شمارهٔ ۳۱
می خورد خون جگر در بزم ما مهمان ما
شیشه و ساغر تهیدست است در دوران ما
از تردد پای خود بر یکدیگر پیچیده ایم
دست ما عمریست کوتاه است از دامان ما
گردبادیم از رفیقان لیک دورافتاده ایم
هست همچون آسیا گرداب سرگردان ما
تر نشد ما را لب پیمانه دریا دلان
در دهان ما ز خشکی آب شد دندان ما
پر کاهی از مربی نیست ما را بهره یی
خوشه چینی می کند در عهد ما دهقان ما
هیچ کس بر توتیای ما نیندازد نظر
خاک در چشم خریداران زند دوکان ما
آسیا از گردش سیاره می افتد ز پا
در دهان ما چرا افسرده شد دندان ما
تا به بازو دست ما برکنده زانوست بند
پای ما عمریست پیچیدست در دامان ما
باغبان گویا به آب کهربا پرورده است
سبزه می روید چو برگ کاه از بستان ما
آب و نان ما بود در بند چندین پیچ و تاب
گشته همچون آسیا گرداب سرگردان ما
عمر ما چون شمع در شب زنده داری صرف شد
خنده دارد صبح دم بر دیده گریان ما
از در ارباب دولت چشم ما آبی نخورد
خشک چون خار سر دیوار شد مژگان ما
می نماید آستان ما را ز پستی سربلند
می زند پهلو به کیوان گوشه ایوان ما
قطعه تاریخ ما آید ز درها ناامید
هیچ کس رحمی نمی سازد به فرزندان ما
در تنور آسمان آی سیدا آتش نماند
از بغل بیرون نمی آید ز خامی نان ما
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
می خورد خون جگر در بزم ما مهمان ما
شیشه و ساغر تهیدست است در دوران ما
هوش مصنوعی: در جمع ما، مهمان ما، با درد دل و غم فراوان، به نوشیدن مشغول است و در این دوران، شیشه و جام ما خالی و بیمحتواست.
از تردد پای خود بر یکدیگر پیچیده ایم
دست ما عمریست کوتاه است از دامان ما
هوش مصنوعی: ما سالهاست که به خاطر رفت و آمدهای خود به یکدیگر پیچیدهایم و زمان زیادی از دست دادهایم. عمر ما بسیار کوتاه است و احساس میکنیم که از زندگیمان دور شدهایم.
گردبادیم از رفیقان لیک دورافتاده ایم
هست همچون آسیا گرداب سرگردان ما
هوش مصنوعی: ما مانند گردبادی هستیم که از دوستانمان دور افتادهایم، همچون آسیا که در یک گرداب میچرخد و بیهدف گشتزنی میکند.
تر نشد ما را لب پیمانه دریا دلان
در دهان ما ز خشکی آب شد دندان ما
هوش مصنوعی: ما به خاطر خشکی و کمبود آب، دندانهایمان آسیب دیده و بیمزه شده، اما کسانی که دلشان مانند دریا است، هنوز هم آن احساس سرزندگی و طراوت را دارند. در حقیقت، ما نتوانستهایم از آن لطافت و طراوت بهرهمند شویم.
پر کاهی از مربی نیست ما را بهره یی
خوشه چینی می کند در عهد ما دهقان ما
هوش مصنوعی: ما از مربی بهرهای نمیبریم، اما در زمانه ما، کشاورز به خوبی محصول برداشت میکند.
هیچ کس بر توتیای ما نیندازد نظر
خاک در چشم خریداران زند دوکان ما
هوش مصنوعی: هیچکس نباید به نگاهش به زیبایی ما آسیب برساند، همچنانکه خاک و کثیفی نمیتواند خریداران فروشگاه ما را دور کند.
آسیا از گردش سیاره می افتد ز پا
در دهان ما چرا افسرده شد دندان ما
هوش مصنوعی: چرخش سیارهها باعث میشود که دنیا دچار تغییرات شود، اما چرا ما در برابر این تغییرات نگران و ناراحت هستیم؟
تا به بازو دست ما برکنده زانوست بند
پای ما عمریست پیچیدست در دامان ما
هوش مصنوعی: تا زمانی که دست ما بالا رفته، زانویمان پایین است و پای ما سالیان زیادی در دامان ما گرفتار شده است.
باغبان گویا به آب کهربا پرورده است
سبزه می روید چو برگ کاه از بستان ما
هوش مصنوعی: باغبان به نظر میرسد که سبزهای را با آب طلاپرورده است، چون که سبزههای ما به زیبایی و لطافت برگهای کاه از باغمان رشد میکنند.
آب و نان ما بود در بند چندین پیچ و تاب
گشته همچون آسیا گرداب سرگردان ما
هوش مصنوعی: آب و نان زندگیمان در دام پیچیدگیها و مشکلاتی قرار گرفته که مانند آشفته حالی در یک آسیا در حال چرخش و سردرگمی است.
عمر ما چون شمع در شب زنده داری صرف شد
خنده دارد صبح دم بر دیده گریان ما
هوش مصنوعی: عمر ما مانند شمعی در شب زندهداری گذشت و این موضوع باعث خندهدار بودن وضعیت ماست وقتی که صبح دیرهنگام به چشمان گریانمان مینگریم.
از در ارباب دولت چشم ما آبی نخورد
خشک چون خار سر دیوار شد مژگان ما
هوش مصنوعی: چشمان ما از کرم و لطف صاحب قدرت بی بهره ماند و همانند خارهای خشک کنار دیوار، مژگان ما نیز بیفایده و بیثمر شدند.
می نماید آستان ما را ز پستی سربلند
می زند پهلو به کیوان گوشه ایوان ما
هوش مصنوعی: آستانه ما با افتخار و بلندی خود را نشان میدهد و گوشه ایوان ما به کیوان (سیاره زحل) تکیه دارد.
قطعه تاریخ ما آید ز درها ناامید
هیچ کس رحمی نمی سازد به فرزندان ما
هوش مصنوعی: تاریخ ما از درها عبور میکند و ناامید است. هیچکس برای فرزندان ما دل نمیسوزاند.
در تنور آسمان آی سیدا آتش نماند
از بغل بیرون نمی آید ز خامی نان ما
هوش مصنوعی: در آسمان مانند تنور، ای آقا، دیگر از آتش خبری نیست و نان ما به خاطر نپختگی از کنارهها بیرون نمیآید.