شمارهٔ ۱۰ - نعت
نوبهار آمد شکفت از هر سر دیوار گل
خار شد پامال بیرون شد به جای خار گل
بهر تعمیر چمن معمار بر زد آستین
پنجه زد چون پنج انگشت از کف معمار گل
مار اگر در پای سنبل حلقه سازد خویش را
می تواند باغبان چیدن ز شاخ مار گل
سینه را سیر چمن صاف از کدورت می کند
می برد از خاطر آئینه ها زنگار گل
باغ را تا صبحدم هر دم چراغان می کند
در تمنای جمال احمد مختار گل
خاتم پیغمبران یعنی رسول هاشمی
نام او را می کند باد صد زبان تکرار گل
آتش سودای او از بس که دارد بر جگر
سینه را وا کرده آید بر سر بازار گل
از چمن آید به بازار مدینه هر سحر
تا زر خود را کند در مقدمش ایثار گل
ای ز فیض ابر احسان تو در باغ وجود
بشکفد گاهی گل از خار و گهی بی خار گل
از شب معراج با چندین لطافت آمدی
دست گل، پا گل، بدن گل، جبهه گل، رخسار گل
آل و اصحاب تو را گرد تو رضوان دید و گفت
ای حیات جاودان یک شاخ این مقدار گل
سوی آن غاری که با صدیق اکبر رفته ای
تا دم محشر بروید از در آن غار گل
حضرت فاروق یار دوم آن یعنی عمر
کرده ضرب دره اش از پشت دریا بار گل
یار سوم حضرت عثمان گردون منزلت
ریخت او خون شفق از دیده خونبار گل
سرو شمشاد صنوبر بر گلستانت سه یار
اندرو یار چهارم حیدر کرار گل
چار یارت در کنار گلشن اسلام تو
چار سرو و چار جوی و چار حوض و چار گل
سبز می گردد ز رفتار تو سرو خوشخرام
آل و اصحاب تو را می ریزد از گفتار گل
تا گلستان جهان را زیب و زینت داده ای
می کند خورشید هر صبح از سر کهسار گل
شوکت پیغمبری روزی که ظاهر ساختی
حور خاتم بود رضوان مهتر سرکار گل
سنبل جنت بود جاروب فراشان تو
چاکرانت را زند فردوس بر دستار گل
تا ز سرو خوشخرامت دور گردد زخم چشم
بسته بر بازوی شاخ از غنچه ها طومار گل
پیشبازت ساکنان عرش بیرون آمدند
سرو شمشاد و صنوبر جمله را سردار گل
بر طواف روضه ات مالید تا روی نیاز
عندلیبان را بود در غنچه منقار گل
یا رسول الله رنجورم به فریادم برس
غنچه افسرده ام امسال بودم یار گل
از سر مستی ز من ناشکریی سر بر زده
غفلتی دارم که پیش من بود هشیار گل
تیره بختم نیستم آگاه از رد قبول
از زبانم توبه هر دم می کند صدبار گل
از پشیمانی سرانگشتم سر مسواک شد
چشم آن دارم که سازد شاخ استغفار گل
گر روم در باغ با جسم خراب و روی زرد
سرو پهلو می کشد می سازد از من عار گل
گر نکردی یا رسول الله شفیع جرم من
وانخواهد کرد بر رویم در گلزار گل
کلبه ام گردید همچون گلشن غارت زده
لطف اگر سازی بروید از در و دیوار گل
از خجالت گرچه راز خود نمی سازم عیان
می کند راز نهانم از لب اظهار گل
حاجت خود غیر درگاه تو جای چون برم
برده اند اهل جهان رفتنی بسیار گل
یا رسول الله نگردد منفعل در پیش خلق
داده شهرت صحبتم را بر سر بازار گل
گر نگیری از کرم امروز دست سیدا
از سر بالین این بیچاره سازد خار گل!
شمارهٔ ۹ - فی نعت حضرت خیرالبشر صلی الله و سلم و آله و اصحاب اجمعین: ای به گرد روضه ات هر شب ملایک در طوافشمارهٔ ۱۱ - بهاریات: اول به نام آنکه مبراست از مکان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نوبهار آمد شکفت از هر سر دیوار گل
خار شد پامال بیرون شد به جای خار گل
هوش مصنوعی: بهار دوباره آمد و گلها از هر دیواری شکوفا شدند. خارها که قبلاً بر زمین بودند، حالا زیر پا رفتند و جای آنها گلها را فراگرفتند.
بهر تعمیر چمن معمار بر زد آستین
پنجه زد چون پنج انگشت از کف معمار گل
هوش مصنوعی: برای زیباسازی و مراقبت از گلزار، معمار آستین را بالا زد و با دستانش مانند پنج انگشت که از کف دست بیرون آمدهاند، به کار پرداخت.
مار اگر در پای سنبل حلقه سازد خویش را
می تواند باغبان چیدن ز شاخ مار گل
هوش مصنوعی: اگر مار در پای گلهای خوشبو دور خود حلقه بزند، میتواند باعث شود که باغبان گلهای زیبای خود را از آن شاخ مار بچیند.
