شمارهٔ ۳۸۵
شبی که بوی گلت از هوا سراغ کنم
روم به باغ و ده انگشت خود چراغ کنم
ز دانه های سپند انتقام خویش کشم
ستاره سوختگان را چو لاله داغ کنم
ز شمع بزم تو تعلیم سوختن گیرم
چراغ میکده را رفته بی دماغ کنم
کشم چو غنچه سر خود به جیب هستی خویش
چه لازم است که کسب هوای باغ کنم
به بخت تیره خود افگنم نظر هر شام
ز روی خانه تماشای گشت زاغ کنم
چو سیدا جز از خویشتن نمی یابم
مگر بودایی مجنون روم سراغ کنم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی که بوی گلت از هوا سراغ کنم
روم به باغ و ده انگشت خود چراغ کنم
هوش مصنوعی: در شبی که عطر گل تو را استشمام میکنم، به سمت باغ میروم و با انگشتانم نور درست میکنم.
ز دانه های سپند انتقام خویش کشم
ستاره سوختگان را چو لاله داغ کنم
هوش مصنوعی: من از دانههای سپند انتقامم را میگیرم و مانند لاله، دل سوختگان را به درد میآورم.
ز شمع بزم تو تعلیم سوختن گیرم
چراغ میکده را رفته بی دماغ کنم
هوش مصنوعی: از روشنایی شمع بزم تو میآموزم چگونه بسوزم و چراغ میکده را بیهیچ چراغی خاموش میکنم.
کشم چو غنچه سر خود به جیب هستی خویش
چه لازم است که کسب هوای باغ کنم
هوش مصنوعی: وقتی همچون غنچه، سرم را به وجود خودم میکشم، چه نیازی است که بخواهم هوای باغ را به دست بیاورم؟
به بخت تیره خود افگنم نظر هر شام
ز روی خانه تماشای گشت زاغ کنم
هوش مصنوعی: هر شب به بخت بد و تیرهام نگاه میکنم و از پنجرهی خانه، به مشاهدهی زاغها میپردازم.
چو سیدا جز از خویشتن نمی یابم
مگر بودایی مجنون روم سراغ کنم
هوش مصنوعی: جز از خودم هیچ چیزی نمییابم، مگر اینکه دنبال مجنون روم بروم که بگوید کجا میتواند مرا راهنمایی کند.

سیدای نسفی