گنجور

شمارهٔ ۳۳۹

بید مجنونم سر خود دیده ام در پای خویش
گر زنند آتش نمی جنبم چو شمع از جای خویش
کاسه گردابم و ابر طمع جو نیستم
می دهد چشمم به مردم آب از دریای خویش
می زنم بر استان اهل دولت پشت پا
تا به دست آورده ام دامان استغنای خویش
گوشه ویرانه شهرستان نماید جغد را
گردبادم می روم در دامن صحرای خویش
در دکان دارم متاع کس میاب و کس مخر
روزگاری شد خجالت دارم از کالای خویش
دست کوته کرده ام از بزم اهل روزگار
می برم خالی از این میخانه ها مینای خویش
در قفس افتادم و صیاد من آگه نشد
داغم از دست بدام افتادن بیجای خویش
روزی من می رساند سیدا روزی رسان
مانده ام امروز بر فردا غم فردای خویش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بید مجنونم سر خود دیده ام در پای خویش
گر زنند آتش نمی جنبم چو شمع از جای خویش
هوش مصنوعی: من مانند بید مجنون هستم که فقط به خودم توجه دارم. حتی اگر آتش به پایم بزنند، مانند شمع تکان نمی‌خورم و از جای خودم حرکت نمی‌کنم.
کاسه گردابم و ابر طمع جو نیستم
می دهد چشمم به مردم آب از دریای خویش
هوش مصنوعی: من مانند یک کاسه گرداب هستم و به خاطر طمع و آرزوهایم به ابرها وابسته نیستم. به دیگران نشان می‌دهم که از درون خودم، چقدر آب و زلالی دارم.
می زنم بر استان اهل دولت پشت پا
تا به دست آورده ام دامان استغنای خویش
هوش مصنوعی: من به کسانی که اهل قدرت و ثروت هستند بی‌اعتنایی می‌کنم، چرا که توانسته‌ام به استقلال و بی‌نیازی خود دست پیدا کنم.
گوشه ویرانه شهرستان نماید جغد را
گردبادم می روم در دامن صحرای خویش
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای از ویرانه‌ای در شهرستان، جغدی را می‌بینم که گرد و غبار به دورش می‌چرخد. من هم روانه دامن صحرا و سرزمین خودم می‌شوم.
در دکان دارم متاع کس میاب و کس مخر
روزگاری شد خجالت دارم از کالای خویش
هوش مصنوعی: در فروشگاه من کالاهایی وجود دارد که هیچکس به سراغ آنها نمی‌آید و من نیز نمی‌توانم آنها را بفروشم. اکنون وضعیتی پیش آمده که از عرضه و فروش این کالاها خجالت می‌کشم.
دست کوته کرده ام از بزم اهل روزگار
می برم خالی از این میخانه ها مینای خویش
هوش مصنوعی: من خود را از مجالس و شلوغی‌های دنیا دور کرده‌ام و از این میخانه‌ها تنها هدفم این است که محتویات قلب خود را به همراه ببرم.
در قفس افتادم و صیاد من آگه نشد
داغم از دست بدام افتادن بیجای خویش
هوش مصنوعی: در قفس گرفتار شدم و صیاد از حال من بی‌خبر است. درد و رنج من ناشی از این است که به طور نادرست در دام افتاده‌ام.
روزی من می رساند سیدا روزی رسان
مانده ام امروز بر فردا غم فردای خویش
هوش مصنوعی: روزی به من روزی خواهد رسید، اما امروز به خاطر که فردا چه بر سرم خواهد آمد، نگران هستم.