گنجور

شمارهٔ ۲۲ - متوجه شدن خان جنت آشیان از ولایت فاطر بخارا به طوف مزار فیض آثار حضرت شاه نقشبند و عنان عزیمت به جانب آقتاچ کشیدن از آنجا به دارالسلطنه سمرقند خرامیدن

رقم سنج این دفتر پر نهیب
ز زلف سخن صفحه را داد زیب
گره باز کرد از زبان بیان
چنین کرد انشاء این داستان
که شاه جوان بخت عبدالعزیز
عروس جهان بودش او را کنیز
ز نامش شرف دولت و بخت را
ز پا بوس او آبرو تخت را
کلاه مرصع به فرقش ز دور
نمایان چو خورشید از کوه نور
به بالای تخت آن شه کامران
تو گویی که عیسی است بر آسمان
به دستار آن شهپری همچو دال
چو از قبله باشد نمایان هلال
سعادت بنازد به فرخنده گیش
سرافراز اقبال از بنده گیش
یکی روز هنگامه ساز کرد
در انجام هنگامه آغاز کرد
که ای سینه صافان اخلاص پاک
ز فکر سمرقندم اندیشه ناک
در آن ناحیت جمعی از بندگان
ز درگاه عالی کشیده عنان
به آن گمرهان رهنمایی کنیم
نخستین سخن ز آشنایی کنیم
اگر سر درآرند مالش دهیم
چو تابند سر گوشمالش دهیم
جنیبت طلب کرد آن کامجوی
به سوی سمرقند آورد روی
عنان تاب شد آن شه ارجمند
به طوف مزار شه نقشبند
چه مرقد یکی روضه پر ز نور
چراغ شب جمعه اش شمع طور
ز چوگان او ماه نو در حجاب
ز قندیل او منفعل آفتاب
زمینش جبین سای آزادگان
هوایش فرح بخش افتادگان
بزرگی ز طاقش شده سربلند
ز خاک درش آرزو بهره مند
به اطراف او جلوه گر سایلان
چو بر گرد کوی بتان عاشقان
بسر حوض او نخل شیرین نبات
بود حضرت خضر و آب حیات
ستونش بر ایوان آن خوش مکان
خط کهکشانیست بر آسمان
به مژگان رهش رفته فراش باد
گدای درش قیصر و کیقباد
به شب زنده داری در آن خوش حریم
شه بحر و بر کرده خود را مقیم
چو مرغ سحر عزم پرواز کرد
در فتح از هر طرف باز کرد
خبرهای خوش از یمین و یسار
دم صبح آورده از هر دیار
مدد خواست آن خسرو ارجمند
ز ارواح پاک شه نقشبند
پس آنگه درآورد پا در رکاب
به برج اسد جای کرد آفتاب
از آن ناحیت شاه با تخت و تاج
قدم زد سوی قلعه آقتاچ
چه قلعه یکی کوه از هفت جوش
عروجش نگه را ربودست هوش
صبا تا قیامت کند جست و خیز
سر خود نبردارد از خاک ریز
به اطراف او خندق بیکران
زده پشت پا بر سر آسمان
فلک آب و خورشید مه زورقش
کواکب بود ماهی خندقش
بنا کرده آنجا یکی بارگاه
که سازد دمی گرم آرامگاه
نشسته ز رخ گرد راه سفر
نکرده به بالین راحت گذر
یکی مرد عریان سراسر شتاب
نفس همچو سیماب در اضطراب
بگفتا گروهی به غارتگری
نهادند روی سوی کین آوری
چو صرصر به تاراج اهل بساط
گذر ساختند از ره توز رباط
در آن ناحیت شور انگیختند
کشیدند شمشیر و خون ریختند
شه قهرمان قدر گردون مقیم
طلب کرد غازی و عبدالکریم
بگفتا به چند ز نام آوران
ببندید چون نی ز صدجامیان
بجوئید از دولت ما مدد
سر راه یأجوج بندید سد
نهادند بر سینه دست قبول
گرفتند ازین سرفرازی حصول
نشستند بر پشت زین چون علم
نهادند سوی بیابان قدم
سر ره برایشان گرفتند تنگ
کشیدند در راه سیلاب سنگ
چو آن قوم کردند تاراج خویش
ره آمد خود گرفتند پیش
سری پر ز کبر و تنی پر غرور
لب پر تبسم دلی پر حضور
ز اموال با یکدگر در حساب
به ذوق عجب در سئوال و جواب
بناگه برآمد فغان نفیر
