گنجور

شمارهٔ ۲۰ - در بیان حضرت عبیدالله خان شهربخارا را آئین بستن

بحمدالله که بعد از روزگاری
به روی تخت آمد شهریاری
چه شه شاهنشه فرخنده اقبال
چه شه شهزاده خورشید تمثال
به کنعان کرم یعقوب جاهی
به مصر جود یوسف دستگاهی
جهان گیر و جهان دار و جوان بخت
قوی دولت قوی بازو کمان سخت
تعدی را عتابش دست بسته
ز بیم او تحکم پاشکسته
سر تا را جگر حکمش بریده
تن غارتگران در خون کشیده
به عهدش ظالمان گشتند رنجور
گریزان گشته چون تیر از کمان دور
بخارا پیر بود اکنون جوان شد
به دوران عبیدالله خان شد
سلیمان شوکت و جمشید دولت
سکندر حشمت و دارا حکومت
ز حکمش شهر را بستند آئین
تماشا از دکانها گشت گلچین
ز مستان شد بهار از مقدم او
گلستانها ز طبع خرم او
منور شهر شد چون صبح نوروز
برابر شد به عهد او شب و روز
ز حکمش کوچه ها گردید روشن
ز شب تا روز نتوان فرق کردن
ز طبع موم روغن شد هوا نرم
ز تاب شمع شد بازار شب گرم
چو ماه بدر شاه هفت کشور
لباس شب روی پوشیده در بر
به عزم سیر شد از خانه بیرون
به لشکرگاه کلفت زد شبیخون
به ریگستان نهاد اول قدم را
کشید از آستین دست کرم را
کف او شد زرافشان همچو خورشید
لبالب شد ازو دامان امید
چو ریگستان بهشت از چاکرانش
گلستان ارم از خادمانش
به صحن او نمایان حوض سیراب
فلک افگنده در وی قرص مهتاب
در آتش گر بیفتد سایه باز
در آید همچو مرغابی به پرواز
از آن پس سوی صرافان گذر کرد
نگه دزدیده مردم را خبر کرد
تماشایی به دنبالش فتاده
روان شد شاه همراه پیاده
ز سیرش سبعه سیاره گلچین
چراغش را شده پرواز پروین
قبولش داد زینت چارسو را
چراغان کرده شهر آرزو را
چراغان گشت شهر از کوکب او
عدالت مشعل میر شب او
به شب گردان چو مه شد پرتو افگن
چراغ میر شب را کرد روشن
ز حکم شاه شد بازارها پاک
زمین را آسمان برداشت از خاک
اگر در کوچها ریزند روغن
توان بر ظرف ها آسان گرفتن
همه شب باز درهای دکان ها
ز دزد ایمن متاع کاروان ها
دعاگویان دعا آغاز کردند
سر خود خلق پای انداز کردند
چو شب گشتند اطلس پوش مردم
زمین و آسمان شد پر ز انجم
چو مه هر جا که زد آن شاه خرگاه
نهادش نام او گردون قدم گاه
بخار از یمن شاه هفت کشور
عروسی شد ز سر تا پای زیور
بیا ساقی در ایام جوانی
قدح پر کن ز آب زندگانی
به من ده تا ز غم ها دست شویم
که تا باشم دعای شاه گویم
خدایا ذات این شاه جوان بخت
بود تا حشر برپا بر سر تخت
در میخانه ها شد قیر اندود
دهان شیشه های می گل آلود
زمستان رفت بیرون مست بازی
همه در بر قباهای نمازی
قدح شد سرنگون از احتسابش
فگند از پا صراحی را عتابش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بحمدالله که بعد از روزگاری
به روی تخت آمد شهریاری
هوش مصنوعی: خوشبختانه پس از مدت‌ها، کسی به مقام پادشاهی رسید و بر تخت نشسته است.
چه شه شاهنشه فرخنده اقبال
چه شه شهزاده خورشید تمثال
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به یک پادشاه باشکوه و خوش‌اقبال دارد که از مرتبه‌ای بالا برخوردار است و به عنوان نیکمرام و خیرخواه شناخته می‌شود. او به مانند خورشید است که روشنایی و زیبایی را به ارمغان می‌آورد، نماد قدرت و شکوه در میان مردم به شمار می‌رود.
به کنعان کرم یعقوب جاهی
به مصر جود یوسف دستگاهی
هوش مصنوعی: کنعان به خاطر محبت یعقوب جایگاه ویژه‌ای دارد و مصر به دلیل بخشندگی یوسف به مقام و جایگاه خاصی رسیده است.
جهان گیر و جهان دار و جوان بخت
قوی دولت قوی بازو کمان سخت
هوش مصنوعی: دنیا را در اختیار خود داشته باش و آن را به خوبی تدبیر کن. تو جوانی خوش شانس که با اراده و قدرت بالایی که داری، می‌توانی به موفقیت‌های بزرگ دست یابی.
