شمارهٔ ۱۸ - در بیان تعریف طشت گر چنین گوید
نگار طشتگر دارد دل سخت
مرا باشد چو انگشتش سیه بخت
چو انگشت از سوادش منفعل شام
ره آمد شدن گم کرده ایام
دکان اوست پر از آتش گل
دم او آه آتشبار بلبل
چه دکان کعبه آتش پرستان
چه دم باد سموم دشت حرمان
تنم بگداخته از آتش او
بود چون شعله قد سرکش او
چه آتش برق از دودش رمیده
ز بیمش شعله در سنگ آرمیده
به یادش سوختم بنیاد هستی
شد اکنون پیشه ام آتش پرستی
چو انگشت آتشم افگنده بر جان
سر خود دیده ام در پای سندان
چه سندان روی او آئینه روح
چه سندان لنگری در کشتی نوح
ز کوه قاف برده آفرین را
شکسته گردن گاو زمین را
دکانش را نباشد از کس اندوه
ز سندان است او را پشت بر کوه
دکان او بود سر منزل من
بود چون کوره آتش دل من
چه کوره ظرف آتشبار دوران
چه کوره آسمان از وی هراسان
اگر یک دم شوم از وصل او دور
کند هر مو در اعضا کار انبور
چه انبور اژدهای آدمی خوار
خلاصی یافتن زو هست دشوار
غمش آتش زده در خانه من
نمی آید سوی کاشانه من
روم هر روز بر طوف دکانش
سر خود را نهم بر آستانش
ز احوال دلم او را خبر نی
به بالینم دمی او را گذر نی
مرا سودای او بی تاب کرده
دلم را آتش او آب کرده
اگر می شد مرا از زر دم گرم
دل چون آهنش می ساختم نرم
مرا از بی زری باشد رخ زرد
عبث می کوبم اکنون آهن سرد
بده ساقی شراب بی غش من
دم آبی بزن بر آتش من
به جانم شعله غم آتش افروخت
دلم چون سیدا از تشنگی سوخت
شمارهٔ ۱۷ - در بیان تعریف نجار چنین می فرمایند: بت نجار من سرویست یکتاشمارهٔ ۱۹ - در تعریف قصاب پسر گوید: مه قصاب من شوخیست خونریز
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگار طشتگر دارد دل سخت
مرا باشد چو انگشتش سیه بخت
هوش مصنوعی: عشقم به دست کس دیگری افتاده و دل من را سختی میکند. حال او مانند رنگ سیاه بر انگشتش، بدی را برای من به همراه دارد.
چو انگشت از سوادش منفعل شام
ره آمد شدن گم کرده ایام
هوش مصنوعی: زمانی که انگشت از تیرگی آن دور میشود، در راه شام گم شده و روزهایش را از دست میدهد.
دکان اوست پر از آتش گل
دم او آه آتشبار بلبل
هوش مصنوعی: فروشگاه او پر از آتش و شعلههای گل است، و صدای دلانگیز او همچون آتش بر افروخته بلبل میباشد.
چه دکان کعبه آتش پرستان
چه دم باد سموم دشت حرمان
هوش مصنوعی: چه فروشگاه کعبهای برای آتشپرستان وجود دارد و چه بادی که از دشت ناامیدی میوزد.
تنم بگداخته از آتش او
بود چون شعله قد سرکش او
هوش مصنوعی: بدنم از عشق او به شدت داغ و سوزان است، مانند شعلهای که به شدت میسوزد و سرکش است.
چه آتش برق از دودش رمیده
ز بیمش شعله در سنگ آرمیده
هوش مصنوعی: آتش به قدری قوی و تند است که بخار ناشی از آن فرار کرده و شعلهها حتی بر روی سنگها هم استراحت نمیکنند.
به یادش سوختم بنیاد هستی
شد اکنون پیشه ام آتش پرستی
هوش مصنوعی: به خاطر یاد او سوختم و تمامی وجودم را فدای او کردم. اکنون زندگیام تنها معبدم آتش و عشق اوست.