زمین و زمان شد پر از داروگیر
ز سوی دگر تیغ ها جلوه گر
درآمد به چرخ آفتاب سپر
کمان خورد از دست او گوشمال
به یک جلوه چون ماه پر شد هلال
سنان حریفان در آن کارزار
شده تیز مانند دندان مار
تبرزین ز خون شد چو دست عروس
نمایان چو گلهای تاج خروس
رحیم بیگ نام از جلایر یکی
به کف نیزه در پشت آهو یکی
رسانیده خود را به یک مرد زود
به یک حمله از پشت زین در ربود
به قوم مخالف در آن رسته خیز
بیابان نشان داد راه گریز
یکی خورد بر پشت تیر درشت
بیفتاد بر خاک چون خار پشت
یکی را شده کاسه سر جدا
سفالی فتاده ز دست گدا
یکی خفته در خاک بی پیرهن
کفن دزد آخر نیابد کفن
یکی دست و پا غنچه کرده چو مشت
به زیر سپر خفته چون سنگ پشت
ز سرها و تن ها زمین نبرد
شده پشته شلغم و سرخ مرد
سر و ریش گلگون ز بهر اساس
ببستند بر زین چو زنگ قطاس
نکرده در آن سهمگین بحر خون
به جز مرگ دیده کسی پاستون
به هر کس دهد آبرو یاوری
به دریای آتش کند همسری
ز هر کس که رو تافت بخت بلند
گریبان شود بر گلویش کمند
به فتح و ظفر این دو رستم لقب
رسیدند بر آستان ادب
شه از لطف بسیار بنواختش
به انعام و احسان سرافراختش
دگرباره شاه فلک آشیان
شد از یاریی بخت خود کامران
به طبال فرموده بهر خروج
زند بر سر لشکری طبل کوچ
ز فریاد کوس و ز بانگ ستور
زمین سر گران شد ملک بی حضور
به دشت ملک شد چو شه ره نورد
نمایان شد از دور سیلاب گرد
چه گردی که در وی نهان صد علم
پی هر علم اژدهای دژم
برآمد از آن گرد شه بیگ بی
چو اهل مدینه بر آل نبی
بر اطراف عالم فتاد این خبر
رسید اینک آن شاه با کر و فر
ظفر همرکاب و سعادت قرین
عنان در عنان فتح و نصرت معین
به هر جا که بود آتشی شعله ریز
به خود کرد اندیشه راه گریز
به جمعیت سرکشان این خبر
پریشانی بوالعجب کرده سر
ندیدند غیر از اطاعت علاج
به گردن گرفتند باج و خراج
نهادند از بهر فرمان بری
ز سر باز قلپاق غارتگری
به گردن همه ترکش آویخته
به لبهای خود عند آمیخته
کمانهایشان شد ز شرمندگی
به گوش همه حلقه بندگی
به جمعی ز سوی دگر با شمان
سرافگنده آمد سوی آسمان
رسیدند گردنکشان فوج فوج
به دنبال هم همچو زنجیر موج
به هر منزل افروختی آتشی
به پابوس او آمد سرکشی
ز کرمینه تا بر سر پل شدند
همه بنده اش بی تأمل شدند
بیار ساقی آن ساغر لاله رنگ
که باشد می اش فارغ از صلح و جنگ
به من ده زمانی فراغت کنم
درین دشت پرفتنه راحت کنم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رقم سنج این دفتر پر نهیب
ز زلف سخن صفحه را داد زیب
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره به وجود زیبایی و جذابیت در کلام و سخن است، که با زلف‌های پیچیده و دلربا مقایسه شده است. گویی آن زلف‌ها صفحه‌ی کلمات را زینت می‌بخشند و به آن‌ها زندگی و جلوه می‌دهند.
گره باز کرد از زبان بیان
چنین کرد انشاء این داستان
هوش مصنوعی: با کلامی شیوا و دلنشین، موضوعی را مطرح کرد و داستانی را به رشته تحریر درآورد.
که شاه جوان بخت عبدالعزیز
عروس جهان بودش او را کنیز
هوش مصنوعی: شاه جوان و خوشبخت عبدالعزیز عروس جهان را داشت که او را به عنوان خدمتکار در نظر می‌گرفت.
