست
بود زینت شهر بلخ و بخار
عزیزند این قوم در هر دیار
دگر شادمان خواجه نقشبند
بود مرهم سینه دردمند
به پهلوی آن خواجه خواجه کلان
به او خواجه یوسف عنان در عنان
ز میران نام آور نیک رای
قلیچ بی و غایب نظر بی سرای
ز اقبال نصرت دوان در عنان
ز دنبال فتح و ظفر توامان
یکی را گذشته اتالیق پدر
به پروانچی دیگری معتبر
ز سوی دیگر شیر غازیی دهر
که از تیغ او می چکد آب زهر
ز عدلش انوشیروان متهم
ازو رایت دادخواهی علم
به آبا و اجداد عالی تبار
پدر تا پدر آمده نامدار
جوانان شیرافگن جنگ جوی
چو ترکان صحرانشین تندخوی
سپاهی قوی چنگ و بازو درشت
که سازند کار تبرزین به مشت
سراسر مبارک پی و خیر اثر
چو مژگان خوبان همه نیزه در
بهم متصل گشته برنا و پیر
به بحر گمان غوطه خورده چو تیر
شنیدند این قصه را بلخیان
بو بستند چون نی ز صد جامیان
سوی خسرو خود به صد اضطراب
برفتند بهر سئوال و جواب
بگفتند ای شاه عالی نژاد
سر ما غریبان فدای تو با
شنیدیم خان کلان از بخار
عنان تافته جانب این دیار
گذر کرده از آب چون برق و باد
فتاده به ما آتشی در نهاد
ز کشتی چو بیرون کشیدند تخت
به قشخانه یکسر کشادند رخت
شده مغز ما آب در استخوان
به قشخانه کرده همه آشیان
ندانیم کاین آمدن بهر چیست
در این وقت کاین رهنمایی ز کیست
هراسی فتاده به دلهای ما
اثر رفته از دست و از پای ما
نظر کرد آن شاه ایران زمین
گهی بر یسار و گهی بر یمین
بگفت ای جوانان ناموس و ننگ
ره مصلحت گشته امروز تنگ
به خود چند روزی تحمل کنیم
در این کار هر یک تأمل کنیم
ولیکن بوبندیم دروازها
کشائیم بر جنگ آوازه ها
که شاید بیابیم راه صواب
پس آنگاه گوئیم ما هم جواب
نهادند سرها درین مصلحت
بو بستند بر خود در مشورت
پی قلعه بندی نهادند روی
گرفته به کف تیغ های دوروی
کشیدند بر روی زرین سپر
عصا چوب ها نیزه های دو سر
به هر گرد برجی یکی نامدار
به هر کنگری صاحب گیر و دار
سنان ها همه تیز کرده به خشم
چو مژگان ستاده بر اطراف چشم
به دوش همه ملتق پر زوزن
نمودار از کوه همچون گوزن
چه قلعه یکی کوهی از هفت جوش
عروجش نگهدار بودست هوش
صبا تا قیامت کند جست و خیز
سر خود نبردارد از خاک ریز
به بالای قلعه ز صف سپاه
بود دوره هاله بر گرد ماه
به اطراف او خندق بیکران
بود مار آبی او کهکشان
فلک آب و خورشید و مه زورقش
کواکب بود ماهی خندقش
به دروازه ای چند کس پاسبان
ز شمشیر و نیزه درو پشتبان
چه دروازه سد بسته در راه جنگ
به هم متصل گشته دو تخته سنگ
نباشد ز زنبورک او را حذر
ز گل میخ بر رو کشیده سپر
حریفان زده حلقه بر یکدیگر
چو زنجیر ایستاده بر پشت در
مقید به زلفین در روز و شب
همه کرده قفل خموشی به لب
بیا ساقی امروز دوران توست
صراحی و ساغر به فرمان توست
به من ده که گردد مرا تازه جان
که فردا چه پیش آید از آسمان
شمارهٔ ۲۵ - عزیمت نمودن خان فردوس مکان حضرت سبحانقلی خان از ولایت بخارا به طوف مزار فیض آثار حضرت شاه نقشبند و از آنجا به ولایت بلخ متوجه شدن: دم صبح خورشید زرین رکابشمارهٔ ۲۷ - ایلچی فرستادن خان فردوس مکان یوسف خواجه نقشبندی را جواب مقرر نایافتن دویم قلیچ بی را فرستاده و ابواب متفصل مفتوح شدن و داخل به شهر بلخ و مغضوب شدن: دم صبح کاین خسرو قلعه گیر
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دم صبح کین ماهی زرنگار
برآورد چون موج سر از کنار
هوش مصنوعی: در صبح زود، این ماهی زرنگ و زیبا به سطح آب میآید و مانند موجی سر از کنار آب بیرون میآورد.
