شمارهٔ ۳۹
می دهد هر دم فریب آن نرگس جادو مرا
می کند آخر بیابان مرگ این آهو مرا
صورت او نقش بندد هر کجا پهلو نهم
خامه نقاش باشد در بدن هر مو مرا
اهل دل را صحبت دنیاپرستان آفتست
کیسه زر دشمن جانست در پهلو مرا
در غمش بیهوده چندین صبر فرماید طبیب
روی بهبودی نمی باشد ازین دارو مرا
شورش مجنون شود ازدوریی زنجیر بیش
حسرت زلفش کند آخر پریشانگو مرا
نو خطان را خط پشت لب کلید عشرت است
آیت رحمت بود معشوق چار ابرو مرا
جوهر تیغش به قتلم سرخ کرده روی خویش
خون به جای آب می گردد روان از جو مرا
فکر خالش کرده کرده آتشم در جان فتاد
ای مسلمانان چه سازم سوخت این هندو مرا
چون توانم رفت از کویش به جایی سیدا
بندها در پا بود از کنده زانو مرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
می دهد هر دم فریب آن نرگس جادو مرا
می کند آخر بیابان مرگ این آهو مرا
هوش مصنوعی: هر لحظه این نرگس جذاب مرا فریب میدهد، و در نهایت من را به سرنوشتی مشابه آهو در بیابان مرگ میکشاند.
صورت او نقش بندد هر کجا پهلو نهم
خامه نقاش باشد در بدن هر مو مرا
هوش مصنوعی: هر کجا که بروم، چهره او به گونهای در ذهنم نقش میبندد، حتی اگر با قلم نگرانم بر هر موی بدنش بزنم.
اهل دل را صحبت دنیاپرستان آفتست
کیسه زر دشمن جانست در پهلو مرا
هوش مصنوعی: اهل دل نمیتوانند با دنیاپرستان سخن بگویند، زیرا این نوع گفتوگو برای ایشان مضر است. داشتن کیسه زر مثل این است که دشمنی در کنار من باشد که برای جانم خطر ایجاد میکند.
در غمش بیهوده چندین صبر فرماید طبیب
روی بهبودی نمی باشد ازین دارو مرا
هوش مصنوعی: در غم او، پزشک چقدر بیفایده صبر کند، زیرا هیچ درمانی برای ناراحتی من وجود ندارد.
شورش مجنون شود ازدوریی زنجیر بیش
حسرت زلفش کند آخر پریشانگو مرا
هوش مصنوعی: مجنون از دوری معشوقش به شدت دچار آشفتگی میشود و حسرت زلفهای او را میخورد، در نتیجه به شدت آشفته و بیتاب میشود.
نو خطان را خط پشت لب کلید عشرت است
آیت رحمت بود معشوق چار ابرو مرا
هوش مصنوعی: خطوط نوینی که بر لبان معشوق میدرخشد، نشانهای از شادی و خوشبختی است و ابروی معشوق، نمایانگر رحمت و لطفی است که به من هدیه داده شده است.
جوهر تیغش به قتلم سرخ کرده روی خویش
خون به جای آب می گردد روان از جو مرا
هوش مصنوعی: تیغ او در قتل من سرخی خویش را نشان میدهد و خون به جای آب از وجودم میجوشد.
فکر خالش کرده کرده آتشم در جان فتاد
ای مسلمانان چه سازم سوخت این هندو مرا
هوش مصنوعی: خود را در آتش عشق او میسوزانم، ای مسلمانان، نمیدانم چه کنم که این هندو جانم را میسوزاند.
چون توانم رفت از کویش به جایی سیدا
بندها در پا بود از کنده زانو مرا
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از کوی تو به جایی دیگر بروم، در حالی که زنجیرها به پاهای من بسته شده و زانویم از درد کج است؟