تعدی را عتابش دست بسته
ز بیم او تحکم پاشکسته
هوش مصنوعی: بسته‌نگه‌داشتن دست تعدی و عتاب، به دلیل ترس از او، باعث شده که قدرتش کاهش یابد.
سر تا را جگر حکمش بریده
تن غارتگران در خون کشیده
هوش مصنوعی: کسی که به جان و دل در تلاش است، تمام وجودش را فدای هدفش می‌کند و در برابر ظلم و ستم ایستادگی می‌کند، حتی اگر بهای آن جانش باشد. انسان‌هایی که به خاطر خیانت و فساد دیگران، دچار مشکلات و رنج‌های فراوانی شده‌اند.
به عهدش ظالمان گشتند رنجور
گریزان گشته چون تیر از کمان دور
هوش مصنوعی: به وعده‌اش، ظالم‌ها در رنج و عذاب هستند و از او دور شده‌اند، مانند تیری که از کمان جدا می‌شود.
بخارا پیر بود اکنون جوان شد
به دوران عبیدالله خان شد
هوش مصنوعی: بخارا که زمانی قدیمی و کهن بود، اکنون به دوران عبیدالله خان جوان و پر نشاط شده است.
سلیمان شوکت و جمشید دولت
سکندر حشمت و دارا حکومت
هوش مصنوعی: شخصیت‌های بزرگ تاریخ مانند سلیمان، جمشید، سکندر و دارا هر کدام نمادهایی از قدرت و عظمت در جامعه‌های خود بودند. سلیمان به عنوان پادشاهی با شکوه و حکمت، جمشید به عنوان نماد قدرت و شکوه، سکندر به عنوان حاکمی با حشمت و دارا به عنوان شخصی با حکومت قوی شناخته می‌شوند. این افراد نمادهای مختلفی از عظمت و رهبری در تاریخ هستند.
ز حکمش شهر را بستند آئین
تماشا از دکانها گشت گلچین
هوش مصنوعی: به دستور او، شهر را به حالتی درآوردند که امکان تماشا و لذت از دکان‌ها دیگر وجود نداشت و تنها بهترین‌ها انتخاب شدند.
ز مستان شد بهار از مقدم او
گلستانها ز طبع خرم او
هوش مصنوعی: به خاطر ورود او بهار شده و به همین دلیل باغ‌ها گلزار گشته‌اند. این به دلیل طبع شاداب و خوشایند اوست.
منور شهر شد چون صبح نوروز
برابر شد به عهد او شب و روز
هوش مصنوعی: شهر مانند صبح نوروز روشن و زیبا شد و این روشنایی نشان از وفای به عهد او دارد که شب و روز را برابر کرده است.
ز حکمش کوچه ها گردید روشن
ز شب تا روز نتوان فرق کردن
هوش مصنوعی: با فرمان او، کوچه‌ها از تاریکی به روشنایی درآمدند و از شب تا روز نمی‌توان تفاوتی بین آن‌ها قائل شد.
ز طبع موم روغن شد هوا نرم
ز تاب شمع شد بازار شب گرم
هوش مصنوعی: به خاطر وجود شمع، هوای محیط نرم و لطیف شده و دما بالا رفته است. این وضعیت باعث شده که بازار شب رونق بگیرد و حال و هوای آن گرم و دلپذیر باشد.
چو ماه بدر شاه هفت کشور
لباس شب روی پوشیده در بر
هوش مصنوعی: همچون ماه کامل که در آسمان می‌درخشد، شاه هفت کشور نیز لباس شب را بر تن کرده است.
به عزم سیر شد از خانه بیرون
به لشکرگاه کلفت زد شبیخون
هوش مصنوعی: او با اراده و تصمیمی قوی از خانه خارج شد و به سمت اردوگاه رفت تا به دشمن حمله کند.
به ریگستان نهاد اول قدم را
کشید از آستین دست کرم را
هوش مصنوعی: او اولین قدمش را در بیابان گذاشت و از آستینش دست رحمت را بیرون آورد.
کف او شد زرافشان همچو خورشید
لبالب شد ازو دامان امید
هوش مصنوعی: دست او مانند آفتاب درخشان شد و از آن دامان امید پر شد.
چو ریگستان بهشت از چاکرانش
گلستان ارم از خادمانش
هوش مصنوعی: بهشت مثل ریگزار است و گلستان ارم به خاطر خدمتگزارانش به وجود آمده است.
به صحن او نمایان حوض سیراب
فلک افگنده در وی قرص مهتاب
هوش مصنوعی: در محوطه او، حوضی وجود دارد که آبی با نشاطی را در خود جمع کرده و در آن نورماه به طور کامل منعکس شده است.
در آتش گر بیفتد سایه باز
در آید همچو مرغابی به پرواز
هوش مصنوعی: اگر سایه‌ای به آتش بیفتد، دوباره مانند یک مرغابی به پرواز در خواهد آمد.