فلک چون صدف شد لبالب ز در
جهان را ز آوازه اش کرد پر
هوش مصنوعی: آسمان مانند صدف پر از جواهری شده و صدای او در سراسر جهان پیچیده است.
چو از آب جیحون گذر کرد شاه
زمین شسته گردید از گرد راه
هوش مصنوعی: زمانی که شاه پس از عبور از آب جیحون به زمین رسید، گرد و غبار طریق از روی آن زدوده شد و زمین پاک و زیبا شد.
یکی برد بر شهر بلخ این خبر
رسید اینک آن شاه خیرالبشر
هوش مصنوعی: خبر آمد که شخصی به شهر بلخ رفته و خبر آورد که اکنون آن شاه نیکیها و خوبیها در دسترس است.
به همراه شد لشکر بی شمار
همه صاحب حشمت و نامدار
هوش مصنوعی: لشکری بسیار بزرگ و پرشکوه به همراهی آمدند که همگی افراد معروف و با اعتبار بودند.
چه لشکر مزین ز صنع اله
یمینش ز خواجه یسارش سپاه
هوش مصنوعی: این بیت به وصف یک لشکر با شکوه و زیبا میپردازد که به خاطر دست ساختههای خداوند نمایان شده است. به نوعی از قدرت و بزرگی آن لشکر و همچنین به حمایت و فرماندهی شخصی اشاره دارد که در این جنگاوری نقش دارد.
چه خواجه یکی بحر پر از گهر
رواج ولایت پدر تا پدر
هوش مصنوعی: در اینجا به اهمیت و ارزش میراث و جایگاه پدری اشاره شده است. همچون دریایی پر از گوهر، مقام و منزلت پدر میتواند نقش مهمی در زندگی و هویت فرد ایفا کند و بر اثر آن، افراد از برکت و فیض پدر بهرهمند شوند.
شهان را ز اجداد او سروری
گدا را ز امداد او مهتری
هوش مصنوعی: پادشاهان به خاطر نسل و پیشینیان خود به مقام و قدرت رسیدهاند، و افراد نیازمند نیز به لطف و کمک او به مقام و منزلت میرسند.
به خویش و قبایل فلک احتقام
سیادت نسب خواجه باقر بنام
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصیت بزرگ و برجستهای مانند خواجه باقر، به خاطر نژاد و ریشهاش در میان اقوام و گروههای مختلف، مورد احترام و اعتبار قرار دارد. به عبارتی، شرافت و مقام او به خاطر نسبت خانوادگیاش شناخته شده است.
بود فخر شاهان روی زمین
مزین ز او صفحه شه نشین
هوش مصنوعی: فخر و زیبایی پادشاهان بر روی زمین به خاطر وجود اوست که صفحهای از دربار را زینت میبخشد.
صغیر و کبیر از کفش بی نیاز
ازو مسند خواجگی سرفراز
هوش مصنوعی: بچّه و بزرگ از او بینیازند و به واسطه او، مقام والایی کسب کردهاند.
رسد هر کس از آستانش به کام
بود فیض او همچو خورشید عام
هوش مصنوعی: هر کسی که به درگاه او نزدیک شود، به موفقیت و خوشبختی میرسد؛ چون نعمت او مانند نور خورشید بر همه میتابد و شامل حال همه میشود.