ز نامش شرف دولت و بخت را
ز پا بوس او آبرو تخت را
هوش مصنوعی: از نام او، شرافت و خوش‌اقبالی به وجود می‌آید و همگان به احترام او، مسند قدرت را می‌ستایند.
کلاه مرصع به فرقش ز دور
نمایان چو خورشید از کوه نور
هوش مصنوعی: کلاه جواهرنشان او از دور مانند خورشید که از کوه می‌تابد، نمایان است.
به بالای تخت آن شه کامران
تو گویی که عیسی است بر آسمان
هوش مصنوعی: گویی که آن شاه پر موفقیت، مانند عیسی در آسمان، در بالای تخت خود نشسته است.
به دستار آن شهپری همچو دال
چو از قبله باشد نمایان هلال
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف زیبایی و جلوه‌ای از یک پرنده (یا انسانی با جاذبه) پرداخته شده است. آن پرنده به‌گونه‌ای درخشان و زیبا است که مانند هلال ماه در آسمان می‌درخشد و به سمت قبله نمایان می‌شود. این تصویر بیانگر زیبایی و جلوه‌ای خاص در دل طبیعت یا در وجود فرد مورد نظر است.
سعادت بنازد به فرخنده گیش
سرافراز اقبال از بنده گیش
هوش مصنوعی: خوشبختی به خوش شانسی خود می بالد و افتخار به بندگی و خدمتگزاری می‌کند.
یکی روز هنگامه ساز کرد
در انجام هنگامه آغاز کرد
هوش مصنوعی: روزی او جشن و سرودی برپا کرد و در انتهای آن جشن به انجام کارهایی که از قبل آغاز کرده بود، رسید.
که ای سینه صافان اخلاص پاک
ز فکر سمرقندم اندیشه ناک
هوش مصنوعی: ای کسانی که دل‌های شما خالی از هر گونه آلودگی و ناپاکی است، من از افکار و اندیشه‌های سمرقند دور هستم.
در آن ناحیت جمعی از بندگان
ز درگاه عالی کشیده عنان
هوش مصنوعی: در آن منطقه گروهی از بندگان، به سوی درگاه بلند مرتبه خداوند روی کرده‌اند و به او پناه آورده‌اند.
به آن گمرهان رهنمایی کنیم
نخستین سخن ز آشنایی کنیم
هوش مصنوعی: ما باید به گمراهان راه نشان دهیم و در ابتدا با آن‌ها آشنا شویم.
اگر سر درآرند مالش دهیم
چو تابند سر گوشمالش دهیم
هوش مصنوعی: اگر سر و صدا کنند یا خواسته‌ای داشته باشند، به آنها توجه می‌کنیم و اگر نافرمانی کنند، آنها را تنبیه می‌کنیم.
جنیبت طلب کرد آن کامجوی
به سوی سمرقند آورد روی
هوش مصنوعی: آن کامجویی که خواهان محبت و زیبایی است، به سمت سمرقند روی می‌آورد.
عنان تاب شد آن شه ارجمند
به طوف مزار شه نقشبند
هوش مصنوعی: آن فرمانروای بزرگ به خاطر طوفانی که در کنار آرامگاه آن شخصیت بزرگ رخ داده، کنترل خود را از دست داده است.
چه مرقد یکی روضه پر ز نور
چراغ شب جمعه اش شمع طور
هوش مصنوعی: مرقدی که سرشار از نور است، مثل روشنایی شب جمعه‌اش، مانند شمعی در کنار کوه طور می‌درخشد.
ز چوگان او ماه نو در حجاب
ز قندیل او منفعل آفتاب
هوش مصنوعی: از چوبی که او به عنوان چوگان استفاده می‌کند، ماه نو در پرده‌ای پنهان شده و نور آفتاب از چراغ او تحت تأثیر قرار گرفته است.
زمینش جبین سای آزادگان
هوایش فرح بخش افتادگان
هوش مصنوعی: زمین این سرزمین، محل سجده و خم شدن پیشانی آزادگان است و هوای آن برای افرادی که در سختی به سر می‌برند، مایه شادی و نشاط است.
بزرگی ز طاقش شده سربلند
ز خاک درش آرزو بهره مند
هوش مصنوعی: یک شخصیت بزرگ از قدرت و علو مقام خود به سرفرازی رسیده است و آرزوی او بهره‌مندی از درک و دستاوردهای این مقام است.
