گنجور

شمارهٔ ۶۹

در آغوشم چو می‌آیی میان بهر خدا بگشا
گره از کار من تا وا شد بند قبا بگشا
متاع خویش نتوان کرد پنهان از خریداران
دکان رنگ و بو ای غنچه در پیش صبا بگشا
مکن کوتاه دامان کرم از دست محتاجان
گره از کیسه زر وا کن و چشم گدا بگشا
لب بربسته گردد سد راه رزق بر سایل
دهان خویش را بهر طلب چون آسیا بگشا
ز خود بیرون شود پیوند هستی را شکستی ده
میان خویش را چون نی برویی بوریا بگشا
دم صبح است ای ساقی در میخانه را واکن
بروی دردمندان رخنه دارالشفا بگشا
مکن در نوبهاران پیشه خود غنچه خسبی را
برو در باغ چون گل سینه بر کسب هوا بگشا
نگه را گل به دامن از بهار صبح پیری کن
چو شبنم چشم خود وقت سحر ای سیدا بگشا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در آغوشم چو می‌آیی میان بهر خدا بگشا
گره از کار من تا وا شد بند قبا بگشا
هوش مصنوعی: وقتی به آغوش من می‌ایی، خواهش می‌کنم که برای خدا گره از کارم باز کنی تا مشکلاتم برطرف شود.
متاع خویش نتوان کرد پنهان از خریداران
دکان رنگ و بو ای غنچه در پیش صبا بگشا
هوش مصنوعی: محصول خود را نمی‌توانی از خریداران پنهان کنی. ای غنچه، در برابر نسیم بگشا و خود را نشان بده.
مکن کوتاه دامان کرم از دست محتاجان
گره از کیسه زر وا کن و چشم گدا بگشا
هوش مصنوعی: بخشش و سخاوت خود را از نیازمندان دریغ نکن. دست خود را از کیسه طلا باز کن و به چشم نیازمندان نگاه کن.
لب بربسته گردد سد راه رزق بر سایل
دهان خویش را بهر طلب چون آسیا بگشا
هوش مصنوعی: اگر انسان در طلب روزی و رزق خود ساکت و خاموش باشد، مانند سدی بر سر راه روزی‌اش عمل می‌کند. بنابراین، باید دهان خود را برای درخواست و تقاضا باز کند و مانند آسیا به چرخش درآید تا به آرزوهای خود برسد.
ز خود بیرون شود پیوند هستی را شکستی ده
میان خویش را چون نی برویی بوریا بگشا
هوش مصنوعی: اگر از خود جدا شوی و پیوندهایی که به وجودت وابسته است را بشکنی، می‌توانی درونت را مانند نی که به آسانی می‌شکند، آزاد کنی و به تلاشی نو بپردازی.
دم صبح است ای ساقی در میخانه را واکن
بروی دردمندان رخنه دارالشفا بگشا
هوش مصنوعی: صبح دم است، ای ساقی! در میخانه را باز کن و بر دردمنان راهی به دارالشفا بگشا.
مکن در نوبهاران پیشه خود غنچه خسبی را
برو در باغ چون گل سینه بر کسب هوا بگشا
هوش مصنوعی: در فصل بهار، کار خود را به خواب غنچه‌ها نسپار. به باغ برو و مانند گل، سینه‌ات را به روی باد باز کن.
نگه را گل به دامن از بهار صبح پیری کن
چو شبنم چشم خود وقت سحر ای سیدا بگشا
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از نگه و نگاه صحبت می‌کند که مثل گلی زیباست و می‌خواهد آن را در دامن بهار صبحی، که نمایانگر جوانی و زندگی نو است، قرار دهد. شبنم که نماد تازگی و زندگی است، در سحرگاه به دل می‌نشیند و شاعر از سیدا می‌خواهد که در این لحظهٔ زیبا، نگاه خود را بگشاید و به حقیقت وجود بپردازد.