گشاده شب و روز خوان کرم
سخاوت به دوران او شد علم
هوش مصنوعی: در این بیت به فراخی روز و شب اشاره شده و اینکه در دوران او (شخصیتی که در نظر است) سخاوت و generosity او به جایی رسیده که همه از آن بهرهمند شدهاند و علم و دانش نیز در میان مردم گسترش یافته است. به عبارت دیگر، در دورهای فراخ و سرشار از نعمت و علم، بخشندگی و دانایی افراد اوج میگیرد.
سعادت نمایان ز رخسار اوست
ظفر مژده گرد رفتار اوست
هوش مصنوعی: خوشبختی و سعادت از چهره او معلوم است و پیروزی و موفقیت در رفتار او پدیدار میشود.
بود زینت شهر بلخ و بخار
عزیزند این قوم در هر دیار
هوش مصنوعی: این قوم در هر سرزمینی که باشند، به عنوان زینت و زیبایی شهر بلخ و بخارا شناخته میشوند.
دگر شادمان خواجه نقشبند
بود مرهم سینه دردمند
هوش مصنوعی: بیدار دل خوشحال و شاداب، همچون مرهمی برای دردهای سینهی کسی که غم دارد.
به پهلوی آن خواجه خواجه کلان
به او خواجه یوسف عنان در عنان
هوش مصنوعی: در کنار آن بزرگ، بزرگ دیگری است که به او خواجه یوسف گفته میشود و او هم در فرمانروایی خود تسلط دارد.
ز میران نام آور نیک رای
قلیچ بی و غایب نظر بی سرای
هوش مصنوعی: از میان سرشناسترین و نیکخواهترین مردان، قلیچ نامی وجود دارد که بدون هیچ سرای و مکانی، در دلها جا دارد و توجهها را به خود جلب میکند.
ز اقبال نصرت دوان در عنان
ز دنبال فتح و ظفر توامان
هوش مصنوعی: از خوش شانسی نصرت در حال دویدن است، در حالی که به دنبال پیروزی و کامیابی هستم.
یکی را گذشته اتالیق پدر
به پروانچی دیگری معتبر
هوش مصنوعی: یک نفر به خاطر اعتبار و شناسنامهی پدرش مورد توجه و احترام قرار میگیرد، در حالی که دیگری به خاطر شایستگیهای خودش و کارهایش به مقام و اعتباری دست پیدا میکند.
ز سوی دیگر شیر غازیی دهر
که از تیغ او می چکد آب زهر
هوش مصنوعی: از طرف دیگر، شیر غازی در دنیای زمانه وجود دارد که از تیغ او، زهر به زمین میریزد.
ز عدلش انوشیروان متهم
ازو رایت دادخواهی علم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف بخشی از عدالت و انصاف انوشیروان، یکی از پادشاهان ساسانیان، میپردازد. به این معناست که در زمان او، شخص مظلومی که به دنبال حق خود بود، میتوانست به راحتی صدای خود را به گوش او برساند و از انصاف و عدالت او بهرهمند شود. این نشاندهندهی توجه ویژه او به قضایا و مشکلات مردم است.
به آبا و اجداد عالی تبار
پدر تا پدر آمده نامدار
هوش مصنوعی: پدران من از نسلهای گذشته، افرادی با افتخار و نامآور بودهاند.
جوانان شیرافگن جنگ جوی
چو ترکان صحرانشین تندخوی
هوش مصنوعی: جوانان شجاع و دلیر مانند شیر هستند و در میدان جنگ به تندی و سرعت مانند ترکهای کوهنشین عمل میکنند.
سپاهی قوی چنگ و بازو درشت
که سازند کار تبرزین به مشت
هوش مصنوعی: یک سرباز نیرومند با بازوهایی قوی، که به خوبی میتواند با تبرزین کار کند و آن را در دست بگیرد.
سراسر مبارک پی و خیر اثر
چو مژگان خوبان همه نیزه در
هوش مصنوعی: تمام وجودش پر از برکت و خوشی است، مانند مژگان زیبا که همچون نیزهها درخشان و جذاب هستند.
بهم متصل گشته برنا و پیر
به بحر گمان غوطه خورده چو تیر
هوش مصنوعی: نسل جوان و پیر به هم پیوستهاند و مانند تیری در دریا و افکارشان غوطهور شدهاند.
