گنجور

شمارهٔ ۳۶۱

بر خاک ریخت جام شرابی که داشتم
پرواز کرد مرغ کبابی که داشتم
شوخی نیافتم که کنم صرف عمر خویش
در شیشه بو گرفت گلابی که داشتم
شستم زیار نو خط خود دست آرزو
انداختم در آب کتابی که داشتم
اشکم چو سنگ در گلوی شیشه شد گره
از جوش ماند چشمه آبی که داشتم
چون نبض مستقیم ز پرواز مانده ام
گردید معتدل تب و تابی که داشتم
انداختم ز سینه برون داغ عشق را
کردم وداع خانه خرابی که داشتم
ای سیدا فراغت خاطر نمود روی
آمد به جای بالش خوابی که داشتم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر خاک ریخت جام شرابی که داشتم
پرواز کرد مرغ کبابی که داشتم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تصویری زیبا اشاره می‌کند؛ وقتی جام شرابش بر زمین میریزد، احساس می‌کند که مرغ کبابی که در دست داشته، به پرواز در می‌آید. این تصاویر نمادی از شادی و غم به هم آمیخته است، زیرا یکی از لذت‌ها (شراب) از دست می‌رود و دیگری (مرغ کبابی) به آزادی می‌رسد. این تضاد نمایانگر حالتی از زندگی است که در آن لذت‌ها و اندوه‌ها در کنار هم وجود دارند.
شوخی نیافتم که کنم صرف عمر خویش
در شیشه بو گرفت گلابی که داشتم
هوش مصنوعی: من چیزی نبود که بخواهم با وقت خود بگذرانم، مثل عطری که به گلابی که داشتم داده بودم، تغییر کرد و دیگر همان بوی قدیمی را نداشت.
شستم زیار نو خط خود دست آرزو
انداختم در آب کتابی که داشتم
هوش مصنوعی: خط زیبای خود را شستم و دست آرزویم را در آب انداختم. کتابی که داشتم را رها کردم.
اشکم چو سنگ در گلوی شیشه شد گره
از جوش ماند چشمه آبی که داشتم
هوش مصنوعی: وقتی اشکم مثل سنگ در گلوی من بند آمده، مانند چشمه‌ای که آبی داشت و حالا دیگر نمی‌تواند بجوشد و بیفتد.
چون نبض مستقیم ز پرواز مانده ام
گردید معتدل تب و تابی که داشتم
هوش مصنوعی: من مانند کسی هستم که دیگر نمی‌توانم پرواز کنم و در نتیجه، تب و تابی که داشتم به حالت تعادل درآمده است.
انداختم ز سینه برون داغ عشق را
کردم وداع خانه خرابی که داشتم
هوش مصنوعی: از دل خود آتش عشق را بیرون کردم و با آن وداع کردم، این خانه خراب شده‌ای را که داشتم رها کردم.
ای سیدا فراغت خاطر نمود روی
آمد به جای بالش خوابی که داشتم
هوش مصنوعی: ای آقا، وقتی که به دیدار تو آمدم، راحتی و آرامشی که به دلم دست داد، جای خواب و آسایش را به من بخشید.