چو انگشت آتشم افگنده بر جان
سر خود دیده ام در پای سندان
هوش مصنوعی: مثل اینکه انگشت آتش را بر جان خود گذاشتهام، در حالی که از تیرگی و سختی زندگی در فشار هستم.
چه سندان روی او آئینه روح
چه سندان لنگری در کشتی نوح
هوش مصنوعی: روح انسان مانند آینهای است که میتواند حقیقت را منعکس کند، و مانند لنگری است که در کشتی نوح، ثبات و ایمنی را فراهم میآورد.
ز کوه قاف برده آفرین را
شکسته گردن گاو زمین را
هوش مصنوعی: از کوه قاف، زیبایی و شگفتی را به زمین آورده و قدرتش را به شکل گاوی عظیم به نمایش گذاشته است.
دکانش را نباشد از کس اندوه
ز سندان است او را پشت بر کوه
هوش مصنوعی: او هیچ نگرانی از دیگران ندارد و مانند سنگینسازی است که میتواند بر کوهها تکیه کند.
دکان او بود سر منزل من
بود چون کوره آتش دل من
هوش مصنوعی: ماجرا این است که دکان او، محل کار و زندگی من شده و مانند کوره آتش، دل من در آنجا میسوزد و میتپد.
چه کوره ظرف آتشبار دوران
چه کوره آسمان از وی هراسان
هوش مصنوعی: دنیا همچون کورهای داغ و سوزان است که احساسات و فشارهای درونی آن همه را تحت تأثیر قرار میدهد، به طوری که حتی آسمان نیز از آن بیم دارد و میترسد.
اگر یک دم شوم از وصل او دور
کند هر مو در اعضا کار انبور
هوش مصنوعی: اگر لحظهای از وصال او دور شوم، هر تار موی من به شدت دچار درد و زحمت میشود.
چه انبور اژدهای آدمی خوار
خلاصی یافتن زو هست دشوار
هوش مصنوعی: خلاص شدن از مشکلات و دردسرهای ناشی از صفات بد انسانی مانند نجات پیدا کردن از یک اژدهای خطرناک، بسیار دشوار است.
غمش آتش زده در خانه من
نمی آید سوی کاشانه من
هوش مصنوعی: غم او مانند آتش در خانهام شعلهور شده و هیچ نشانهای از او به سوی من نمیآید.
روم هر روز بر طوف دکانش
سر خود را نهم بر آستانش
هوش مصنوعی: هر روز به سمت مغازهاش میروم و سرم را به علامت احترام بر درگاه آنجا میگذارم.
ز احوال دلم او را خبر نی
به بالینم دمی او را گذر نی
هوش مصنوعی: دلم حال خوبی ندارد و او از آن خبر ندارد؛ حتی در کنارم هم که هست، توجهی به من نمیکند.
مرا سودای او بی تاب کرده
دلم را آتش او آب کرده
هوش مصنوعی: عشقی که به او دارم باعث بیتابیام شده و در دل من آتش عشق او مانند آب به آرامی میریزد.
اگر می شد مرا از زر دم گرم
دل چون آهنش می ساختم نرم
هوش مصنوعی: اگر میتوانستم، از طلا و حرارت دل خود، همچون آهن، مخلوقی نرم و لطیف میساختم.
مرا از بی زری باشد رخ زرد
عبث می کوبم اکنون آهن سرد
هوش مصنوعی: من بدون ثروت، صورت زردی دارم و بیهوده لحظههای تلخ را سپری میکنم. الآن در حالی که همهچیز به سردی گراییده، به زحمت خود را میکوبم و تلاش میکنم.
بده ساقی شراب بی غش من
دم آبی بزن بر آتش من
هوش مصنوعی: به من شرابی خالص و بینیرنگ بده و برای تسکین دردهایم کمی آب بر شعلههای آتش حسرت من بریز.
به جانم شعله غم آتش افروخت
دلم چون سیدا از تشنگی سوخت
هوش مصنوعی: دل من از حسرت و غم به شدت میسوزد و دردی عمیق مانند آتش احساس میکنم. همچون شخصی که با نیاز شدید به آب، در حال از بین رفتن است.