گنجور

شمارهٔ ۸ - نعت

ای روضه تو قبله ارباب انس و جان
بام تو را ملایکه عرش پاسبان
آماده کرده اند به او نعمت بهشت
هر کس شدست بر سر خوان تو میهمان
معمار کرده صفه قدرت چنان رفیع
یک پایه ای فروتر او هفتم آسمان
خورشید خبرگاه تو را گشته پرده پوش
مه گرد او چو کاغذ زردی به نا بدان
رفتن ز روضه تو به جایی چه زندگیست
بودن بر آستان تو عمریست جاودان
با شوکت آن شبی که ز معراج آمدی
دیدند رفعت تو به چشم اهل کاروان
اصحاب صفه ات همه نور مجسمند
جمعند همچو غنچه و دارند یک زبان
در مسند خلافت حق چار یار تو
چشم و چراغ و صحبتشان شاهزادگان
اولاد تو همیشه عزیز و مکرمند
چشم بدی مباد درین پاک خاکدان
ارکان دولتت همه اهل سخاوتند
فتح و ظفر متابع و اقبال در عنان
دارد هوای بندگیت گردن فلک
بر دوش چرخ طوق غلامیست کهکشان
از مکه ای نسیم سحر تا برآمدی
چون بوی گل شدند پریشان مهاجران
تا در مدینه پای مبارک نهاده ای
سرهای آن گروه رسیده به آسمان
بر نخل خشک تکیه کنی سبز می شود
بر می دهد به مردم عالم همان زمان
امروز هر لبی که تهی از درود توست
چون کاسه شکسته بود خاک بر دهان
فردای حشر دولت ما اینقدر بس است
ما امت توئیم و تو غمخوار امتان
آنها که صرف راه تو کردند نقد عمر
از گیر و دار روز حسابند در امان
نخل وجود هر که نظر کرده تو شد
ایمن بود بهار وی از آفت خزان
شاهنشها به گوشه چشمی همی نگر
دارم قد خمیده تر از قامت کمان
دوش از زبان بیهوده گوی من از خطا
ناشکریی که سرزده گفتن نمی توان
افتاده ام به گوشه محنت سرای خویش
دست تهی و پیر و کسلمند و ناتوان
از لطف سایه بر سر بالین من فگن
ای بر سر مبارک تو ابر سایه بان
می خواهم از خدا شفاعت کنی مرا
بخشد حیات خضر دهد دولت جوان
دارم هوای مکه به پابوسیت روم
مالم رخ نیاز بر آن خاک آستان
همچون عصابه است رویها مثل شدم
ای آستانه تو بود جای راستان
چشم به خاکپای مقیمان روضه ات
انشا کند دعا و سلامی ز حاجیان
جاروب آستان تو موی سپید من
روزی شود خدای کند از مجاوران
زاد سفر ز سفره تو دارم آرزو
ای منزل تو پشت و پناه مسافران
پیچیده سر به جیب نشستست غنچه وار
کرد آن شکوفه روی تر از شاخ ارغوان
بر حال سیدا نظر کن ز مرحمت
گردیده است گلشن امید او خزان

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای روضه تو قبله ارباب انس و جان
بام تو را ملایکه عرش پاسبان
هوش مصنوعی: ای باغ تو مرکز توجه همه انسان‌ها و روح‌هاست، و فرشتگان آسمان از تو مراقبت می‌کنند.
آماده کرده اند به او نعمت بهشت
هر کس شدست بر سر خوان تو میهمان
هوش مصنوعی: هر کسی که میهمان تو باشد، آماده شده است تا نعمت‌های بهشت را از تو دریافت کند.
معمار کرده صفه قدرت چنان رفیع
یک پایه ای فروتر او هفتم آسمان
هوش مصنوعی: معمار قدرت، بنایی عالی و بلند ساخته است که پایه‌اش از هفتمین آسمان پایین‌تر است.
