گنجور

شمارهٔ ۲ - در صفت شاه نقشبند نور مرقده

ای بر در روضه ات برده فلک التجا
وی ز حریمت شده حاجت مردم روا
از تو شده روشناس آئینه اهل دل
با تو شده منتهی سلسله اولیا
رای دل روشنت طاعت او روز و شب
درد تو شرع نبی ذکر تو ذکر خدا
اطلس گردون بود جای نماز شبت
سجده صبح تو را بال ملک بوریا
باد بهار آمده از پی فراشیت
رشته جاروب را زلف نسیم صبا
سرمه به خاک درت سوده جبین نیاز
بسته به گرد رهت چشم طمع توتیا
خم پی تعظیم تو پشت صغیر و کبیر
وقف سجود درت جبهه شاه و گدا
گوشه ایوان تو منتظر سایلان
کنگره طاق تو تکیه گه مدعا
در خم چوگان تو گشته فلک همچو گوی
پرتو قندیل تو داده زمین را صفا
در ته ایوان تو هست اجابت مقیم
سفره انعام تو پهن به دست دعا
خار سر روضه ات برگ گل آفتاب
سنگ مزارت بود گوهر عالی بها
خنده زنان پیش پیش در صف محشر رود
هر که گل خار تو بر سر خود داده جا
شمع مزار تو را دولت جاوید نور
سایه پروانه اش سوخته بال هما
هر که ز حوضت خورد یکدم آبی به صدق
کی شود از لطف حق تشنه به روز جزا
آدم آبی به بحر از سر صدق و نیاز
خانقهی بهر تو کرده ز گوهر بنا
بر سر بازار تو داروی هر درد بود
گریه و زاری به من نقد تضرع بها
تا تو خریدار را جانب خود خوانده ایی
در ره اقبال تو فیض دکان کرده وا
خلدنشینان خاک از تو کنند التماس
لشکر ارواح را بس که تویی پیشوا
نام شریعت علم شد به شه نقشبند
وی لقبت در جهان خواجه مشکل گشا
روی به درگاه تو عاجزم آورده ام
پادشها گوش کن عرض من بینوا
بنده ام و از گنه روی سیه کرده ام
مضطربم از رسول منفعلم از خدا
توبه به لب گفته ام جرم بدل کرده ام
هر چه ز من سر زده بود سراسر خطا
توبه کنون کرده ام بر لب پیمان درست
از ته دل داده ام دست به عهد وفا
روی مرا آب و رو بخش ز آب عقیق
در دو الم ساخته رنگ مرا کهربا
کعبه درمان تویی سالک رنجور من
درد خود آورده ام بهر امید دوا
طوف سر کوی تو بر سرم افتاده است
قامت من راست کن در ره خود چون عصا
چشم ز خجلت کجا باز کند سوی حق
گر تو نکردی شفیع بر گنه سیدا
دست تهی سایلم آمده ام بر درت
از تو بود مطلبم حاجت هر دو سرا
دیده بینای من پیش تو اعما بود
چشم و چراغ منی باش مرا رهنما
بهر تسلی به خود می کنم این آرزو
ای شه عالی نسب تو به کجا من کجا
بیهوده گویی مرا بود هنر پیش از این
دست من و بعد از این دامن مدح شما

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بر در روضه ات برده فلک التجا
وی ز حریمت شده حاجت مردم روا
هوش مصنوعی: ای که فلک به درگاه تو پناه آورده و حاجت مردم از حریم تو برآورده شده است.
از تو شده روشناس آئینه اهل دل
با تو شده منتهی سلسله اولیا
هوش مصنوعی: آئینه دل‌های روشن به محبت تو آشنا شده‌اند و از تو به اصل و ریشه جانان متصل گشته‌اند.
رای دل روشنت طاعت او روز و شب
درد تو شرع نبی ذکر تو ذکر خدا
هوش مصنوعی: دل تو باید در روز و شب به فرمان او باشد و در حضور درد تو، یاد نبی و ذکر خدا را فراموش نکن.
اطلس گردون بود جای نماز شبت
سجده صبح تو را بال ملک بوریا
هوش مصنوعی: آسمان مثل اطلس است و شب هنگام مکان سجده تو محسوب می‌شود، در حالی که صبح تو مانند بالی از فرش است.
