شمارهٔ ۱
زهی از طوطی نطقت مرصع بال گویایی
گرفته منشی یونان ز تو منشور دانایی
نباشد طاقت بازوی تو زورآزمایان را
اگر از آستین بیرون کنی دست توانایی
صدف پر کرده از آب گهر پیمانه خود را
به گرد روضه ات هر روز آید بهر سقایی
هواخواه تواند از روی دین پیوسته دینداران
طلبگار تواند از جان و دل شهری و صحرایی
دم صبحی که بهر عید از خلوت برون گشتی
علم شد دولت مأمون عباسی به رسوایی
امام اعدل اکمل علی موسی ابن جعفر
نسب دارد به پیغمبر حسب دارد به دانایی
شها وارث تویی در مملکت تخت خلافت را
بود الحق تو را مسندنشینی و صف آرایی
شود روی زمین مانند دامان شفق گلگون
اگر یک ره به خون دشمنان انگشت آرایی
به جدت لشکر روی زمین گشتند کین آور
ندیدند از سمند او به غیر از پای بر جایی
به کوه قاف اگر حکم تو را سازد فلک وزنی
شود از شرم تمکین تو همچون سیل دریایی
به دامان شریفت داد هر کس دست بیعت را
شد از عقبی به سامان و لبالب شد ز دنیایی
قدت را دید سرو و گفت اینک طوبی جنت
علم شد در گلستان زان به سرسبزی و رعنایی
نسیم نکهت گیسوی تو بگرفت عالم را
گریزان گشت بوی سنبل جنت ز همپایی
به تعظیم تو برخیزند از جا دوست تا دشمن
کلاه نورافشان را اگر از دور بنمایی
ز یمن مقدمت ایمن بود مشهد ز غارتگر
جبین وقف درت کردند سرداران یغمایی
کند گرداب پنهان در سبوی خویش دریا را
در گنجینه گوهر همان روزی که بگشایی
زند گرد راهت سیلی بروی کحلی اصفاهان
به پابوس تو می آیند از هر سو تماشایی
عصا بر دست اگر گیری و سازی حمله بر دشمن
از او تا روز محشر گل کند اعجاز موسایی
ندارد احتیاجی روضه ات با شمع کافوری
کند سرپنجه لوحت ز شب تا روز بیضایی
به مدحت هر که بگشاید زبان سازد فلک او را
ملقب در شکرریزی مسلم در شکر خوایی
شهنشاها تویی یوسف منم پیر جهانخورده
فتاده بر سرم هر روز سودای زلیخایی
ندارم قوتی بر روضه ات حاضر کنم خود را
ولیکن می کند پیک خیالم دشت پیمایی
ز گردش های دوران روی آورده مرا رنجی
ز دست و پای من رفتست اظهار توانایی
ز درمان طبیبان کرده ام کوتاه دست خود
غریبم بی کسم افتاده ام در کنج تنهایی
دم روح الهی داری نظر بر جسم زارم کن
نیی عیسی ولیکن می توان کرد عیسایی
ز داروخانه تحقیق معجونی به کارم کن
مزاجم را خیال مختلف کرد است سودایی
به سرسبزی علم گردان نهال خشکسالم را
که همچون سرو مشهور جهان گردم به یکتایی
رضای حق به سوی توست از بس صادق القولی
شود مقبول عالم هر چه گویی هر چه فرمایی
ز جوبار خضر ده آب و تابی سبزه زارم را
کنم در باغ صحبت همچو بوی گل سمن سایی
به سوی سیدا از لطف افگن گوشه چشمی
نگنجد از قبای جسم خود از روی برنایی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی از طوطی نطقت مرصع بال گویایی
گرفته منشی یونان ز تو منشور دانایی
هوش مصنوعی: ای کاش! سخن گفتن تو مانند طوطی زینت بخش و زیبا است. تو با کلامت، دانش و آگاهی را به دیگران منتقل میکنی و داناییات، چون منشوری از فرهنگ یونان، ارزشمند و گرانبهاست.
نباشد طاقت بازوی تو زورآزمایان را
اگر از آستین بیرون کنی دست توانایی
هوش مصنوعی: اگر بازوی تو را از آستین خارج کنی، هیچ زورآزمایی تاب مقابلت را نخواهد داشت.
صدف پر کرده از آب گهر پیمانه خود را
به گرد روضه ات هر روز آید بهر سقایی
هوش مصنوعی: صدف که گوهری را در خود دارد، روزانه به گرد گلزار تو میآید تا از آب گوارای تو سیراب شود.