به اطراف او جلوه گر سایلان
چو بر گرد کوی بتان عاشقان
هوش مصنوعی: در اطراف او، کسانی که به سمت او می‌آیند، مانند افرادی هستند که دور تا دور کوی معشوقان حضور دارند.
بسر حوض او نخل شیرین نبات
بود حضرت خضر و آب حیات
هوش مصنوعی: در کنار حوض، درخت نخل خوشمزه‌ای وجود داشت که به حضرت خضر و آب حیات اشاره دارد.
ستونش بر ایوان آن خوش مکان
خط کهکشانیست بر آسمان
هوش مصنوعی: ستون این بنا در ایوان آن مکان زیبا مانند خطی از کهکشان در آسمان است.
به مژگان رهش رفته فراش باد
گدای درش قیصر و کیقباد
هوش مصنوعی: با مژگان خود، راهی را می‌گشاید که باد به آن جا می‌وزد. درب این معشوق، درب اطراف اوست، و در آنجا پادشاهان بزرگ و برجسته‌ای همچون قیصر و کیقباد نیز حضور دارند.
به شب زنده داری در آن خوش حریم
شه بحر و بر کرده خود را مقیم
هوش مصنوعی: در شب بیداری، در آن فضای دلنشین، دریا و سرزمین را با آرامش خود پذیرفته‌ام و در آنجا سکونت گزیده‌ام.
چو مرغ سحر عزم پرواز کرد
در فتح از هر طرف باز کرد
هوش مصنوعی: مانند پرنده سحر که آماده پرواز می‌شود، در پی پیروزی از هر سو خود را آماده می‌کند.
خبرهای خوش از یمین و یسار
دم صبح آورده از هر دیار
هوش مصنوعی: در صبح زود، خبرهای خوشی از سمت راست و چپ به گوش می‌رسد که از هر گوشه و کناری آمده‌اند.
مدد خواست آن خسرو ارجمند
ز ارواح پاک شه نقشبند
هوش مصنوعی: خسرو بزرگ و با ارزش از روح های پاک و مقدس درخواست کمک کرد.
پس آنگه درآورد پا در رکاب
به برج اسد جای کرد آفتاب
هوش مصنوعی: سپس او پایش را در رکاب گذاشت و خورشید در ماه برج اسد جای گرفت.
از آن ناحیت شاه با تخت و تاج
قدم زد سوی قلعه آقتاچ
هوش مصنوعی: از آن سو پادشاه با تخت و تاج به سمت قلعه آقتاچ حرکت کرد.
چه قلعه یکی کوه از هفت جوش
عروجش نگه را ربودست هوش
هوش مصنوعی: در کوه، قلعه‌ای وجود دارد که با هفت جوش از بلندی‌هایش، قدرت تفکر و توجه را تحت تأثیر قرار داده است.
صبا تا قیامت کند جست و خیز
سر خود نبردارد از خاک ریز
هوش مصنوعی: وزش باد تا ابد ادامه دارد و هرگز سرش را از زمین برنمی‌دارد.
به اطراف او خندق بیکران
زده پشت پا بر سر آسمان
هوش مصنوعی: او به دور خود دیوار بلندی ساخته و بر افلاک پا گذاشته است.
فلک آب و خورشید مه زورقش
کواکب بود ماهی خندقش
هوش مصنوعی: آسمان مانند آب و خورشید، قایقش است و ستاره‌ها مانند ماهیانی در خندق آن به سر می‌برند.
بنا کرده آنجا یکی بارگاه
که سازد دمی گرم آرامگاه
هوش مصنوعی: در جایی عظیم و با شکوه ساخته شده است که بتواند لحظه‌ای آسایش و آرامش فراهم کند.
نشسته ز رخ گرد راه سفر
نکرده به بالین راحت گذر
هوش مصنوعی: صورت زیبا و دلنشین او به قدری جذاب است که هر کسی را به خود جلب می‌کند، حتی اگر سفر نکند و دور باشد، باز هم تاثیرش را بر روی آرامش و راحتی دیگران می‌گذارد.
یکی مرد عریان سراسر شتاب
نفس همچو سیماب در اضطراب
هوش مصنوعی: مردی بی‌پوشش با تمام وجود و شتابی سرشار از زندگی، مانند جیوه در حالتی ناپایدار و مضطرب به حرکت است.
