گنجور

شمارهٔ ۳۳۷

فگنده بر دلم عمریست مهر آن جبین آتش
مرا چون رنگ گل زان روی باشد دلنشین آتش
اگر چون لاله از داغ دل خود پرده بر گیرم
به تحسین شعله برخیزد بگوید آفرین آتش
چو نامش بر زبان بردم ز چشمم خون به جوش آمد
ز دست او به جای لعل دارم در نگین آتش
خط مشکین او دود از دماغ نافه بیرون کرد
رخش از حلقه های زلف زد در ملک چین آتش
نهان تا کرد خط از چشم مردم خال رویش را
شده همچون سپند امروز خاکسترنشین آتش
ز درد داغ دست خویش امشب خون عرق کردم
بود در دامنم برگ گل و در آستین آتش
مرا سرگشته دارد در جهان سودای داغ او
چو خورشید جهان گرم است بازارم ازین آتش
ز دست نفس از وسواس شیطان نیستم ایمن
به گرد خرمن ام برق است دهقان خوشه چین آتش
به قصد کشتنم تا تیغ خون افشان علم کردی
به چشمم می نماید آسمان آب و زمین آتش
به جای سبحه بر کف سیدا امشب خسی دارم
مرا چون غنچه گل می زند چین بر جنین آتش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فگنده بر دلم عمریست مهر آن جبین آتش
مرا چون رنگ گل زان روی باشد دلنشین آتش
هوش مصنوعی: مدت‌هاست که عشق آن چهره زیبا بر دلم سنگینی می‌کند و مانند رنگ گل که زیباست، این عشق نیز برایم دلپذیر است. این احساس آتشین که از عشق به او نشأت می‌گیرد، مرا می‌سوزاند.
اگر چون لاله از داغ دل خود پرده بر گیرم
به تحسین شعله برخیزد بگوید آفرین آتش
هوش مصنوعی: اگر من از درد دلم مانند لاله‌ای شکوفا شوم و احساساتم را نمایان کنم، شعله‌های آتش به ستایشم برمی‌خیزند و می‌گویند: آفرین بر این احساس و شور.
چو نامش بر زبان بردم ز چشمم خون به جوش آمد
ز دست او به جای لعل دارم در نگین آتش
هوش مصنوعی: وقتی نام او را بر زبان می‌آورم، اشکم از چشمانم سرازیر می‌شود و به جای نگینی از او، آتش در دل دارم.
خط مشکین او دود از دماغ نافه بیرون کرد
رخش از حلقه های زلف زد در ملک چین آتش
هوش مصنوعی: موهای مشکی او چنان زیبا بود که از دماغش همانند دود خارج شد. اسبش از حلقه‌های زلف او حریق ایجاد کرد و در سرزمین چین آتش افروخت.
نهان تا کرد خط از چشم مردم خال رویش را
شده همچون سپند امروز خاکسترنشین آتش
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف زیبایی کسی می‌پردازد که در خاموشی و پنهانی، اثر خودش را روی دل‌مردم گذاشته است. خال صورت او مانند یک نشانه است که در چشم مردم دیده نمی‌شود، اما امروز مانند آتشی که خاکسترش شده، از زیبایی و جاذبه‌اش کاسته شده است.
ز درد داغ دست خویش امشب خون عرق کردم
بود در دامنم برگ گل و در آستین آتش
هوش مصنوعی: امشب به خاطر درد و رنجی که دارم، از عرق و خونی که از دستم می‌ریزد در دامنم گل‌های زیبا دارم و در آستینم آتش روشن است.
مرا سرگشته دارد در جهان سودای داغ او
چو خورشید جهان گرم است بازارم ازین آتش
هوش مصنوعی: دل من در این دنیای پر از سرگشتگی، به شدت تحت تأثیر عشق اوست. همان‌طور که خورشید گرما و روشنایی را به دنیا می‌بخشد، عشق او نیز زندگی و نشاط مرا تحت شعاع قرار داده و بازار عواطف و احساساتم را از این شوق و داغی که دارد، پر کرده است.
ز دست نفس از وسواس شیطان نیستم ایمن
به گرد خرمن ام برق است دهقان خوشه چین آتش
هوش مصنوعی: من از وسوسه‌های شیطان رها نیستم و احساس امنیت نمی‌کنم. در میانه‌ی مزرعه، مانند برقی که از دستان یک کشاورز به خوشه‌های گندم می‌تابد، در خطر آتش سوزی هستم.
به قصد کشتنم تا تیغ خون افشان علم کردی
به چشمم می نماید آسمان آب و زمین آتش
هوش مصنوعی: می‌خواهی مرا بکشانی و به این منظور به من حمله کرده‌ای. اما در این وضعیت، برای من آسمان به رنگ آب و زمین به رنگ آتش به نظر می‌رسد.
به جای سبحه بر کف سیدا امشب خسی دارم
مرا چون غنچه گل می زند چین بر جنین آتش
هوش مصنوعی: امشب به جای تسبیح، در دستانم خسی دارم که مثل غنچه گل، درون آتش می‌لرزد و تند و تند تغییر حالت می‌دهد.