سینه را سیر چمن صاف از کدورت می کند
می برد از خاطر آئینه ها زنگار گل
هوش مصنوعی: چمن صاف و زیبا، دل را شاد و سیراب میکند و زنگارها و آلودگیها را از خاطر پاک میسازد.
باغ را تا صبحدم هر دم چراغان می کند
در تمنای جمال احمد مختار گل
هوش مصنوعی: باغ تا صبح هر لحظه روشنایی میگیرد، به خاطر آرزوی زیبایی احمد مختار گل.
خاتم پیغمبران یعنی رسول هاشمی
نام او را می کند باد صد زبان تکرار گل
هوش مصنوعی: خاتم پیغمبران یعنی آخرین پیامبر، که نام او پیامبر هاشمی است و این نام به گونهای است که به دفعات زیاد بر زبانها میآید و مانند گل در دلها جا دارد.
آتش سودای او از بس که دارد بر جگر
سینه را وا کرده آید بر سر بازار گل
هوش مصنوعی: آتش عشق او به حدی زیاد است که دل و جانم را به آتش کشیده و به بازار گل میآید.
از چمن آید به بازار مدینه هر سحر
تا زر خود را کند در مقدمش ایثار گل
هوش مصنوعی: هر صبحگاه از چمنزار به بازار مدینه میآید تا زیبایی و عطری که دارد را به دیگران هدیه دهد مانند گل که به خاطر زیباییاش تقدیم میشود.
ای ز فیض ابر احسان تو در باغ وجود
بشکفد گاهی گل از خار و گهی بی خار گل
هوش مصنوعی: به خاطر رحمت و لطف تو، گاهی در دشت وجود، گلی از میان خارها شکوفا میشود و گاهی بدون هیچ خاری، گلی زیبا سر از خاک بیرون میآورد.
از شب معراج با چندین لطافت آمدی
دست گل، پا گل، بدن گل، جبهه گل، رخسار گل
هوش مصنوعی: تو از آسمان با زیباییهای فراوان وارد شدی، گل به دست، گل به پای، گلی در بدن، گلبرگهایی روی سینه و صورتت هم چون گل است.
آل و اصحاب تو را گرد تو رضوان دید و گفت
ای حیات جاودان یک شاخ این مقدار گل
هوش مصنوعی: دوستان و اعضای خانوادهات دور تو جمع شدند و به تو با شگفتی نگریستند و گفتند: ای مظهر زندگی ابدی، تو همانند یک شاخه گل هستی که در این اندازه، زیبایی و لطافت را به نمایش میگذارد.
سوی آن غاری که با صدیق اکبر رفته ای
تا دم محشر بروید از در آن غار گل
هوش مصنوعی: به سوی آن غاری که همراه با بهترین دوست خود رفتهای، تا روز قیامت از در آن غار گل بیاورد.
حضرت فاروق یار دوم آن یعنی عمر
کرده ضرب دره اش از پشت دریا بار گل
هوش مصنوعی: حضرت فاروق، که دومین یار بزرگ پیامبر بود، عمرش را به مانند ضربهای میدانند که از پشت دریا به ساحل میرسد و بار گل و برکت به همراه میآورد.
یار سوم حضرت عثمان گردون منزلت
ریخت او خون شفق از دیده خونبار گل
هوش مصنوعی: یار سوم حضرت عثمان، مانند کسی است که منزلت او در آسمانها باعث شده تا خون شفق از چشمان گلهای خونین بریزد.
سرو شمشاد صنوبر بر گلستانت سه یار
اندرو یار چهارم حیدر کرار گل
هوش مصنوعی: در باغ و گلستان تو سه دوست هستند و یکی دیگر از آنها، حضرت علی (ع) است که به عنوان یار چهارم به شمار میآید.
چار یارت در کنار گلشن اسلام تو
چار سرو و چار جوی و چار حوض و چار گل
هوش مصنوعی: دوستان تو در کنار باغ بهشت اسلام، مانند چهار درخت سرو، چهار جوی آب، چهار حوض و چهار دسته گل هستند.
سبز می گردد ز رفتار تو سرو خوشخرام
آل و اصحاب تو را می ریزد از گفتار گل
هوش مصنوعی: سرو خوشبو و زیبا به خاطر رفتار نیکوی تو سرزنده و سرسبز میشود، و دوستان و همراهانت از کلام تو همچون گلها شکفته و شاداب میگردند.
تا گلستان جهان را زیب و زینت داده ای
می کند خورشید هر صبح از سر کهسار گل
هوش مصنوعی: تو با زیبایی و زینتهایی که به گلستان جهان دادهای، هر روز صبح خورشید از بالای کوهها به آن جلوه میبخشد.