هواخواه تواند از روی دین پیوسته دینداران
طلبگار تواند از جان و دل شهری و صحرایی
هوش مصنوعی: علاقهمندان به تو، به خاطر دین و ایمان، همیشه از دینداران درخواست کمک میکنند و این درخواستها از عمق جان و دل آنان است؛ چه در شهرها و چه در بیابانها.
دم صبحی که بهر عید از خلوت برون گشتی
علم شد دولت مأمون عباسی به رسوایی
هوش مصنوعی: صبحی که برای عید از تنهایی بیرون آمدی، نشانهای از قدرت مأمون عباسی به همراه داشت که به رسوایی انجامید.
امام اعدل اکمل علی موسی ابن جعفر
نسب دارد به پیغمبر حسب دارد به دانایی
هوش مصنوعی: امام، به عنوان فردی عادل و کامل، از نسل موسی بن جعفر است و نسبت او به پیامبر نشاندهندهی جایگاه والای او در دانش و فضیلت میباشد.
شها وارث تویی در مملکت تخت خلافت را
بود الحق تو را مسندنشینی و صف آرایی
هوش مصنوعی: ای سلطان، تووارث فرمانروایی و حکمرانی هستی. به درستی، باید بر این تخت نشینی و سپاهیان خود را به صف کنی.
شود روی زمین مانند دامان شفق گلگون
اگر یک ره به خون دشمنان انگشت آرایی
هوش مصنوعی: اگر یک بار بر دشمنان خود دست تهاجمی و قهرآمیز خود را دراز کنی، زمین به رنگ قرمز و شاداب مانند لباسی زرق و برق دار خواهید دید.
به جدت لشکر روی زمین گشتند کین آور
ندیدند از سمند او به غیر از پای بر جایی
هوش مصنوعی: لشکر جد تو به دنبال انتقام به کنکاش در زمین پرداختند، اما در اثر شجاعت و قدرت سمند او، جز رد پا چیزی نیافتند.
به کوه قاف اگر حکم تو را سازد فلک وزنی
شود از شرم تمکین تو همچون سیل دریایی
هوش مصنوعی: اگر آسمان بخواهد خواستههای تو را اجرا کند، کوه قاف هم به خاطر احترام به تو به اندازهای سنگین میشود که همچون سیل، نیرویی بینظیر پیدا میکند.
به دامان شریفت داد هر کس دست بیعت را
شد از عقبی به سامان و لبالب شد ز دنیایی
هوش مصنوعی: هر کسی که به دامان تو پناه آورد و با تو بیعت کرد، از مشکلات و تاریکیها به آرامش و سامان رسید و از دنیای مادی پر شد.
قدت را دید سرو و گفت اینک طوبی جنت
علم شد در گلستان زان به سرسبزی و رعنایی
هوش مصنوعی: سرو قدبلند را دید و گفت که تو را به طوبی بهشتی تشبیه میکنم، زیرا زیبایی و سرسبزی تو همچون گلها در گلستان است.
نسیم نکهت گیسوی تو بگرفت عالم را
گریزان گشت بوی سنبل جنت ز همپایی
هوش مصنوعی: نفس ملایم و خوشبوی گیسوان تو باعث شد که دنیا از بوی خوش سنبل جنت فرار کند و این به خاطر نزدیک بودن به تو بود.
به تعظیم تو برخیزند از جا دوست تا دشمن
کلاه نورافشان را اگر از دور بنمایی
هوش مصنوعی: دوستان به احترام تو از جا بلند میشوند و حتی دشمنان نیز اگر دورتر تو را ببینند، کلاه خود را به نشانهی احترام برمیدارند.
ز یمن مقدمت ایمن بود مشهد ز غارتگر
جبین وقف درت کردند سرداران یغمایی
هوش مصنوعی: به خاطر ورود خوش آمدگویی تو، مشهد از هجوم و آسیب در امان ماند. سرداران یغماگر با افتخار، داراییهای خود را به تو تقدیم کردند.
کند گرداب پنهان در سبوی خویش دریا را
در گنجینه گوهر همان روزی که بگشایی
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که در دل هر چیزی میتواند ارزش و گنجی وجود داشته باشد. مانند دریا که درون سبوی خود مخفی است و شاید زمانی که آن را باز کنیم، این گنجینه آشکار شود. نشاندهنده این است که باید به عمق چیزها نگاه کنیم و انتظار وقایع خوب و ارزشمند را داشته باشیم.