شنیدند این قصه را بلخیان
بو بستند چون نی ز صد جامیان
هوش مصنوعی: بلخیان این داستان را شنیدند و چون نی که صد جامی را در خود دارد، آن را محکم نگه داشتند.
سوی خسرو خود به صد اضطراب
برفتند بهر سئوال و جواب
هوش مصنوعی: با نگرانی و اضطراب، به سمت خسرو رفتند تا سوالاتشان را مطرح کنند و به پاسخهایشان برسند.
بگفتند ای شاه عالی نژاد
سر ما غریبان فدای تو با
هوش مصنوعی: به تو چه میگویند، ای شاه با افتخار؛ جان ما غریبان فدای توست.
شنیدیم خان کلان از بخار
عنان تافته جانب این دیار
هوش مصنوعی: شنیدهایم که خان بزرگ از بخار برای این منطقه دستور داده و توجه خاصی به آن دارد.
گذر کرده از آب چون برق و باد
فتاده به ما آتشی در نهاد
هوش مصنوعی: به سرعت و بیسر و صدا از کنار ما عبور کرد و در دل ما شعلهای روشن شد.
ز کشتی چو بیرون کشیدند تخت
به قشخانه یکسر کشادند رخت
هوش مصنوعی: وقتی که کشتی را کنار گذاشتند و تخت را خارج کردند، تمام وسایل و اشیاء را به قشخانه منتقل کردند.
شده مغز ما آب در استخوان
به قشخانه کرده همه آشیان
هوش مصنوعی: ما به گونهای شدهایم که احساسات و خاطراتمان در عمق وجودمان جا گرفته است و اکنون در خانهامان همه چیز به آرامش و سکون رسیده است.
ندانیم کاین آمدن بهر چیست
در این وقت کاین رهنمایی ز کیست
هوش مصنوعی: ما نمیدانیم که هدف این آمدن چه بوده و این راهنمایی از سوی کیست.
هراسی فتاده به دلهای ما
اثر رفته از دست و از پای ما
هوش مصنوعی: ترس و اضطرابی در دلهای ما رخنه کرده که تأثیر آن بر دستها و پاهای ما محسوس است.
نظر کرد آن شاه ایران زمین
گهی بر یسار و گهی بر یمین
هوش مصنوعی: آن پادشاه ایران به اطراف خود نگاه میکرد، گاهی به سمت چپ و گاهی به سمت راست.
بگفت ای جوانان ناموس و ننگ
ره مصلحت گشته امروز تنگ
هوش مصنوعی: ای جوانان، امروز در مسیر مصلحت، ناموس و غیرت شما در خطر است.
به خود چند روزی تحمل کنیم
در این کار هر یک تأمل کنیم
هوش مصنوعی: برای چند روز به خودمان صبری بدهیم و در این موضوع خوب فکر کنیم.
ولیکن بوبندیم دروازها
کشائیم بر جنگ آوازه ها
هوش مصنوعی: اما ما به فکر این هستیم که درها را باز کنیم و به جنگ و هیاهو ورود پیدا کنیم.
که شاید بیابیم راه صواب
پس آنگاه گوئیم ما هم جواب
هوش مصنوعی: شاید بتوانیم راه درست را پیدا کنیم و سپس بگوییم که ما هم پاسخی داریم.
نهادند سرها درین مصلحت
بو بستند بر خود در مشورت
هوش مصنوعی: سرها را در این کار مفید قرار دادند و بر خود در راستای مشورت و گفتگو محدودیت ایجاد کردند.
پی قلعه بندی نهادند روی
گرفته به کف تیغ های دوروی
هوش مصنوعی: مردم برای ساختن قلعهای، روی خود را به تیغهای دو لبهای سپردهاند.
کشیدند بر روی زرین سپر
عصا چوب ها نیزه های دو سر
هوش مصنوعی: عصاهایی که بر روی سپر زرین قرار گرفتهاند، مانند نیزههای دو سر به نظر میرسند.
به هر گرد برجی یکی نامدار
به هر کنگری صاحب گیر و دار
هوش مصنوعی: در هر جایی که برجی وجود دارد، فردی نامی و شناخته شده نیز هست و در هر جلسه یا گردهمایی، شخصی مسئول و دارای اختیارات میباشد.