باد بهار آمده از پی فراشیت
رشته جاروب را زلف نسیم صبا
هوش مصنوعی: وزش باد بهاری به دنبال لباس زیبای تو به نرمی مانند زلف نسیم صبح، زمین را جارو می‌زند.
سرمه به خاک درت سوده جبین نیاز
بسته به گرد رهت چشم طمع توتیا
هوش مصنوعی: سرمه به خاک درت یعنی طلب و درخواست شدید من از در خانه‌ات به حدی است که پیشانی‌ام به خاک درت ساییده شده است. نیازمندی من به تو باعث شده که با تمام وجود بر سر راهت چشم دوخته‌ام، مانند فردی که به تمنا و آرزوی توتیا (یک نوع داروی بینایی) می‌نگرد.
خم پی تعظیم تو پشت صغیر و کبیر
وقف سجود درت جبهه شاه و گدا
هوش مصنوعی: منحنی شدن کمر من برای بزرگداشت و احترام به تو، باعث شده که همه، چه بزرگ و چه کوچک، در برابر سجده کردن در مقابل تو بیفتند؛ حتی درگاه تو برای شاهان و گدایان یکسان است.
گوشه ایوان تو منتظر سایلان
کنگره طاق تو تکیه گه مدعا
هوش مصنوعی: در گوشهٔ ایوان تو، کسانی که دعا می‌کنند در انتظار هستند و کنگره‌های طاق تو به عنوان محل استراحت و تکیه‌گاه آرزوها و خواسته‌ها به شمار می‌رود.
در خم چوگان تو گشته فلک همچو گوی
پرتو قندیل تو داده زمین را صفا
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی تو، مانند گوی، آسمان به دور تو می‌چرخد و نور تو به زمین زیبایی و صفا بخشیده است.
در ته ایوان تو هست اجابت مقیم
سفره انعام تو پهن به دست دعا
هوش مصنوعی: در اعماق اون مکان، پاسخ خواسته‌ها وجود دارد و سفره‌ی بخشش تو به دعوت دعا گشوده شده است.
خار سر روضه ات برگ گل آفتاب
سنگ مزارت بود گوهر عالی بها
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که خارهای گیاهان در باغ تو به زیبایی گل‌های آفتاب است و سنگ قبر تو از جواهرات با ارزش و گرانبها به شمار می‌رود.
خنده زنان پیش پیش در صف محشر رود
هر که گل خار تو بر سر خود داده جا
هوش مصنوعی: کسانی که با لبخند و شادی وارد روز قیامت می‌شوند، آن‌هایی هستند که بر سر خود thorn (خار) زیبایی‌های تو را نصب کرده‌اند و در این راه استقامت کرده‌اند.
شمع مزار تو را دولت جاوید نور
سایه پروانه اش سوخته بال هما
هوش مصنوعی: شمعی که بر سر مزار تو روشن است، همیشه نماد نور و زندگی خواهد بود و پروانه‌ای که به دور آن می‌چرخد، با بال‌های آسیب‌دیده‌اش به یاد تو وجود دارد.
هر که ز حوضت خورد یکدم آبی به صدق
کی شود از لطف حق تشنه به روز جزا
هوش مصنوعی: هر کس که از آب حوض تو یک لحظه بنوشد، چگونه می‌تواند در روز قیامت از نعمت‌های خداوند تشنه باشد؟
آدم آبی به بحر از سر صدق و نیاز
خانقهی بهر تو کرده ز گوهر بنا
هوش مصنوعی: انسانی که با صداقت و نیاز به دریا می‌رود، در حقیقت به خاطر تو به درستی و از عمق وجودش به دنیای معنوی و روحانی پناه برده است.
بر سر بازار تو داروی هر درد بود
گریه و زاری به من نقد تضرع بها
هوش مصنوعی: در بازار زندگی، برای هر مشکلی، گریه و زاری به عنوان دارو وجود دارد و من با درخواست و زاری خود، ارزش آن را به دست آورده‌ام.
تا تو خریدار را جانب خود خوانده ایی
در ره اقبال تو فیض دکان کرده وا
هوش مصنوعی: زمانی که تو توجه و محبت خریداران را به سوی خود جلب کرده‌ای، در مسیر موفقیت و خوشحالی، برکت و سود فراوانی را به دست می‌آوری.
