گنجور

شمارهٔ ۴۹

نیست از تسبیح سیری سبحه زهاد را
حرص مژگان است چشم دام این صیاد را
گردن تسلیم دارد تیغ سوهان بر قفا
می کند کوته زبان خنجر جلاد را
آشنایان راست کوشش بر هلاک یکدگر
تیشه فرصت یافت خورد آخر سر فرهاد را
برق وار آزاده از صحرای محشر بگذرد
نیست در دل باک از دریای آتش باد را
سرو را کرد است قمری در گلستان زیر دست
بس که نبود امتیازی بنده و آزاد را
اهل دنیا آخر از عالم به حسرت می روند
از بهشت خود نباشد بهره‌ای شداد را
روح تن پرور ندارد از گرفتاری خبر
در قفس هرگز نیاندازد کسی کلخاد را
پیش ازاین در ملک احسان بود شاهان را هجوم
این زمان جویند راه عالم ایجاد را
اهل نخوت را نسیمی زود از جا می برد
سهل بادی گردبادی گشت قوم عاد را
پیش او این می لرزد چو دست رعشه دار
چشمه سیماب می سازد دل فولاد را
درد دل خسرو ز جوی شیر هر سو رخنه هاست
تلخ داند کوه شیرین کار بی فرهاد را
از سر جرمم چو بگذشتی خطا بر من مگیر
بنده نتوان کرد از سر بنده آزاد را
ور شکست دل مرا کردست زلفش زیر دست
سیدا با او که داد این سر خط بیداد را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست از تسبیح سیری سبحه زهاد را
حرص مژگان است چشم دام این صیاد را
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که در دنیای مادی، حتی زهد و پرهیزگاری هم نمی‌تواند از هوس‌ها و دلبستگی‌ها دور باشد. تسبیح (که نماد عبادت و یاد خداست) به تنهایی نمی‌تواند انسان را از وسوسه‌های دنیا نجات دهد. دل‌های زاهدان نیز بی‌خبر از آرزوها و دام‌ها هستند و در اینجا به نوعی به چشم‌های زیبا و وسوسه کننده اشاره شده که شکارچیان دل را به خود جلب می‌کنند. در واقع، با وجود تلاش برای تقدس و دوری از دنیا، هنوز هم قلب‌ها در معرض احساسات و تمایلات دنیوی قرار دارند.
گردن تسلیم دارد تیغ سوهان بر قفا
می کند کوته زبان خنجر جلاد را
هوش مصنوعی: تیغ سوهان به گردن تسلیم است و قدرتی دارد که زبان کوتاه خنجر جلاد را بر می‌دارد.
آشنایان راست کوشش بر هلاک یکدگر
تیشه فرصت یافت خورد آخر سر فرهاد را
هوش مصنوعی: دوستان و نزدیکان هر کدام در تلاشند که به نوعی به یکدیگر آسیب بزنند و فرصت را غنیمت می‌شمارند، تا در نهایت فرهاد هم به نتیجه نرسد و زیان ببیند.
برق وار آزاده از صحرای محشر بگذرد
نیست در دل باک از دریای آتش باد را
هوش مصنوعی: شخصی مانند برق و با سرعت از سرزمین محشر عبور می‌کند و در دلش از دریای آتش هیچ ترسی ندارد. این نشان‌دهنده‌ی اعتماد به نفس و آزادی اوست.
سرو را کرد است قمری در گلستان زیر دست
بس که نبود امتیازی بنده و آزاد را
هوش مصنوعی: قمری در گلستان به درخت سرو اشاره کرده و به طور نمادین نمایش می‌دهد که در این مکان زیبا، دیگر فرقی بین بنده و آزاد وجود ندارد و همه در برابر زیبایی‌ها برابرند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی برابری و یکنواختی در محبت و زیبایی است.
اهل دنیا آخر از عالم به حسرت می روند
از بهشت خود نباشد بهره‌ای شداد را
هوش مصنوعی: افراد دنیا در نهایت از این دنیا با حسرت و ناراحتی راهی می‌شوند، چون در این زندگی از نعمت‌های بهشتی بی‌بهره‌اند.
روح تن پرور ندارد از گرفتاری خبر
در قفس هرگز نیاندازد کسی کلخاد را
هوش مصنوعی: روحی که تنها به تن و جسم وابسته است، از سختی‌ها و مشکلات آگاه نیست. هیچ‌کس در قفس زندگی نمی‌تواند پرنده‌ای را به زنجیر کشیده و در دام نگه دارد.
پیش ازاین در ملک احسان بود شاهان را هجوم
این زمان جویند راه عالم ایجاد را
هوش مصنوعی: در گذشته، در سرزمین احسان و نیکوکاری، شاهان بر مردم سایه می‌افکندند و اکنون، در این زمان، به کسانی که در پی علم و معرفت هستند، حمله می‌کنند و راه‌های جدیدی را برای خلق و ایجاد جستجو می‌کنند.
اهل نخوت را نسیمی زود از جا می برد
سهل بادی گردبادی گشت قوم عاد را
هوش مصنوعی: افراد مغرور و خودبین به سادگی تحت تأثیر تغییرات و ناملایمات قرار می‌گیرند، مانند قوم عاد که به یک باد شدید دچار سرنگونی شدند.
پیش او این می لرزد چو دست رعشه دار
چشمه سیماب می سازد دل فولاد را
هوش مصنوعی: در حضور او، حالتی لرزان و ناامید به وجود می‌آید، مانند دستی که به شدت می‌لرزد. این حالت، قلبی که کودکانه و محکم است را به نوعی تحت تأثیر قرار می‌دهد.
درد دل خسرو ز جوی شیر هر سو رخنه هاست
تلخ داند کوه شیرین کار بی فرهاد را
هوش مصنوعی: خسرو از درد دل خود می‌گوید که در جوی شیر نگران است، زیرا در هر طرف مشکل‌هایی وجود دارد. او می‌داند که کوه شیرین بدون فرهاد، چه تلخی‌هایی را به همراه دارد.
از سر جرمم چو بگذشتی خطا بر من مگیر
بنده نتوان کرد از سر بنده آزاد را
هوش مصنوعی: اگر از خطای من چشم‌پوشی کردی، به یاد داشته باش که من یک بنده‌ام و نمی‌توانم از اشتباهات خودم فراتر بروم. بنده نمی‌تواند مانند یک شخص آزاد رفتار کند.
ور شکست دل مرا کردست زلفش زیر دست
سیدا با او که داد این سر خط بیداد را
هوش مصنوعی: اگر زلفش دل مرا شکسته است، مگر با آن سیدا که این سر را به خط بی‌عدالتی داد؟