گنجور

شمارهٔ ۳۶۲

شب چو یاد عارض آن شعله قامت می کنم
خانه را روشن تر از صبح قیامت می کنم
عمر خود را صرف می سازم به شادی همچو گل
تا مرا در شاخ برگی هست عشرت می کنم
بر سر خاری که از پایی به مژگان می کشم
بر سر خود سایه بانی در قیامت می کنم
نیستم گردون که گردم گرد قرص آفتاب
چون مه نو با لب نانی قناعت می کنم
در چنین وقتی که دوران کوس رحلت می زند
ساده لوحی بین که کار خود به فرصت می کنم
جای گرم خود نسازم سرد هر دم چون سپند
عمرها می سوزم و چون شمع طاقت می کنم
خانه آئینه را از عکس پر زر کرده ام
هر که با من روی میارد به دولت می کنم
ناوکش از جان گذر کرد و نگردیدم هلاک
زین الم تا زنده ام خود را ملامت می کنم
تا سبق از حکمت العین دو چشمش خوانده ام
بر سر بیمارها تا رفته صحت می کنم
می زنم از آه دل هر شب به گردون مشتها
آتشی در جان چرخ بی مروت می کنم
تا به چشم اهل ظاهر همچو مژگان جا شوم
خویش را چون کلک مو در بند صورت می کنم
مهربانی ها مرا در چشم او دشمن نمود
بوالهوس می گردم و ترک محبت می کنم
از پی آهونگاهان می دویدم پیش از این
این زمان ایشان اگر آیند وحشت می کنم
شکوه همیشه عاجز ندارد انتقام
دشمنم نامرد اگر باشد مروت می کنم
استخوانم شد سفید و اشک می ریزم به خاک
دانه ام چون آرد شد فکر زراعت می کنم
بازوی دوران مرا گر بعد از این فرصت دهد
می نشینم گوشه یی و ترک صحبت می کنم
کشت امسال من از آب مروت خشک ماند
شکوه از بی لطفی ارباب قسمت می کنم
تلخ باشد بی لبش بر هر چه بگشایم زبان
روزه دارم آرزو خرمای جنت می کنم
هر کجا آن شمع بزم آرا نشیند سیدا
تیغ اگر بر فرقم آید استقامت می کنم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب چو یاد عارض آن شعله قامت می کنم
خانه را روشن تر از صبح قیامت می کنم
هوش مصنوعی: شب که می‌شود، یاد آن چهره زیبا به سراغم می‌آید و در این لحظه، خانه‌ام را روشن‌تر از صبح قیامت می‌کنم.
عمر خود را صرف می سازم به شادی همچو گل
تا مرا در شاخ برگی هست عشرت می کنم
هوش مصنوعی: من زندگی‌ام را مثل گل که در شادی و سرسبزی است، صرف می‌کنم و تا زمانی که در خوشحالی و جوانی هستم، از لحظات لذت می‌برم.
بر سر خاری که از پایی به مژگان می کشم
بر سر خود سایه بانی در قیامت می کنم
هوش مصنوعی: من بر روی خاری که از پایم به مژگانم می‌کشد، سایه‌بانیم را در روز قیامت آماده می‌کنم.
نیستم گردون که گردم گرد قرص آفتاب
چون مه نو با لب نانی قناعت می کنم
هوش مصنوعی: من مانند آسمان نیستم که دایم در حول و حوش خورشید بچرخم. بلکه همچون ماه نو، با یک تکه نان ساده زندگی‌ام را می‌گذرانم و قانع هستم.
در چنین وقتی که دوران کوس رحلت می زند
ساده لوحی بین که کار خود به فرصت می کنم
هوش مصنوعی: در زمانی که صدای زنگ جدایی به گوش می‌رسد، به سادگی می‌اندیشم که فرصت را غنیمت می‌شمارم و به کار خود می‌پردازم.
جای گرم خود نسازم سرد هر دم چون سپند
عمرها می سوزم و چون شمع طاقت می کنم
هوش مصنوعی: من هرگز جایی گرم و راحت برای خود نمی‌سازم، چون هر لحظه در حال تجربه سردی و سختی هستم. عمرم را مثل چوبی می‌سوزانم و مانند شمع، با وجود این همه دشواری‌ها، به تحمل ادامه می‌دهم.
