گنجور

شمارهٔ ۳۳۴

می کنم چون شمع بهر سوختن امداد خویش
چند سازم تکیه بر دیوار بی بنیاد خویش
ناله من خنده کبک است در کهسارها
می دهم منبعد سنگ سرمه بر فریاد خویش
پنجه هر شب می زنم بر روی طفل آرزو
می کنم روشن چراغ سیلی استاد خویش
بیستون را صورت شیرین ز جا برداشته
سنگ بر سر می زنم بر ماتم فرهاد خویش
حاصل سرگشتگان جز دست بر هم سوده نیست
آسیا دربار کلفت باشد از ایجاد خویش
مرغ بی بالم ز من اقبال آزادی خطاست
کرده ام بیعت به دام ودانه صیاد خویش
تیره بختی در بغل دارد دل صاف مرا
در نمد پیچیده ام آئینه فولاد خویش
سیدا از هستی خود آنقدر رم کرده ام
سر به صحرا می زنم روزی که سازم یاد خویش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می کنم چون شمع بهر سوختن امداد خویش
چند سازم تکیه بر دیوار بی بنیاد خویش
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که برای سوختن فرستاده شده‌ام، پس چرا بر دیواری غیرمحکم و بی‌اساس تکیه کنم؟
ناله من خنده کبک است در کهسارها
می دهم منبعد سنگ سرمه بر فریاد خویش
هوش مصنوعی: صدای ناله من همچون خنده کبکی در کوهستان‌هاست. از این پس، برای فریاد خود، سنگی به جای سرمه خواهم آورد.
پنجه هر شب می زنم بر روی طفل آرزو
می کنم روشن چراغ سیلی استاد خویش
هوش مصنوعی: هر شب با تلاش و آرزو در پی رسیدن به خواسته‌هایم هستم و می‌خواهم نور آگاهی و علم را از استاد خودم دریافت کنم.
بیستون را صورت شیرین ز جا برداشته
سنگ بر سر می زنم بر ماتم فرهاد خویش
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به یاد فرهاد و غم او می‌پردازد. او به کوه بیستون اشاره می‌کند که نمادی از عشق و تلاش فرهاد برای به دست آوردن محبوبش است. شاعر سنگی را که نشانگر این دلتنگی و سوگ است، بر سر می‌زند تا غم و اندوه خود را ابراز کند. این بیان نشان‌دهنده عواطف عمیق و وفاداری او به یاد فرهاد است.
حاصل سرگشتگان جز دست بر هم سوده نیست
آسیا دربار کلفت باشد از ایجاد خویش
هوش مصنوعی: سرگردانان جز این که دست بر هم بگذارند و کاری نکنند، ثمره‌ای ندارند. زندگی‌شان مانند آسیا می‌ماند که فقط مشغول خودش است و هیچ نتیجه‌ای از فعالیت‌های بی‌هدف‌شان نمی‌گیرند.
مرغ بی بالم ز من اقبال آزادی خطاست
کرده ام بیعت به دام ودانه صیاد خویش
هوش مصنوعی: مرغی که بال ندارد، نشان‌دهنده‌ی ناتوانی و محدودیت من است. من به اشتباه به دام و سیطره‌ی صیاد خودم وابسته شده‌ام.
تیره بختی در بغل دارد دل صاف مرا
در نمد پیچیده ام آئینه فولاد خویش
هوش مصنوعی: تیره بختی و بدشانسی همراه من است و دل آرام و شفاف من در پیچیدگی‌ها و دشواری‌ها مخفی شده است، همانند آینه‌ای که در نمد پوشانده شده است.
سیدا از هستی خود آنقدر رم کرده ام
سر به صحرا می زنم روزی که سازم یاد خویش
هوش مصنوعی: من از وجود خود به اندازه‌ای دور افتاده‌ام که به بیابان‌ها می‌روم، روزی که بخواهم خودم را به یاد بیاورم.