گنجور

شمارهٔ ۳۲۸

خط برآورد و نشد خاطر ازو شاد هنوز
این جفا جوی بود بر سر بیداد هنوز
آب شد آئینه و تشنگیش دفع نشد
آتشی هست ازو در دل فولاد هنوز
دور از گردن من طوق غلامی نشود
می شوم بنده او ناشده آزاد هنوز
غنچه اش گل شد و برگ گل او رفت به باد
می کند بلبل ما ناله و فریاد هنوز
بیستون را چه گنه بود که افگند ز پا
می سزد تیشه کند جور به فرهاد هنوز
عمر خورشید فلک شد به جهان گردی صرف
پی نبردست به سر منزل آباد هنوز
می رسد فیض به اهل طلب از اوج کریم
خاک حاتم به گدایان کند امداد هنوز
از قفس گرچه به صد حیله برون آمده‌ام
می‌برم آرزوی خانه صیاد هنوز
کشتی و سوختی و مشت غبارم کردی
می دهد خاک مرا یاد تو بر باد هنوز
هر چه در خانه ما بود حریفان بردند
کعبتینیم و اسیر کف نراد هنوز
سیدا خامه من گرچه سخنور شده است
می کند پیرویی خاطر استاد هنوز
سیدا اهل جهان بیدل و شیدا شده اند
روی او گرچه ندیدست پریزاد هنوز

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خط برآورد و نشد خاطر ازو شاد هنوز
این جفا جوی بود بر سر بیداد هنوز
هوش مصنوعی: خط پیش آمد و هنوز دل شاد نشده است، این بی‌رحمی همچنان بر سر ظلم و ستم باقی است.
آب شد آئینه و تشنگیش دفع نشد
آتشی هست ازو در دل فولاد هنوز
هوش مصنوعی: آب همچون آینه صاف شد، اما تشنگی همچنان باقی ماند. در دل این آب، آتشی وجود دارد که هنوز برپاست، حتی اگر ظاهراً سرد و بی‌حرکت به نظر برسد.
دور از گردن من طوق غلامی نشود
می شوم بنده او ناشده آزاد هنوز
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم آزادی و شرایط بردگی اشاره دارد. شاعر بیان می‌کند که هرگز به گردن او "طوق غلامی" نخواهد افتاد، او به جای آن که به بندگی کسی درآید، می‌خواهد آزاد باشد. حتی اگر به لحاظ فیزیکی وابسته به کسی باشد، روحش همچنان آزاد است و هیچگونه تسلیم درونی نسبت به ستم یا بندگی ندارد. به عبارت دیگر، او به آزادی و استقلال خود اهمیت می‌دهد و نمی‌خواهد در قید و بند باشد.
غنچه اش گل شد و برگ گل او رفت به باد
می کند بلبل ما ناله و فریاد هنوز
هوش مصنوعی: غنچه به گل تبدیل شد، اما برگ‌های آن به باد رفتند. بلبل ما همچنان در حال ناله و فریاد است.
بیستون را چه گنه بود که افگند ز پا
می سزد تیشه کند جور به فرهاد هنوز
هوش مصنوعی: بیستون چه گناهی کرده است که باید تیشه به آن بزنند؟ فرهاد هنوز زخم‌خورده از بی‌عدالتی است.
عمر خورشید فلک شد به جهان گردی صرف
پی نبردست به سر منزل آباد هنوز
هوش مصنوعی: عمر خورشید در آسمان سپری شده و دنیا در چرخش است، اما این خورشید هنوز به مقصدی خوشبخت و آباد نرسیده است.
می رسد فیض به اهل طلب از اوج کریم
خاک حاتم به گدایان کند امداد هنوز
هوش مصنوعی: از بلندی رحمت و بخشش الهی، فیضی به افرادی که به دنبال دانش و خیرند می‌رسد. حتی از خاک گور حاتم طائی، آن خیرخواه بزرگ، نیز به نیازمندان کمک می‌شود.
از قفس گرچه به صد حیله برون آمده‌ام
می‌برم آرزوی خانه صیاد هنوز
هوش مصنوعی: گرچه با ترفندهای زیادی از قفس رفته‌ام، اما هنوز آرزوی بازگشت به خانه‌ی شکارچی را دارم.
کشتی و سوختی و مشت غبارم کردی
می دهد خاک مرا یاد تو بر باد هنوز
هوش مصنوعی: تو سبب شدی که من دچار سختی و مشکلات شوم و حتی به خاک و خاکستر بدل شوم، اما هنوز یاد تو در ذهنم باقی‌ست و از قلبم محو نمی‌شود.
هر چه در خانه ما بود حریفان بردند
کعبتینیم و اسیر کف نراد هنوز
هوش مصنوعی: هر چیزی که در خانه‌مان بود، حریفان گرفته‌اند و ما همچنان در بلاتکلیفی و اسیری گرفتاریم.
سیدا خامه من گرچه سخنور شده است
می کند پیرویی خاطر استاد هنوز
هوش مصنوعی: گرچه قلم من به هنر سخن گفتن آمده است، اما هنوز هم از استاد خود پیروی می‌کند.
سیدا اهل جهان بیدل و شیدا شده اند
روی او گرچه ندیدست پریزاد هنوز
هوش مصنوعی: آدم‌های خوب و معطر در دنیا عاشق و دیوانه‌ی او شده‌اند، هرچند که او هنوز فرشته‌ای را ندیده است.