از آن پس سوی صرافان گذر کرد
نگه دزدیده مردم را خبر کرد
هوش مصنوعی: پس از آن، به سمت صراف‌ها رفت و با نگاهی دزدکی، خبر مردم را به آنها رساند.
تماشایی به دنبالش فتاده
روان شد شاه همراه پیاده
هوش مصنوعی: یک منظره زیبا توجه همه را جلب کرده و شاه به همراه افراد عادی به سمت آن حرکت می‌کند.
ز سیرش سبعه سیاره گلچین
چراغش را شده پرواز پروین
هوش مصنوعی: از میان سیارات، ستاره‌ها را انتخاب کرده و چراغش باعث شده که همچون پروین (پروین، که به خوشبختی و روشنایی معروف است) پرواز کند.
قبولش داد زینت چارسو را
چراغان کرده شهر آرزو را
هوش مصنوعی: او به راحتی پذیرفت که زینت، چهار سو را نورانی کرده و شهر آرزو را زینت بخشیده است.
چراغان گشت شهر از کوکب او
عدالت مشعل میر شب او
هوش مصنوعی: شهر به خاطر او که نماد عدالت است، روشن و پرنور شده است و او مانند چراغی در دل شب به درخشان‌تر شدن فضا کمک می‌کند.
به شب گردان چو مه شد پرتو افگن
چراغ میر شب را کرد روشن
هوش مصنوعی: وقتی شب به پایان می‌رسد و روشنایی ماه را به همراه دارد، آن نور مانند چراغی، روشنایی را به جایی می‌آورد که شب‌گردان در آن حضور دارند.
ز حکم شاه شد بازارها پاک
زمین را آسمان برداشت از خاک
هوش مصنوعی: به فرمان پادشاه، بازارها درخشان و پاک شدند و آسمان از زمین بلند شد و به زیبایی‌ها افزوده گشت.
اگر در کوچها ریزند روغن
توان بر ظرف ها آسان گرفتن
هوش مصنوعی: اگر در سفرها روغن بریزد، می‌توان به راحتی آن را در ظرف‌ها جمع‌آوری کرد.
همه شب باز درهای دکان ها
ز دزد ایمن متاع کاروان ها
هوش مصنوعی: تمام شب درهای مغازه‌ها برای کاروان‌ها از دزدان در امان است و هیچ دزدی به متاع آنها آسیب نمی‌زند.
دعاگویان دعا آغاز کردند
سر خود خلق پای انداز کردند
هوش مصنوعی: دعاگویان شروع به دعا کردند و مردم برای خود وسیله‌ای به پا کردند.
چو شب گشتند اطلس پوش مردم
زمین و آسمان شد پر ز انجم
هوش مصنوعی: وقتی شب فرا رسید، مردم زمین لباس‌های نرم و دلپذیری به خود پوشیدند و آسمان پر از ستاره شد.
چو مه هر جا که زد آن شاه خرگاه
نهادش نام او گردون قدم گاه
هوش مصنوعی: هر جا که آن پادشاه مانند ماه درخشید، او را بزرگ و معتبر نامیدند و به او عنوانی همچون "زمین" و "محل قدم گذاشتن" دادند.
بخار از یمن شاه هفت کشور
عروسی شد ز سر تا پای زیور
هوش مصنوعی: بخار از سرزمین یمن به مانند شادمانی یک عروسی، درخشندگی و زیبایی خود را از تمام جهات نشان می‌دهد.
بیا ساقی در ایام جوانی
قدح پر کن ز آب زندگانی
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیایید و در این روزهای جوانی، جام را از آب زندگی پر کن.
به من ده تا ز غم ها دست شویم
که تا باشم دعای شاه گویم
هوش مصنوعی: به من ده تا از غم‌هایم را بده تا پاک کنم، زیرا می‌خواهم دعای پادشاه را بگویم.
خدایا ذات این شاه جوان بخت
بود تا حشر برپا بر سر تخت
هوش مصنوعی: خدایا، این شاه جوان چقدر خوشبخت و دارای ویژگی‌های عالی است که تا روز قیامت بر تخت سلطنت باقی خواهد ماند.
در میخانه ها شد قیر اندود
دهان شیشه های می گل آلود
هوش مصنوعی: در میخانه‌ها، دهانه شیشه‌های شراب با قیر سیاه پر شده است و رنگ و بوی گل‌آلودی به خود گرفته‌اند.
زمستان رفت بیرون مست بازی
همه در بر قباهای نمازی
هوش مصنوعی: زمستان به پایان رسیده و فصل زندگی و شادی آغاز شده است. همه با شور و نشاط به خیابان‌ها آمده‌اند و در لباس‌های خود احساس خوشحالی و سرمستی دارند.
قدح شد سرنگون از احتسابش
فگند از پا صراحی را عتابش
هوش مصنوعی: گلدانی به خاطر حساب و کتابش سرنگون شد و از پای، گلابی را که در آن بود، به خاطر عتابش ریخت.