بخش ۹۹ - تتمه حکایت ابرهه و استغاثه به ولی عصر ع
الغرض آن پیل برجا ایستاد
هست این حیوان خدایا یا جماد
گر جمادی گوش و خرطومت چراست
ور تو حیوانی تو را جنبش کجاست
هرچه آمد بر سرت ای پیل مست
هین کدامین چشم بد پایت ببست
هی چه شد این پیل را ای پیلبان
باز گردانیدش از ره ز امتحان
چون ز راه خانه آن پیل ژیان
باز گردید، ابرآسا شد روان
ابر چهبْود بلکه چون ابر بهار
در دویدن شد نه شَستن نه کیار
باز گردیدش به سوی کعبه رو
آب جنبش باز افتادش ز جو
در تحیر پیلبان و پیلران
پیل را خود لرزهها بر استخوان
ناگهان شد لشکر حق آشکار
از هجومش شد هوا تاریک و تار
لشکر یزدان برآمد از افق
دام و دد را کرد در صحرا تتق
شد هوا تاریک از اسپاه حق
تا بگوید هرکه کُشت از راه حق
شد عیان فوج ابابیل از هوا
ای پلنگ ای شیر ای گرگ الصلا
هان و هان ای پیل ابابیل آمدت
ای سپاه کفر سجیل آمدت
آن سپاه آمد رده اندر رده
شد جهان بر این سپه ماتمکده
پس فکندند از هوا سجیل را
سر به سر کُشتند قوم پیل را
مرغکی از امر او لشکر شکست
خورد سنگی پیل را پیکر شکست
پیل از نهبش ز جنبش سر کشید
تندر از وژداخ خود تن درکشید
ای خدا این خانهٔ دل هم ز توست
کردهای معماری آن را نخست
کعبه را گر کرد معماری خلیل
هست معمار دل آن رب جلیل
آنکه آنجا چشمهٔ زمزم نهاد
اندر آنجا دیدهٔ پُر نم نهاد
جرعهای زان تشنه گر سیراب کرد
قطرهای زین صد سقر بی تاب کرد
هم در اینجا چشمههای علم بین
بر کنارش رسته سرو و یاسمین
آب حیوان جوشد از ینبوع علم
خرم آن کو نوشد از ینبوع علم
آب حیوان علم باشد ای پسر
چون سکندر چند گردی در به در
لیک آن علمی که آب زندگیست
ای برادر علم رسم بندگیست
راه و رسم بندگی دانی درست
چون شناسی خواجهٔ خود را نخست
باید اول خواجه را بشناختن
پس لوای بندگی افراختن
خواجه تا نشناسی ای جان عمو
قدر و شأنش را ندانی تا نگو
حق خدمت را ندانی تا کجاست
هم کدامین خدمتت او را سزاست
هست گر میراب رحمت در حرم
در دل عارف ز رحمت هست نم
از بحار رحمت رب جلیل
صد فرات و دجله و جیحون و نیل
در دل عارف روان باشد مدام
اندر آنها غوطه آرد صبح و شام
هست آنجا گر صفا گر سنگ و خاک
صد صفا اینجا بود از نور پاک
گر در آنجا مشعر است ای ذیشعور
هست اینجا هم مشاعر را ظهور
اندر آن خوفست و اینجا خوف و بیم
خوف و بیم از سطوت رب عظیم
هست آنجا گر منی اینجا منی است
کاین منایت سوی دوالمن رهنماست
گر در آنجا هست عرفات ای همام
اندر اینجا معرفت دارد مقام
گر در آنجا هست تقصیر ای گزین
اندر اینجا توبه از تقصیر بین
گر در آنجا هدی را قربان کنند
اندر اینجا هدیهٔ جانان کنند
حاجیان گر گوسفندی میکشند
عاشقان از کشتن خود سرخوشند
تن به یاد دوست قربان میکنند
جان نثار راه جانان میکنند
خرم آن روز و خوشا آن روزگار
کاورم جان بهر راه او نثار
ای خنک آن صبح و خرم آن سحر
کافکنم آن جسم اندر رهگذر
بر تنم گر بگذرد آن شهسوار
جسم من در راه او گردد غبار
پس به دامانش نشیند گرد من
جان فدای شهسوار فرد من
من ببینم گرد خود در دامنش
پیکر خود گِردِ سُم توسنش
گردد این سر گوی در چوگان او
هم تن و هم جان بلاگردان او
ای خوش آن دم کامدم از در بشیر
ای صفایی خیز و جان بر دست گیر
کاینک آوردم پیامت زآن نگار
خیز و جان کن بر پیام او نثار
از تو سر خواهد بت موزون تو
غرقه خواهد پیکرت در خون تو
بین سر خود را به دست خویشتن
بر پیام او جدا سازم ز تن
سر بود گوی خم چوگان او
تن نثار اندر ره یک ران او
بخش ۹۸ - تضرع به درگاه بی نیاز چاره ساز: ای خدا بنگر به این بار گرانبخش ۱۰۰ - تتمه داستان طوطی و شاه: خورد چون طوطی فریب زاغ شوم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
الغرض آن پیل برجا ایستاد
هست این حیوان خدایا یا جماد
هوش مصنوعی: این حیوان بزرگ همچنان در جای خود ایستاده است، ای خدا یا ای موجود موثر.