خلدنشینان خاک از تو کنند التماس
لشکر ارواح را بس که تویی پیشوا
هوش مصنوعی: ساکنان خاک از تو درخواست دارند، زیرا تو راهنمای لشکر ارواح هستی.
نام شریعت علم شد به شه نقشبند
وی لقبت در جهان خواجه مشکل گشا
هوش مصنوعی: شه نقشبند به عنوان یک عالم و صاحب شریعت شناخته می‌شود و لقب او در جهان "خواجه مشکل گشا" است، که به معنای کسی است که می‌تواند مشکلات را حل کند و راهنمایی‌های ارزشمندی ارائه دهد.
روی به درگاه تو عاجزم آورده ام
پادشها گوش کن عرض من بینوا
هوش مصنوعی: به درگاه تو آمده‌ام و از helpless بودن خود سخن می‌گویم، ای پادشاه، لطفاً به حرف‌های من توجه کن.
بنده ام و از گنه روی سیه کرده ام
مضطربم از رسول منفعلم از خدا
هوش مصنوعی: من بنده‌ام و به خاطر گناهانی که کرده‌ام، دل نگران و مضطربی دارم. پیامبر من خبر خوشی ندارد و تنها از خدا شناخت و علم دارم.
توبه به لب گفته ام جرم بدل کرده ام
هر چه ز من سر زده بود سراسر خطا
هوش مصنوعی: من در زبانم به ندامت و بازگشت خود اشاره کرده‌ام، اما در عمل گناهان زیادی انجام داده‌ام. هر کاری که از من سر زده، همه‌اش اشتباه و خطا بوده است.
توبه کنون کرده ام بر لب پیمان درست
از ته دل داده ام دست به عهد وفا
هوش مصنوعی: اکنون تصمیم به توبه گرفته‌ام و با تمام وجودم به وعده‌ام پایبند هستم و قول وفا را به جا می‌آورم.
روی مرا آب و رو بخش ز آب عقیق
در دو الم ساخته رنگ مرا کهربا
هوش مصنوعی: صورت من را با آب عقیق شستشو بده و این دو الم را به رنگ کهربا بساز.
کعبه درمان تویی سالک رنجور من
درد خود آورده ام بهر امید دوا
هوش مصنوعی: ای سالک خسته و رنجور، تو کعبه و محل نیایش منی؛ من درد و رنج خود را به خاطر امید درمانم به تو آورده‌ام.
طوف سر کوی تو بر سرم افتاده است
قامت من راست کن در ره خود چون عصا
هوش مصنوعی: طوفان عشق تو بر سر من سایه افکنده است، پس مرا راست کن تا بتوانم در مسیر تو مانند یک عصا باشم.
چشم ز خجلت کجا باز کند سوی حق
گر تو نکردی شفیع بر گنه سیدا
هوش مصنوعی: چشم انسان به خاطر شرم و خجالت چطور می‌تواند به سوی حقیقت نگاه کند، اگر تو به عنوان شفیع برای گناهان بندگانت اقدام نکرده باشی، ای آقا و سرور.
دست تهی سایلم آمده ام بر درت
از تو بود مطلبم حاجت هر دو سرا
هوش مصنوعی: با دست خالی و بدون هیچ دارایی به در خانه‌ات آمده‌ام؛ خواسته‌ام از توست و نیازم به هر دو جهان مرتبط است.
دیده بینای من پیش تو اعما بود
چشم و چراغ منی باش مرا رهنما
هوش مصنوعی: چشم بینای من به تو وابسته است و تو مانند روشنایی و چراغ من هستی، پس مرا راهنمایی کن.
بهر تسلی به خود می کنم این آرزو
ای شه عالی نسب تو به کجا من کجا
هوش مصنوعی: برای آرامش خاطر، این آرزو را در دل دارم که ای شاه نیک نفس، تو در کجا قرار داری و من در کجا هستم.
بیهوده گویی مرا بود هنر پیش از این
دست من و بعد از این دامن مدح شما
هوش مصنوعی: سخن بی‌مورد گفتن برای من هنری بوده و از این پس دیگر نمی‌توانم به مدح و ستایش شما بپردازم.