گنجور

شمارهٔ ۳۴۱

تا تو آلوده به خون ساخته‌ای خنجر خویش
من برآورده ام از چاک گریبان سر خویش
تا تو ای شعله جواله نمودار شدی
شمع و پروانه نشستند به خاکستر خویش
ید بیضا شود و بوسه زند پای تو را
بهر تسلیم تو دستی بنهم بر سر خویش
سنبل زلف تو بازوی مرا خواهد تافت
مار بسیار گرو بردن ز افسونگر خویش
بیرخت سوختم و نیست قرارم چو سپند
می کنم بازی طفلانه به خاکستر خویش
بر لب آب روان سرو برومند شود
می دهم قد تو را جای به چشم تر خویش
به کجا شکوه کنم از ستم کاکل تو
من خود انداخته ام روز سیه بر سر خویش
طاق ابروی تو را مد نظر ساخته ام
می دهم تیغ تو را آب ز چشم تر خویش
سیدا هست دماغم همه شبها روشن
کرده ام روغن این شمع ز مغز سر خویش

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا تو آلوده به خون ساخته‌ای خنجر خویش
من برآورده ام از چاک گریبان سر خویش
هوش مصنوعی: من به خاطر تو و اعمالت، خنجر خود را بیرون کشیده‌ام و در برابر خطرات قرار گرفته‌ام، در حالی که خودم در معرض آسیب و خطر هستم.
تا تو ای شعله جواله نمودار شدی
شمع و پروانه نشستند به خاکستر خویش
هوش مصنوعی: وقتی تو به عنوان شعله‌ای پرنور ظاهر شدی، شمع و پروانه از شدت زیبایی تو به حالت خاموشی و خاکستر درآمدند.
ید بیضا شود و بوسه زند پای تو را
بهر تسلیم تو دستی بنهم بر سر خویش
هوش مصنوعی: دست من مثل معجزه‌ای روشن و سفید به سمت تو دراز می‌شود و با نهایت فروتنی، پای تو را می‌بوسم تا نشان دهم که به تو تسلیم هستم و دستم را بر سر خود می‌گذارم.
سنبل زلف تو بازوی مرا خواهد تافت
مار بسیار گرو بردن ز افسونگر خویش
هوش مصنوعی: زلف سنبل‌گون تو مانند بازوی من را در بر خواهد گرفت و من در دام افسونگری خودت گرفتار می‌شوم.
بیرخت سوختم و نیست قرارم چو سپند
می کنم بازی طفلانه به خاکستر خویش
هوش مصنوعی: من در آتش عشق تو سوخته‌ام و از شدت درد آرامشی ندارم. مانند کودکانی که با خاکستر خود بازی می‌کنند، به بازی با یاد خاطرات و احساسات گذشته‌ام می‌پردازم.
بر لب آب روان سرو برومند شود
می دهم قد تو را جای به چشم تر خویش
هوش مصنوعی: نزدیک آب زنده، درخت بلندی می‌روید. من قد تو را به عنوان جایگاهی برای چشم بارانیم قرار می‌دهم.
به کجا شکوه کنم از ستم کاکل تو
من خود انداخته ام روز سیه بر سر خویش
هوش مصنوعی: به کجا از ظلم و ستم موهای زیبای تو شکایت کنم؟ من خودم روزهای بد را بر سر خود آورده‌ام.
طاق ابروی تو را مد نظر ساخته ام
می دهم تیغ تو را آب ز چشم تر خویش
هوش مصنوعی: من به زیبایی تیرگی ابرویت توجه کرده‌ام و می‌خواهم با اشک‌های چشمانم، تیغ محنتت را تیز کنم.
سیدا هست دماغم همه شبها روشن
کرده ام روغن این شمع ز مغز سر خویش
هوش مصنوعی: همیشه در دل شب‌ها از فکر و اندیشه‌ام روشنایی می‌گیرم و مانند اینکه روغن شمع را از مغز خودم تهیه کنم، ذهنم را روشن نگه می‌دارم.