شمارهٔ ۱۴
ای شمع سوی خانه من بی طلب بیا
هنگام صبح اگر نتوانی به شب بیا
اسباب عیش بهر تو آماده کرده ام
چون گل گشاده روی تبسم به لب بیا
چین از جبین چو گردن مینا به طاق نه
در دست جام باده به عیش و طرب بیا
رم کرده عقل و هوش ز من ایستاده اند
شوخی مکن به صحبت من با ادب بیا
از سیدای خویش چه پرهیز می کنی
هان ای طبیب سوختم از تاب و تب بیا!
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای شمع سوی خانه من بی طلب بیا
هنگام صبح اگر نتوانی به شب بیا
هوش مصنوعی: ای شمع، بدون اینکه از من چیزی بخواهی، به سوی خانهام بیا. اگر صبح نمیتوانی بیایی، شب هم اشکالی ندارد.
اسباب عیش بهر تو آماده کرده ام
چون گل گشاده روی تبسم به لب بیا
هوش مصنوعی: برای تو همه چیز را فراهم کردهام تا زندگی شادی داشته باشی. دلم میخواهد با لبخند به تو نزدیک شوم و تو را شاد ببینم.
چین از جبین چو گردن مینا به طاق نه
در دست جام باده به عیش و طرب بیا
هوش مصنوعی: چشمهای تو مانند خطهایی زیبا بر چهرهات است و مانند گردن پرندهای زیبا بر افراشته است. بیا و شادی و خوشی را در دست بگیر و از شراب و لذت زندگی بهرهمند شو.
رم کرده عقل و هوش ز من ایستاده اند
شوخی مکن به صحبت من با ادب بیا
هوش مصنوعی: عقل و هوش من از من دور شدهاند، بنابراین در گفتوگو با من شوخی نکن و با احترام برخورد کن.
از سیدای خویش چه پرهیز می کنی
هان ای طبیب سوختم از تاب و تب بیا!
هوش مصنوعی: ای طبیب، چرا از دوستی و محبت من دوری میکنی؟ من به خاطر دلتنگی و درد عشق سوختم و نیاز به کمک تو دارم. بیا و به من کمک کن!