خورشید خبرگاه تو را گشته پرده پوش
مه گرد او چو کاغذ زردی به نا بدان
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر تو به پرده‌ای تبدیل شده و مه دور آن را گرفته است، مانند کاغذ زردی که به دست نا اهلان افتاده است.
رفتن ز روضه تو به جایی چه زندگیست
بودن بر آستان تو عمریست جاودان
هوش مصنوعی: زندگی بدون حضور و جواب تو چه ارزشی دارد؟ بودن در کنار تو، حتی به اندازه یک عمر، ارزشمند و ابدی است.
با شوکت آن شبی که ز معراج آمدی
دیدند رفعت تو به چشم اهل کاروان
هوش مصنوعی: در شب باشکوهی که به زمین بازگشتی، مردم کاروان عظمت و بلندی مقام تو را دیدند.
اصحاب صفه ات همه نور مجسمند
جمعند همچو غنچه و دارند یک زبان
هوش مصنوعی: دوستان و یاران تو همچون نوری هستند که به صورت مجسم درآمده‌اند. آن‌ها در کنار هم جمع شده‌اند و مانند غنچه‌ها با یک صدای واحد سخن می‌گویند.
در مسند خلافت حق چار یار تو
چشم و چراغ و صحبتشان شاهزادگان
هوش مصنوعی: در مقام خلافت، چهار یار تو نور و روشنی هستند و همراهی آن‌ها مانند فرزندان شاهان است.
اولاد تو همیشه عزیز و مکرمند
چشم بدی مباد درین پاک خاکدان
هوش مصنوعی: فرزندان تو همیشه محترم و گرامی هستند. ای کاش چشم زخم به این سرزمین پاک نرسد.
ارکان دولتت همه اهل سخاوتند
فتح و ظفر متابع و اقبال در عنان
هوش مصنوعی: مردان قدرت و دولت تو همه سخاوتمند هستند و پیروزی و موفقیت همیشه به دنبال آنهاست.
دارد هوای بندگیت گردن فلک
بر دوش چرخ طوق غلامیست کهکشان
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر بندگی‌ات خارج از حد و مرز خود را به زحمت انداخته و چرخش آن مانند گردن یک غلام است کهکهشان را به گردن گرفته است.
از مکه ای نسیم سحر تا برآمدی
چون بوی گل شدند پریشان مهاجران
هوش مصنوعی: از مکه، نسیم صبحگاهی که وزید، بوی گل به مشام مهاجران رسید و آنها را شوکه و مضطرب کرد.
تا در مدینه پای مبارک نهاده ای
سرهای آن گروه رسیده به آسمان
هوش مصنوعی: وقتی که تو وارد مدینه شده‌ای، سرهای آن گروه به آسمان رسیده است.
بر نخل خشک تکیه کنی سبز می شود
بر می دهد به مردم عالم همان زمان
هوش مصنوعی: اگر بر درخت خشک تکیه کنی، ناگهان سرسبز می‌شود و میوه‌ای به مردم می‌دهد.
امروز هر لبی که تهی از درود توست
چون کاسه شکسته بود خاک بر دهان
هوش مصنوعی: امروز هر زبانی که از یاد تو بی‌خبر باشد، مثل کاسه‌ای شکسته است و باید بر آن خاک ریخت.
فردای حشر دولت ما اینقدر بس است
ما امت توئیم و تو غمخوار امتان
هوش مصنوعی: فردای قیامت، شایستگی ما به همین اندازه کافی است: ما پیروان تو هستیم و تو نگران حال ما.
آنها که صرف راه تو کردند نقد عمر
از گیر و دار روز حسابند در امان
هوش مصنوعی: افرادی که تمام زندگی‌شان را صرف پیروی از راه تو کرده‌اند، در روز حساب از سختی‌ها و مشکلات در امان خواهند بود.