بگفتا گروهی به غارتگری
نهادند روی سوی کین آوری
هوش مصنوعی: گروهی به سرقت و غارت مشغول شدند و به سمت انتقام و خشونت حرکت کردند.
چو صرصر به تاراج اهل بساط
گذر ساختند از ره توز رباط
هوش مصنوعی: چون طوفان شد، اهل بازار را به بی‌نواکی و نابود کردن کشید و از راه خود به سوی آنجا حرکت کردند.
در آن ناحیت شور انگیختند
کشیدند شمشیر و خون ریختند
هوش مصنوعی: در آن منطقه هیجان و جنب و جوش ایجاد کردند، شمشیرها را کشیدند و خونریزی آغاز شد.
شه قهرمان قدر گردون مقیم
طلب کرد غازی و عبدالکریم
هوش مصنوعی: شاه قهرمان جهان به دنبال افرادی چون غازی و عبدالکریم بود.
بگفتا به چند ز نام آوران
ببندید چون نی ز صدجامیان
هوش مصنوعی: گفت: به چند نفر از معروفان و برجسته‌ها توجه کنید و به آنان مانند نی که از صد جام بالا می‌آید، نزدیک نشوید.
بجوئید از دولت ما مدد
سر راه یأجوج بندید سد
هوش مصنوعی: از نعمت و ثروت ما کمک بگیرید و مانع راه یأجوج شوید.
نهادند بر سینه دست قبول
گرفتند ازین سرفرازی حصول
هوش مصنوعی: دست‌ها را بر سینه گذاشتند و از این دستاورد بلندمرتبه‌ای که نصیبشان شده، خوشحال شدند.
نشستند بر پشت زین چون علم
نهادند سوی بیابان قدم
هوش مصنوعی: آنها بر روی زین سوار شدند و وقتی علم را بر افراشتند، به سوی بیابان حرکت کردند.
سر ره برایشان گرفتند تنگ
کشیدند در راه سیلاب سنگ
هوش مصنوعی: در مسیر راه، برای آن‌ها مسیر را تنگ کردند و سیلابی از سنگ بر سر راهشان آمد.
چو آن قوم کردند تاراج خویش
ره آمد خود گرفتند پیش
هوش مصنوعی: وقتی آن گروه به تاراج و غارت دست زدند، به مسیر خود ادامه دادند و خود را جلو کشیدند.
سری پر ز کبر و تنی پر غرور
لب پر تبسم دلی پر حضور
هوش مصنوعی: کسی که سرش پر از خودخواهی و تنش پر از خودپسندی است، لبخند بر لب دارد و دلش پر از نشاط و شادابی است.
ز اموال با یکدگر در حساب
به ذوق عجب در سئوال و جواب
هوش مصنوعی: در مورد دارایی‌ها و اموال، به گونه‌ای در حال گفتگو هستیم که از پرسش‌ها و پاسخ‌ها لذت می‌بریم و احساس شگفتی می‌کنیم.
بناگه برآمد فغان نفیر
زمین و زمان شد پر از داروگیر
هوش مصنوعی: ناگهان فریادی بلند از زمین بلند شد و جهان پر از شور و شوق و دارو گرفت.
ز سوی دگر تیغ ها جلوه گر
درآمد به چرخ آفتاب سپر
هوش مصنوعی: در طرف دیگر، تیغ‌های تیز و درخشان به نمایش درآمدند و مانند سپری در برابر نور آفتاب در آسمان نمایان شدند.
کمان خورد از دست او گوشمال
به یک جلوه چون ماه پر شد هلال
هوش مصنوعی: چهره زیبا و جذاب او به قدری دلربا بود که همچون نوری در تاریکی همه چیز را روشن کرد و به دل‌ها جان تازه‌ای بخشید.
سنان حریفان در آن کارزار
شده تیز مانند دندان مار
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، نیزه‌ها به شدت تیز و برنده شده‌اند، درست مثل دندان‌های مار.
تبرزین ز خون شد چو دست عروس
نمایان چو گلهای تاج خروس
هوش مصنوعی: دست عروس به تبرزین خونین تبدیل شده و مانند گل‌های تزیینی روی تاج خروس نمایان است.
