شمارهٔ ۴۱
هجرش آخر کرد خرم جان افگار مرا
عاقبت این درد صحت داد بیمار مرا
از چمن بیرون نخواهم برد مژگان درشت
تا نسازد گل به دامن باغبان خار مرا
دامن پر سنگ اینجا همچو کوه ایستاده ام
سیل نتواند ز جا جنباند دیوار مرا
از سر مستی کند در پای منبر رقصها
بر سر واعظ اگر مانند دستار مرا
تاب عشق لاله رخساران ندارم بیش ازین
روزیی آتش مکن یارب خس و خار مرا
سیدا فکر من از شب زنده داری شد بلند
حق بسیار است با من چشم بیدار مرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هجرش آخر کرد خرم جان افگار مرا
عاقبت این درد صحت داد بیمار مرا
هوش مصنوعی: فراق او در نهایت، جانم را که در درد و رنج بود، شاداب و سرحال کرد. در نهایت، همین درد باعث بهبودی من شد.
از چمن بیرون نخواهم برد مژگان درشت
تا نسازد گل به دامن باغبان خار مرا
هوش مصنوعی: من چشمان زیبا و جذاب خود را از چمن بیرون نخواهم آورد تا گل نرگس در دامن باغبان برای من غمی به همراه نیاورد.
دامن پر سنگ اینجا همچو کوه ایستاده ام
سیل نتواند ز جا جنباند دیوار مرا
هوش مصنوعی: اینجا مثل کوه ایستادهام و دامن پر از سنگ دارم. هیچ سیلی نمیتواند مرا از جایی که هستم تکان دهد.
از سر مستی کند در پای منبر رقصها
بر سر واعظ اگر مانند دستار مرا
هوش مصنوعی: خود را در حال شادی و سرخوشی به نمایش میگذارد و در برابر واعظ میرقصد، درست مثل اینکه به عمامهام بیفزاید.
تاب عشق لاله رخساران ندارم بیش ازین
روزیی آتش مکن یارب خس و خار مرا
هوش مصنوعی: من دیگر تحمل عشق و زیبایی صورتهای لالهگون را ندارم. ای خدا، بیشتر از این روزهای سخت را به جانم نینداز و مرا با آتش غم و اندوه نران.
سیدا فکر من از شب زنده داری شد بلند
حق بسیار است با من چشم بیدار مرا
هوش مصنوعی: در دل شب که بیدار ماندهام، افکارم به سوی مسایل بزرگ و واقعی میرود. از اینکه عشق و حقیقت فراوانی با من همراه است، شگفتزدهام.