گنجور

شمارهٔ ۶۶

به شمع بزم امشب عرض کردم خامه خود را
به بازوی پر پروانه بستم نامه خود را
چو گل در قلزم خون زد مرا سودای عریانی
به شاخ شعله آخر پهن کردم جامه خود را
درین گلشن دماغم خشک شد از بوی نومیدی
کشیدم در گریبان غنچه آسا شامه خود را
یکی بهر خدا ننهاده یی بر خاک پیشانی
بزن ای زاهد اکنون بر زمین عمامه خود را
چو شمع ای سیدا از هستی خود چشم پوشیدم
به یک مژگان زدن بر هم زدم هنگامه خود را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به شمع بزم امشب عرض کردم خامه خود را
به بازوی پر پروانه بستم نامه خود را
هوش مصنوعی: امشب در کنار شمع بزم، به پروانه‌ای که دور آن می‌چرخید، گفتم که نامه‌ام را به او بسپارم و آن را به بازویش بستم.
چو گل در قلزم خون زد مرا سودای عریانی
به شاخ شعله آخر پهن کردم جامه خود را
هوش مصنوعی: مانند گلی که در دل دریاچه ای از خون غرق شده، به من افکار برهنگی دست داده است و من لباس خود را در انتهای آتش گسترده‌ام.
درین گلشن دماغم خشک شد از بوی نومیدی
کشیدم در گریبان غنچه آسا شامه خود را
هوش مصنوعی: در این باغ، به خاطر بوی ناامیدی، حس خوشبویی‌ام از بین رفته و به همین دلیل، به صورت غنچه به خودم می‌رسم و حالم را بررسی می‌کنم.
یکی بهر خدا ننهاده یی بر خاک پیشانی
بزن ای زاهد اکنون بر زمین عمامه خود را
هوش مصنوعی: ای زاهد، به خاطر خدا، بر زمین زانو بزن و عمامه‌ات را بر خاک بگذار.
چو شمع ای سیدا از هستی خود چشم پوشیدم
به یک مژگان زدن بر هم زدم هنگامه خود را
هوش مصنوعی: ای سید، مانند شمع از وجود خود چشم‌پوشی کردم و با یک چشمانم به هم زدن، هرج و مرج وجودم را برهم زدم.