رحیم بیگ نام از جلایر یکی
به کف نیزه در پشت آهو یکی
هوش مصنوعی: رحیم بیگ که از خاندان جلایر است، یک آهو را در پشت خود با نیزه گرفته است.
رسانیده خود را به یک مرد زود
به یک حمله از پشت زین در ربود
هوش مصنوعی: مردی توانسته بود با سرعت و نیرومندی، به رقبایش نزدیک شود و ناگهان از پشت به یکی از آنها حمله کند و او را به آسانی برباید.
به قوم مخالف در آن رسته خیز
بیابان نشان داد راه گریز
هوش مصنوعی: در آن منطقه بیابانی، به گروهی که با ما مخالف بودند، راه فراری نشان داد.
یکی خورد بر پشت تیر درشت
بیفتاد بر خاک چون خار پشت
هوش مصنوعی: شخصی به شدت به پشت تیر بزرگ برخورد کرد و به زمین افتاد، مانند خارهایی که بر روی زمین افتاده‌اند.
یکی را شده کاسه سر جدا
سفالی فتاده ز دست گدا
هوش مصنوعی: یکی از انسان‌ها در وضعیت ناخوشایندی قرار گرفته و از بی‌خود شدن یا خستگی، کاسه‌ای سفالی از دستش افتاده است.
یکی خفته در خاک بی پیرهن
کفن دزد آخر نیابد کفن
هوش مصنوعی: شخصی در خاک است و بدون لباس و کفن، اما دزد آخر سر هرگز به کفن دست نخواهد یافت.
یکی دست و پا غنچه کرده چو مشت
به زیر سپر خفته چون سنگ پشت
هوش مصنوعی: شخصی مانند یک غنچه دست و پایش را جمع کرده است و زیر سپر خوابیده، به گونه‌ای که به نظر می‌رسد مانند سنگی به خواب رفته است.
ز سرها و تن ها زمین نبرد
شده پشته شلغم و سرخ مرد
هوش مصنوعی: با توجه به فرسودگی و آسیب‌های ناشی از جنگ، زمین پر شده از پشته‌های شلغم و اجساد افراد که نشان‌دهنده خشونت و ویرانی است.
سر و ریش گلگون ز بهر اساس
ببستند بر زین چو زنگ قطاس
هوش مصنوعی: سر و ریش سرخ را به خاطر زیبایی و زینت تزئین کردند، همچون زین اسبی که زیبا و شیک است.
نکرده در آن سهمگین بحر خون
به جز مرگ دیده کسی پاستون
هوش مصنوعی: در دریا و بی‌پایانی که پر از خطر است، هیچکس جز مرگ چیزی نمی‌بیند.
به هر کس دهد آبرو یاوری
به دریای آتش کند همسری
هوش مصنوعی: هر کسی که به دیگری اعتبار و آبرو ببخشد، به مانند این است که او را به درون دریای آتش فرستاده است.
ز هر کس که رو تافت بخت بلند
گریبان شود بر گلویش کمند
هوش مصنوعی: هر کسی که از سرنوشت خوب و خوشی روی برگرداند، به زودی در دام مشکلات گرفتار خواهد شد.
به فتح و ظفر این دو رستم لقب
رسیدند بر آستان ادب
هوش مصنوعی: این دو رستم به بخشی از موفقیت و پیروزی دست پیدا کردند و به خاطر احترام به علم و ادب، مورد ستایش و لقب قرار گرفتند.
شه از لطف بسیار بنواختش
به انعام و احسان سرافراختش
هوش مصنوعی: پادشاه با مهربانی و بخشش‌های فراوان به او محبت کرد و او را با افتخار مورد توجه قرار داد.
دگرباره شاه فلک آشیان
شد از یاریی بخت خود کامران
هوش مصنوعی: بار دیگر، افلاک به یاری بخت خود، شاه و سرور گشت و خوشبختی را به دست آورد.
به طبال فرموده بهر خروج
زند بر سر لشکری طبل کوچ
هوش مصنوعی: به نوازنده گفته شده که برای شروع حرکت، طبل را بزند تا لشکر آماده شود.
ز فریاد کوس و ز بانگ ستور
زمین سر گران شد ملک بی حضور
هوش مصنوعی: به دلیل صدای ناهنجار و فریادها، زمین به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و مملکت بدون حضور کسی دچار بی‌نظمی شد.