خانه آئینه را از عکس پر زر کرده ام
هر که با من روی میارد به دولت می کنم
هوش مصنوعی: من خانه‌ای پر از زیبایی و درخشش درست کرده‌ام و هر کسی که به من نزدیک می‌شود را به خوشبختی و ثروت دعوت می‌کنم.
ناوکش از جان گذر کرد و نگردیدم هلاک
زین الم تا زنده ام خود را ملامت می کنم
هوش مصنوعی: شخصی که تیرانداز است، با تمام وجود خود را به خطر انداخته و جانش را در این راه فدای کرده است. او هرگز به سرنوشت و مرگ خود فکر نمی‌کند و تا زمانی که زنده است، خود را سرزنش می‌کند.
تا سبق از حکمت العین دو چشمش خوانده ام
بر سر بیمارها تا رفته صحت می کنم
هوش مصنوعی: من با دقت به چشمان او که نمایانگر حکمت است، نگریسته‌ام و بر روی بیماران با نگاهی مهربان و شفابخش می‌نگرم تا بتوانم آنها را به بهبودی برسانم.
می زنم از آه دل هر شب به گردون مشتها
آتشی در جان چرخ بی مروت می کنم
هوش مصنوعی: هر شب با آه و ناله‌ام، به آسمان می‌زنم و این احساس عذاب و درد در وجودم را به وجود می‌آورم. می‌خواهم به سرنوشت بی‌رحم خود اعتراض کنم و از این وضعیت ناراحت‌کننده برای خودم آتش بسازم.
تا به چشم اهل ظاهر همچو مژگان جا شوم
خویش را چون کلک مو در بند صورت می کنم
هوش مصنوعی: برای اینکه در نگاه دیگران به نظر بیایم و دیده شوم، خودم را به گونه‌ای می‌آرایم که مانند موی نرم و لطیف در دستانم باشد.
مهربانی ها مرا در چشم او دشمن نمود
بوالهوس می گردم و ترک محبت می کنم
هوش مصنوعی: محبت و مهربانی من باعث شده که در نظر او شمایل دشمن پیدا کنم، و همین موضوع باعث می‌شود که دچار وسوسه و سردرگمی شوم و از عشق و محبت کنار بکشم.
از پی آهونگاهان می دویدم پیش از این
این زمان ایشان اگر آیند وحشت می کنم
هوش مصنوعی: در گذشته، من با شتاب به دنباله صداهای آهونگاهان (نگهبانان) می‌دویدم، اما اکنون اگر آن‌ها بیایند، دچار ترس و وحشت می‌شوم.
شکوه همیشه عاجز ندارد انتقام
دشمنم نامرد اگر باشد مروت می کنم
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت هرگز نمی‌تواند به صورت ناتوانی جلوه کند. اگر دشمنم نامرد باشد، باز هم من در رفتارم جوانمردی را رعایت می‌کنم.
استخوانم شد سفید و اشک می ریزم به خاک
دانه ام چون آرد شد فکر زراعت می کنم
هوش مصنوعی: سالمندی بر من گذشته و حالا با حسرت به آینده نگاه می‌کنم. مانند دانه‌ای که به خاک می‌افتد و از آن بهره می‌برم، حالا به فکر کشت و کار و تلاش در زندگی‌ام هستم.
بازوی دوران مرا گر بعد از این فرصت دهد
می نشینم گوشه یی و ترک صحبت می کنم
هوش مصنوعی: اگر روزگار دوباره به من فرصتی دهد، در گوشه‌ای نشسته و از صحبت کردن پرهیز می‌کنم.
کشت امسال من از آب مروت خشک ماند
شکوه از بی لطفی ارباب قسمت می کنم
هوش مصنوعی: محصولی که امسال داشتم به خاطر بی‌لطفی و بی‌مهری اربابان به گِل رفت و بر من نازل شد.
تلخ باشد بی لبش بر هر چه بگشایم زبان
روزه دارم آرزو خرمای جنت می کنم
هوش مصنوعی: بی‌لب او هر چه بگویم تلخ و ناگوار است. در حالی که زبانم روزه است، فقط خاطر نوشیدن خرمای بهشتی را در سر دارم.
هر کجا آن شمع بزم آرا نشیند سیدا
تیغ اگر بر فرقم آید استقامت می کنم
هوش مصنوعی: هر جا که آن شمع زیبایی و روشنی قرار بگیرد، حتی اگر بر سر من تیغ هم بیفتد، باز هم استقامت و پایداری خواهم کرد.