شمارهٔ ۶
به ابروی تو قسم یاد می کند دل ما
زند به تیغ تو خود را گلوی بسمل ما
چرا به خانه ما بی ابا نمی آیی
چراغ آئینه گل می کند ز منزل ما
به داغ بی ثمری همچو لاله سوخته ایم
سپند سبز شود از بهار حاصل ما
تمام عمر چو زنجیر زلف در گرهیم
جنون کجاست که آید به حل مشکل ما
به راه قافله عمر نقش پایی نیست
به دوش باد صبا بسته اند محمل ما
نهاده ایم به شمشیر گردن تسلیم
اجل کجاست برد مژده یی به قاتل ما
چو سیدا خبر از نیک و بد نیافته ایم
خطی نبرده کسی در قلمرو دل ما
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به ابروی تو قسم یاد می کند دل ما
زند به تیغ تو خود را گلوی بسمل ما
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر زیبایی ابروی تو سوگند یاد میکند و مانند پرندهای که به گلویش چنگ زدهاند، به خاطر عشق و درد فراق تو به خودش آسیب میزند.
چرا به خانه ما بی ابا نمی آیی
چراغ آئینه گل می کند ز منزل ما
هوش مصنوعی: چرا بدون هیچ شرمی به خانه ما نمیآیی؟ چون نور چراغ آینه، زیبایی را از خانه ما میسازد.
به داغ بی ثمری همچو لاله سوخته ایم
سپند سبز شود از بهار حاصل ما
هوش مصنوعی: ما در گوشهای از دل سوخته و بیثمر همچون لالهای افسردهایم، اما این سوختگی به ما میآموزد که از بهار زندگی، به امید و نشانی تازهای دست یابیم.
تمام عمر چو زنجیر زلف در گرهیم
جنون کجاست که آید به حل مشکل ما
هوش مصنوعی: تمام عمر مثل زنجیری به موهای معشوقهام درگیر هستم. کجاست جنون و دیوانگی تا بیاید و مشکل ما را حل کند؟
به راه قافله عمر نقش پایی نیست
به دوش باد صبا بسته اند محمل ما
هوش مصنوعی: در مسیر گذر عمر هیچ نشانهای از ما وجود ندارد، و سوار بر باد خوشبختی به سفر خود ادامه میدهیم.
نهاده ایم به شمشیر گردن تسلیم
اجل کجاست برد مژده یی به قاتل ما
هوش مصنوعی: ما گردن خود را به شمشیر گذاشتهایم و تسلیم مرگ شدهایم. اکنون کجاست آن مژدهای که به قاتل ما بدهد؟
چو سیدا خبر از نیک و بد نیافته ایم
خطی نبرده کسی در قلمرو دل ما
هوش مصنوعی: ما از خوبیها و بدیها آگاهی نداریم و کسی هم هیچ نشانی از خود در دنیای احساسی ما باقی نگذاشته است.