به دشت ملک شد چو شه ره نورد
نمایان شد از دور سیلاب گرد
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه به دشت می‌رسد، راهنمایی او در دوردست‌ها به شکل سیلابی نمایان می‌شود.
چه گردی که در وی نهان صد علم
پی هر علم اژدهای دژم
هوش مصنوعی: در این بیت به گستردگی و عمق دانش اشاره شده، به طوری که هر علمی که وجود دارد، در درون آن یک نیروی قوی و خطرناک به نام اژدها نهفته است. به عبارتی، هر دانشی می‌تواند چالش‌ها و خطرات خاص خود را داشته باشد که باید به آن توجه شود.
برآمد از آن گرد شه بیگ بی
چو اهل مدینه بر آل نبی
هوش مصنوعی: از آن دود و گرد و غباری که برآمد، همانند اهل مدینه که برای خاندان پیامبر جمع شدند.
بر اطراف عالم فتاد این خبر
رسید اینک آن شاه با کر و فر
هوش مصنوعی: خبر به گوش همه رسید که آن شاه با تمام عظمت و شکوه خود به دنیا آمده است.
ظفر همرکاب و سعادت قرین
عنان در عنان فتح و نصرت معین
هوش مصنوعی: پیروزی همواره همراه با خوشبختی و موفقیت است و در مسیر فتح و یاری، شجاعت و قدرت پشتیبان ما هستند.
به هر جا که بود آتشی شعله ریز
به خود کرد اندیشه راه گریز
هوش مصنوعی: در هر کجا که بود، فکرش جرقه‌ای از آتش به پا می‌کرد که او را به سوی فرار هدایت می‌کرد.
به جمعیت سرکشان این خبر
پریشانی بوالعجب کرده سر
هوش مصنوعی: خبر عجیبی دل این جمعیت سرکش را به هم ریخته است.
ندیدند غیر از اطاعت علاج
به گردن گرفتند باج و خراج
هوش مصنوعی: آنها جز اطاعت چیزی ندیدند و به همین خاطر، مالیات و عوارض را بر دوش خود پذیرفتند.
نهادند از بهر فرمان بری
ز سر باز قلپاق غارتگری
هوش مصنوعی: برای اطاعت و پیروی از دستورات، سر قلپاق دزدی را کنار گذاشتند.
به گردن همه ترکش آویخته
به لبهای خود عند آمیخته
هوش مصنوعی: همه به شدت تحت تأثیر احساسات و کلمات خود هستند و این تأثیر به گونه‌ای در زندگی و گفتگوهایشان نمایان می‌شود.
کمانهایشان شد ز شرمندگی
به گوش همه حلقه بندگی
هوش مصنوعی: به خاطر شرمساری، کمان‌های آن‌ها به گوش همه، نشانه‌ای از بندگی و اطاعت شده است.
به جمعی ز سوی دگر با شمان
سرافگنده آمد سوی آسمان
هوش مصنوعی: گروهی از سوی دیگر با حالتی سرشکسته و ناامید به سمت آسمان آمدند.
رسیدند گردنکشان فوج فوج
به دنبال هم همچو زنجیر موج
هوش مصنوعی: گردنکشان یکی پس از دیگری به صف آمده بودند، مانند زنجیری که امواج دریا را به هم وصل می‌کند.
به هر منزل افروختی آتشی
به پابوس او آمد سرکشی
هوش مصنوعی: در هر مکانی که تو آتشی به راه انداختی، او به نشانه تسلیم و احترام برای تو آمد، اما با روحیه‌ای سرکش و Rebel.
ز کرمینه تا بر سر پل شدند
همه بنده اش بی تأمل شدند
هوش مصنوعی: از لطف و کرم او، همه بندگان بدون تردید و درنگ به گرد او آمدند و به سوی او رفتند.
بیار ساقی آن ساغر لاله رنگ
که باشد می اش فارغ از صلح و جنگ
هوش مصنوعی: دوست عزیز، بیار پر از می را که رنگش مانند گل لاله است و این شراب ما را از فکر و دغدغه‌های صلح و جنگ آزاد کند.
به من ده زمانی فراغت کنم
درین دشت پرفتنه راحت کنم
هوش مصنوعی: به من فرصتی بده تا در این دشت پر از مشکلات و پیچیدگی‌ها آرامش پیدا کنم و راحتی را تجربه کنم.