زند گرد راهت سیلی بروی کحلی اصفاهان
به پابوس تو می آیند از هر سو تماشایی
هوش مصنوعی: زندگی بر گرد مسیر تو مانند سیلی است که به سوی تو میآید. مردمان از هر طرف برای دیدن تو خواهی آمد، زیرا تو جاذبهای دیدنی هستی.
عصا بر دست اگر گیری و سازی حمله بر دشمن
از او تا روز محشر گل کند اعجاز موسایی
هوش مصنوعی: اگر با عصا به دست بگیری و بر دشمن حمله کنی، تا روز قیامت معجزهای همچون معجزههای موسی به بار خواهد آورد.
ندارد احتیاجی روضه ات با شمع کافوری
کند سرپنجه لوحت ز شب تا روز بیضایی
هوش مصنوعی: روضهخوانی و فضای معنوی که در آن احساس میشود، هیچ نیازی به شمع کافوری ندارد. دست تو از شب تا صبح، روشنایی و نورافشانی خاصی دارد که خود به تنهایی کافی است.
به مدحت هر که بگشاید زبان سازد فلک او را
ملقب در شکرریزی مسلم در شکر خوایی
هوش مصنوعی: هرکس که زبان به تعریف و ستایش دیگران میگشاید، آسمان او را به عنوان شخصی شایسته و خوشفطرت میشناسد و در دل او را به نیکی و مهربانی میستاید.
شهنشاها تویی یوسف منم پیر جهانخورده
فتاده بر سرم هر روز سودای زلیخایی
هوش مصنوعی: ای پادشاهان، تویی یوسف من، من پیر خسته و دنیازدهای هستم که هر روز به خاطر عشق زلیخا سر در گم و دلباخته میشوم.
ندارم قوتی بر روضه ات حاضر کنم خود را
ولیکن می کند پیک خیالم دشت پیمایی
هوش مصنوعی: من توانایی ندارم که به درگاه تو بیایم و خودم را حاضر کنم، اما خیال من مانند یک پیامآور است که در دشتها میگردد و به یاد تو میچرخد.
ز گردش های دوران روی آورده مرا رنجی
ز دست و پای من رفتست اظهار توانایی
هوش مصنوعی: از سختیهای زندگی که بر من گذشته، رنج و زحمتی احساس میکنم که ناشی از ناتوانی و محدودیتهای من است.
ز درمان طبیبان کرده ام کوتاه دست خود
غریبم بی کسم افتاده ام در کنج تنهایی
هوش مصنوعی: به خاطر درمانهای پزشکان دیگر امیدی به بهبودی ندارم. احساس تنهایی میکنم و در گوشهای به دور از دیگران افتادهام.
دم روح الهی داری نظر بر جسم زارم کن
نیی عیسی ولیکن می توان کرد عیسایی
هوش مصنوعی: با وجود اینکه روح الهی در وجود من هست، به بدن ناتوانم نظر کن. ای عیسی، تو نمیتوانی به تنهایی مرا نجات دهی، اما میتوانم با قدرت تو مانند عیسی شوم.
ز داروخانه تحقیق معجونی به کارم کن
مزاجم را خیال مختلف کرد است سودایی
هوش مصنوعی: از داروخانه راهی برای بهبود حال خود پیدا کن، چون احساس میکنم ذهنم در حال پرسه زدن در خیالات و افکار مختلف است.
به سرسبزی علم گردان نهال خشکسالم را
که همچون سرو مشهور جهان گردم به یکتایی
هوش مصنوعی: به علم و دانش توجه کن و به درخت خشک و تنهای خود سرسبزی ببخش، تا بتوانم همچون سروهای معروف در جهان، به یکتایی و برجستگی برسم.
رضای حق به سوی توست از بس صادق القولی
شود مقبول عالم هر چه گویی هر چه فرمایی
هوش مصنوعی: خشنودی خداوند به سوی توست زیرا سخنان راستین تو در دنیا مورد قبول قرار میگیرد و هر آنچه بگویی و هر دستوری که بدهی پذیرفته میشود.
ز جوبار خضر ده آب و تابی سبزه زارم را
کنم در باغ صحبت همچو بوی گل سمن سایی
هوش مصنوعی: از جویبار خضر، آب و طراوتی میگیرم تا سبزهزارم را در باغی شاداب و دلنشین مثل عطر گل سمن، تازه کنم.
به سوی سیدا از لطف افگن گوشه چشمی
نگنجد از قبای جسم خود از روی برنایی
هوش مصنوعی: به سمت بزرگواران با مهربانی نگاهی نمیاندازیم، زیرا توجه ما به زیبایی روح و شخصیت آنها جلب شده و نه به ظواهر جسمانی.