نخل وجود هر که نظر کرده تو شد
ایمن بود بهار وی از آفت خزان
هوش مصنوعی: هر کسی که به جمال تو نگاه کند، مثل نخل است که از وجودش در امان است و بهار او از خطرات خزان در امان خواهد ماند.
شاهنشها به گوشه چشمی همی نگر
دارم قد خمیده تر از قامت کمان
هوش مصنوعی: اینجا شاعر به ستایش زیبایی و دقت نظر یک شخصیت مهم اشاره می‌کند. او می‌گوید که وقتی آن شخصیت فقط با یک نگاه به او می‌نگرد، احساس می‌کند که قامت او خمیده‌تر از یک کمان است. این توصیف نشان‌دهنده‌ی تاثیر عمیق و جذابیتی است که آن نگاه بر روی شاعر دارد.
دوش از زبان بیهوده گوی من از خطا
ناشکریی که سرزده گفتن نمی توان
هوش مصنوعی: دیشب از زبان بیهوده‌گو، من به اشتباه چیزی گفتم که ناید بگویم و باید از آن نشانه‌ای از ناسپاسی باشد.
افتاده ام به گوشه محنت سرای خویش
دست تهی و پیر و کسلمند و ناتوان
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای از خانه‌ام که پر از سختی و درد است نشسته‌ام، بدون هیچ‌گونه دارایی، پیر و خسته و ناتوان به نظر می‌رسم.
از لطف سایه بر سر بالین من فگن
ای بر سر مبارک تو ابر سایه بان
هوش مصنوعی: از لطف تو، سایه‌ات بر سر من افتاده است. ای کسی که بر سرت ابر سایه‌بان دارد، این را بپذیر.
می خواهم از خدا شفاعت کنی مرا
بخشد حیات خضر دهد دولت جوان
هوش مصنوعی: می‌خواهم از خدا بخواهد تا مرا ببخشد و زندگی جاودانی مانند خضر به من عطا کند و نعمت جوانی را به من بدهد.
دارم هوای مکه به پابوسیت روم
مالم رخ نیاز بر آن خاک آستان
هوش مصنوعی: من به سمت مکه می‌روم تا به تو ادب گزارم و بر خاک آستانت با چهره‌ای نیازمند بنگرم.
همچون عصابه است رویها مثل شدم
ای آستانه تو بود جای راستان
هوش مصنوعی: صورت‌ها همچون پرده‌هایی هستند و من نیز به همان اندازه در آستان تو قرار دارم که در جای درست و راستین باید باشم.
چشم به خاکپای مقیمان روضه ات
انشا کند دعا و سلامی ز حاجیان
هوش مصنوعی: چشم به خاک پای ساکنان حرم تو دوستی و سلامی از زائران می‌فرستد.
جاروب آستان تو موی سپید من
روزی شود خدای کند از مجاوران
هوش مصنوعی: موهای سپید من که نماد پیری و سالخوردگی‌ام است، روزی به گردآوری خاک در آستان تو مشغول خواهد شد و خداوند از میان کسانی که در کنار تو هستند، از من نیز یاد خواهد کرد.
زاد سفر ز سفره تو دارم آرزو
ای منزل تو پشت و پناه مسافران
هوش مصنوعی: من از سفره تو آرزومند سفرم و تو پناه و پشتیبان مسافران هستی.
پیچیده سر به جیب نشستست غنچه وار
کرد آن شکوفه روی تر از شاخ ارغوان
هوش مصنوعی: غنچه به شکل خود پیچیده و سرش را به درون جیبش فرو برده، همان‌طور که شکوفه‌ای که هنوز جوان و تر است روی شاخه ارغوان خود را پنهان کرده است.
بر حال سیدا نظر کن ز مرحمت
گردیده است گلشن امید او خزان
هوش مصنوعی: به حال سیدا نگاه کن، به خاطر لطف و رحمت او، باغ امیدش به خزان بدل شده است.