شمارهٔ ۳۴۲
روز محشر بزم دست سوی افسر خویش
بید مجنونم و خود سایه کنم بر سر خویش
صدف من نگشادست دهن پیش سحاب
خاک مالیده حبابم به لب ساغر خویش
ناله دور است ز زنجیر در گوشه نشین
نیستم منفعل از حلقه گوش کر خویش
غنچه خسپیست مرا کار چو مرغان قفس
خواب آسایش من هست به زیر پر خویش
زاد راه سفر ملک عدم ایثار است
در چمن دوخته گل چشم به مشت زر خویش
سر خود در قدم دشمن خود بگذارم
می زنم بوسه کف پای ملامت گر خویش
غنچه ام خاطرم از گفت و شنودن جمع است
روزگاریست که آسوده ام از دفتر خویش
سیدا لعل ز کان آمد و شد صاحب نام
بهتر آنست هنرور رود از کشور خویش
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روز محشر بزم دست سوی افسر خویش
بید مجنونم و خود سایه کنم بر سر خویش
هوش مصنوعی: در روز قیامت، وقتی که همه در حال حساب و کتاب هستند، من همچنان با آرزوهایی در دستم به سمت رؤیاهایم میروم. دیوانهوار به حالت عاشقانهای در میآیم و سعی میکنم خودم را زیر سایه آرزوهایم قرار دهم.
صدف من نگشادست دهن پیش سحاب
خاک مالیده حبابم به لب ساغر خویش
هوش مصنوعی: صدف من هنوز باز نکرده است و در برابر باران، خاک بر آن نشسته و حبابی که به لب لیوان خود زدهام، وجود دارد.
ناله دور است ز زنجیر در گوشه نشین
نیستم منفعل از حلقه گوش کر خویش
هوش مصنوعی: ناله و حیرت من به دور از زنجیر است و من در گوشهای نشستهام، اما از حلقهی شنوایی خود که کر شده است، منفعل نیستم.
غنچه خسپیست مرا کار چو مرغان قفس
خواب آسایش من هست به زیر پر خویش
هوش مصنوعی: من همچون یک غنچه هستم که در قفسی مانند مرغان محبوس شدهام و آرامش و آسایشم در زیر بال و حمایت خودم نهفته است.
زاد راه سفر ملک عدم ایثار است
در چمن دوخته گل چشم به مشت زر خویش
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، ایثار و فداکاری اهمیت زیادی دارد، در حالی که انسان نباید به ظواهر زودگذر و مال دنیایی چشم بدوزد.
سر خود در قدم دشمن خود بگذارم
می زنم بوسه کف پای ملامت گر خویش
هوش مصنوعی: برای دشمن خود سر به زمین میگذارم و بر پاهای ملامتگر خود بوسهای میزنم.
غنچه ام خاطرم از گفت و شنودن جمع است
روزگاریست که آسوده ام از دفتر خویش
هوش مصنوعی: من مانند غنچهای هستم که مدتهاست از صحبتها و گفتگوهای دیگران خاطره دارم و اکنون از زندگیام راضی و آرامم و از نوشتن و ثبت آنچه که گذشت فارغ شدهام.
سیدا لعل ز کان آمد و شد صاحب نام
بهتر آنست هنرور رود از کشور خویش
هوش مصنوعی: سید با دندانهای سرخ از زادگاهش به جایی دیگر رفت و آمد کرد و بهتر آن است که هنرمند از دیار خود دور نشود.