شوکت پیغمبری روزی که ظاهر ساختی
حور خاتم بود رضوان مهتر سرکار گل
هوش مصنوعی: در روزی که خود را به دنیا معرفی کردی، زیبایی و عظمت تو به مانند یک زن بهشتی بود که بهترین و زیباترین گلها را به نمایش گذاشته است.
سنبل جنت بود جاروب فراشان تو
چاکرانت را زند فردوس بر دستار گل
هوش مصنوعی: سنبل معطر بهشتی نشان از خدمتگزاران تو دارد، و چاکران تو همانند گل در بهشت بر روی سر تو قرار میگیرند.
تا ز سرو خوشخرامت دور گردد زخم چشم
بسته بر بازوی شاخ از غنچه ها طومار گل
هوش مصنوعی: تا وقتی که از زیبایی تو دور شوم، زخم چشمان بستهام را بر بازوی شاخهها و غنچهها میگذارم تا گلها شکوفه بزنند.
پیشبازت ساکنان عرش بیرون آمدند
سرو شمشاد و صنوبر جمله را سردار گل
هوش مصنوعی: ساکنان آسمان پیش از تو به زمین آمدند و همه درختان زیبا و سرسبز، فرمانده گلها شدند.
بر طواف روضه ات مالید تا روی نیاز
عندلیبان را بود در غنچه منقار گل
هوش مصنوعی: او برای زیارت باغ تو و درخواستی از آن، چنان به درختان نیازمند پرندگان عشق ورزید که به شکوفههای گلها تبدیل شد.
یا رسول الله رنجورم به فریادم برس
غنچه افسرده ام امسال بودم یار گل
هوش مصنوعی: ای رسول خدا، به خاطر حال بدم به کمکم بیا. من غنچهای هستم که در سالی که باید به گل تبدیل میشدم، پژمرده و ناراحتام.
از سر مستی ز من ناشکریی سر بر زده
غفلتی دارم که پیش من بود هشیار گل
هوش مصنوعی: در حالتی از شادی و خوشحالی، به طور ناخواسته از من بیاحترامی شده است. من در حالتی هستم که غفلتی دارم و این بیتوجهی در حالی است که یک گل زیبا در پیش رویم است.
تیره بختم نیستم آگاه از رد قبول
از زبانم توبه هر دم می کند صدبار گل
هوش مصنوعی: من به سرنوشت بد خود آگاه نیستم و به همین خاطر هر لحظه از زبانم توبه میکنم، انگار که گل هزار بار باز میشود و دوباره میپندارد.
از پشیمانی سرانگشتم سر مسواک شد
چشم آن دارم که سازد شاخ استغفار گل
هوش مصنوعی: از دلهره و ناراحتی، سر انگشتم مانند مسواکی به کار میرود که چشمم به آن است که عذرخواهی و درخواست بخشش مانند گل، خوب و زیبا شود.
گر روم در باغ با جسم خراب و روی زرد
سرو پهلو می کشد می سازد از من عار گل
هوش مصنوعی: اگر به باغ بروم با بدنی بیمار و صورتی زرد، درخت سروی به من نزدیک میشود و از من گل میسازد.
گر نکردی یا رسول الله شفیع جرم من
وانخواهد کرد بر رویم در گلزار گل
هوش مصنوعی: اگر تو ای پیامبر، شفیع گناه من نشوی و در روز محشر بر من رحم نکنی، من در آن روز در میان زیباییها و نعمتها حسرت و اندوه خواهم داشت.
کلبه ام گردید همچون گلشن غارت زده
لطف اگر سازی بروید از در و دیوار گل
هوش مصنوعی: کلبهام به مانند باغی زیبا و پرطراوت شده که در آن همهچیز مورد غارت قرار گرفته است. اگر لطف و محبت تو به من برسد، گل و گیاه از هر گوشهاش میروید و شکوفا میشود.
از خجالت گرچه راز خود نمی سازم عیان
می کند راز نهانم از لب اظهار گل
هوش مصنوعی: با اینکه به خاطر خجالت نمیتوانم راز خود را آشکار کنم، اما با گفتن گل، راز نهانم فاش میشود.
حاجت خود غیر درگاه تو جای چون برم
برده اند اهل جهان رفتنی بسیار گل
هوش مصنوعی: وقتی که به تو و درگاه تو روی میآورم، دیگر هیچ نیازی به کسی دیگر ندارم. دنیا اهل رفتن است و در این میان، خیلی از چیزهای زیبا و دلنشین را از دست میدهم.
یا رسول الله نگردد منفعل در پیش خلق
داده شهرت صحبتم را بر سر بازار گل
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدا! نذار که در برابر مردم خوار و کوچک شوم، زیرا من به خاطر صحبتهای تو معروف شدم و نامم در میان مردم پیچیده است.
گر نگیری از کرم امروز دست سیدا
از سر بالین این بیچاره سازد خار گل!
هوش مصنوعی: اگر امروز به یاری این بانوی بزرگ برنیایی، این بیچاره را از درد و رنج نجات ندهی، همانند خارهایی که در گل است، در درد و رنج خواهد ماند.