شمارهٔ ۳۱۸
ز مهر روی تو گشتیم خاکسار آخر
چو آفتاب به عالم شدیم کار آخر
نهان در آئینه ام از تو هر غبار که بود
خط غبار تو آورد روی کار آخر
چرا به خون نه نشینم که همچو رنگ حنا
پریده رفت ز دست من آن نگار آخر
نشد ز سیمبران حاصلم به جز حسرت
به غیر داغ نبردم ز لاله زار آخر
نه برگ عیش مهیا نه توشه سفری
برون رویم از این شهر شرمسار آخر
کشید حسن تو را خط و زلف تنگ به بر
فتاد ملک تو بر دست مور و مار آخر
به روزگار زدم پنجه سیدا عمری
شکست دست مرا دست روزگار آخر
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز مهر روی تو گشتیم خاکسار آخر
چو آفتاب به عالم شدیم کار آخر
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و محبت تو، در نهایت humble و خاشع شدیم. مانند آفتابی که در آسمان میتابد و همهجا را روشن میکند، به دنیا آمدیم و به زندگی ادامه دادیم.
نهان در آئینه ام از تو هر غبار که بود
خط غبار تو آورد روی کار آخر
هوش مصنوعی: در آینه وجودم، هر ذرهای که از تو باقی مانده است، در نهایت نمایان میشود و نشانهای از وجود تو را به نمایش میگذارد.
چرا به خون نه نشینم که همچو رنگ حنا
پریده رفت ز دست من آن نگار آخر
هوش مصنوعی: چرا در غم خود گریه نکنم، در حالی که آن معشوق زیبا، مانند رنگ حنا، از دستان من رفته و محو شده است؟
نشد ز سیمبران حاصلم به جز حسرت
به غیر داغ نبردم ز لاله زار آخر
هوش مصنوعی: از برکت چشیدن خوشیها و زیباییها، جز حسرت نصیبم نشد و به جز غم و داغی که از گلزارها به دل دارم، چیزی دیگری را نتوانستم ببرم.
نه برگ عیش مهیا نه توشه سفری
برون رویم از این شهر شرمسار آخر
هوش مصنوعی: نه روزهایی برای لذت بردن دارم و نه چیزهایی برای سفری به بیرون از این شهر ناامید.
کشید حسن تو را خط و زلف تنگ به بر
فتاد ملک تو بر دست مور و مار آخر
هوش مصنوعی: زیبایی تو چنان است که خط و زلف زیبایت به شکلی از هم پیچیده به چهرهات جلوهای خاص بخشیده، و همین زیبایی باعث شده است که سرنوشت تو تحت تأثیر عوامل کوچک و نامحسوس قرار بگیرد.
به روزگار زدم پنجه سیدا عمری
شکست دست مرا دست روزگار آخر
هوش مصنوعی: در این زندگی، همیشه با مشکلات و سختیها روبرو بودهام و به دلیل چالشهایی که سرنوشت برایم به وجود آورده، بارها احساس شکست کردهام.

سیدای نسفی