سنان ها همه تیز کرده به خشم
چو مژگان ستاده بر اطراف چشم
هوش مصنوعی: تیغها را به خشم تیز کردهاند، درست مثل مژگانی که دور چشمها قرار گرفتهاند.
به دوش همه ملتق پر زوزن
نمودار از کوه همچون گوزن
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن وضعیتی از یک ملت است که مانند گوزن، به سختی و در مقابل موانع به پیش میرود. آنها به صورت ایستاده و مقاوم، بار مسئولیت را به دوش میکشند و از چالشها عبور میکنند. تصویر کوه به عنوان موانع بزرگ و سختیهای موجود در زندگی، نشان میدهد که این ملت به رغم دشواریها، استقامت و تلاش دارد.
چه قلعه یکی کوهی از هفت جوش
عروجش نگهدار بودست هوش
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به یک قلعه دارد که در ارتفاعات کوه قرار گرفته و به نوعی از عروج و تعالی خود محافظت میکند. این قلعه نماد استقامت و پایداری در برابر چالشها و سختیها است.
صبا تا قیامت کند جست و خیز
سر خود نبردارد از خاک ریز
هوش مصنوعی: باد به یک سو میوزد و در حال حرکت است و هرگز از زمین سر برنمیدارد و در پی جست و خیز و بازیگوشی ادامه میدهد.
به بالای قلعه ز صف سپاه
بود دوره هاله بر گرد ماه
هوش مصنوعی: در بالای قلعه، هالهای زیبایی دور ماه را احاطه کرده است، که به صف ارتش اشاره دارد.
به اطراف او خندق بیکران
بود مار آبی او کهکشان
هوش مصنوعی: دور تا دور او چالهای بیانتها وجود داشت و مار آبی او مانند کهکشان بود.
فلک آب و خورشید و مه زورقش
کواکب بود ماهی خندقش
هوش مصنوعی: جهان مانند یک دریا است که آب و خورشید و ماه مانند قایقهایی در آن هستند و ستارهها همچون ماهیهایی در خندق این دریا به شمار میروند.
به دروازه ای چند کس پاسبان
ز شمشیر و نیزه درو پشتبان
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به افرادی است که در کنار دروازه قرار دارند و از آن با سلاحهای خود محافظت میکنند. آنها برای دفاع از این مکان آمادهاند و میخواهند از هرگونه تهدیدی جلوگیری کنند.
چه دروازه سد بسته در راه جنگ
به هم متصل گشته دو تخته سنگ
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که دو تخته سنگ به هم متصل شدهاند و دروازهای را در مسیر جنگ بستهاند. این به نوعی از موانع و سدهایی اشاره دارد که بر سر راه جنگ ایجاد شدهاند، و نشاندهندهی ایستادگی و مقاومت در برابر حملات است.
نباشد ز زنبورک او را حذر
ز گل میخ بر رو کشیده سپر
هوش مصنوعی: زنبورکی از گل میترسد و برای محافظت از خود، سپر بر دوش دارد. این نشاندهندهی احتیاط و مراقبت اوست.
حریفان زده حلقه بر یکدیگر
چو زنجیر ایستاده بر پشت در
هوش مصنوعی: رقبای یکدیگر را در حلقهای مانند زنجیر گرفتهاند و بر در ایستادهاند.
مقید به زلفین در روز و شب
همه کرده قفل خموشی به لب
هوش مصنوعی: در طول روز و شب، به خاطر زلفهای کسی به شدت تحت تاثیر قرار گرفتهام و دهانم بسته شده است.
بیا ساقی امروز دوران توست
صراحی و ساغر به فرمان توست
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی! امروز روز توست و کنترل همه چیز به دست تو است؛ بطری و جام در اختیار تو هستند.
به من ده که گردد مرا تازه جان
که فردا چه پیش آید از آسمان
هوش مصنوعی: به من زندگی دوبارهای ببخش تا زنده و شاداب شوم، چون نمیدانم فردا چه اتفاقاتی در انتظارم خواهد بود.