گر جمادی گوش و خرطومت چراست
ور تو حیوانی تو را جنبش کجاست
هوش مصنوعی: اگر تو جماد (چیز بیجان) هستی و هیچ حرکتی نداری، پس چرا گوش و بینی تو اینگونه است؟ و اگر تو حیوانی هستی، چرا هیچ حرکتی نداری؟
هرچه آمد بر سرت ای پیل مست
هین کدامین چشم بد پایت ببست
هوش مصنوعی: هر چه بر سر تو، ای فیل نیرومند، آمده است، به خاطر کدامین چشم بدی است که تو را دچار این مسائل کرده است؟
هی چه شد این پیل را ای پیلبان
باز گردانیدش از ره ز امتحان
هوش مصنوعی: هی، چه شده است به این فیل (پیل) ای پیلبان؟ او را از مسیر امتحان بازگردانید.
چون ز راه خانه آن پیل ژیان
باز گردید، ابرآسا شد روان
هوش مصنوعی: زمانی که آن فیل بزرگ از راه خانه برگشت، همچون ابر، روان و سریع شد.
ابر چهبْود بلکه چون ابر بهار
در دویدن شد نه شَستن نه کیار
هوش مصنوعی: ابر به چه معناست؟ ابر بهاری، در حال حرکت و جنب و جوش است و نه در حال باریدن و نه در حال سکون.
باز گردیدش به سوی کعبه رو
آب جنبش باز افتادش ز جو
هوش مصنوعی: به سوی کعبه بازگشت و سپس آب خود به خود در جریان افتاد.
در تحیر پیلبان و پیلران
پیل را خود لرزهها بر استخوان
هوش مصنوعی: پیلبان و پیلران در تعجب هستند، زیرا که خود پیل تحت تاثیر لرزشها به لرزه در میآید.
ناگهان شد لشکر حق آشکار
از هجومش شد هوا تاریک و تار
هوش مصنوعی: ناگهان لشکر حق نمایان شد و به همین دلیل هوا تیره و تار گردید.
لشکر یزدان برآمد از افق
دام و دد را کرد در صحرا تتق
هوش مصنوعی: لشکر خدا از دور دستها نمایان شد و حیوانات وحشی را در صحرا به وحشت انداخت.
شد هوا تاریک از اسپاه حق
تا بگوید هرکه کُشت از راه حق
هوش مصنوعی: هوا به خاطر لشکر حق تاریک شد تا هر کسی که در مسیر حق کشتار کرده، بگوید.
شد عیان فوج ابابیل از هوا
ای پلنگ ای شیر ای گرگ الصلا
هوش مصنوعی: دستهای از پرندگان ابابیل به وضوح از آسمان نمایان شدند، ای پلنگ، ای شیر، ای گرگ، کمک کنید!
هان و هان ای پیل ابابیل آمدت
ای سپاه کفر سجیل آمدت
هوش مصنوعی: ای فیل بزرگ و ترسناک، توجه کن! سپاه کفر و دشمنان، به سمت تو آمدهاند.
آن سپاه آمد رده اندر رده
شد جهان بر این سپه ماتمکده
هوش مصنوعی: سپاهیان به صف آمدهاند و جهان به خاطر این سپاه، غرق در سوگواری شده است.
پس فکندند از هوا سجیل را
سر به سر کُشتند قوم پیل را
هوش مصنوعی: اجازه دادند که از آسمان سنگهای لعابدار بر سر قومی که مانند فیل بودند ببارد و آنها را نابود کنند.
مرغکی از امر او لشکر شکست
خورد سنگی پیل را پیکر شکست
هوش مصنوعی: پرندهای به دستور او لشکری را شکست داد و سنگی در برابر فیل، پیکرش را خرد کرد.
پیل از نهبش ز جنبش سر کشید
تندر از وژداخ خود تن درکشید
هوش مصنوعی: فیل از حرکت خود به تندی خیز برداشت و رعد و برق از شدت نورش به طغیانی افتاد.
ای خدا این خانهٔ دل هم ز توست
کردهای معماری آن را نخست
هوش مصنوعی: خدایا، این دل و احساسات من هم متعلق به توست. تو اولین کسی بودی که ساختمانی برای آن بنا کردی.
کعبه را گر کرد معماری خلیل
هست معمار دل آن رب جلیل
هوش مصنوعی: اگر خلیل به ساختن کعبه پرداخته است، این نشاندهندهی شگفتی و قدرت معمار است، اما آنچه واقعاً ارزش دارد، خدای بزرگ است که دلها را میسازد و شکل میدهد.
آنکه آنجا چشمهٔ زمزم نهاد
اندر آنجا دیدهٔ پُر نم نهاد
هوش مصنوعی: کسی که در آن مکان چشمه زلال و مقدس زمزم را قرار داد، در همانجا چشمی پر از اشک و احساس گذاشت.
جرعهای زان تشنه گر سیراب کرد
قطرهای زین صد سقر بی تاب کرد
هوش مصنوعی: اگر کسی جرعهای از آب زلالی بنوشد، تشنگیاش برطرف میشود و اگر حتی قطرهای از این آب در دل دریایی ناپایدار بیفتد، آن دریا را نیز به جنبش درمیآورد.
هم در اینجا چشمههای علم بین
بر کنارش رسته سرو و یاسمین
هوش مصنوعی: در اینجا، چشمههای علم و دانش را مشاهده میکنی که در کنار آن درختان سرو و گلهای یاسمین رشد کردهاند.
آب حیوان جوشد از ینبوع علم
خرم آن کو نوشد از ینبوع علم
هوش مصنوعی: آب حیات از چشمه دانش سرازیر میشود و کسی که از این چشمه بنوشد، زندگیاش شاداب و سرزنده خواهد بود.
آب حیوان علم باشد ای پسر
چون سکندر چند گردی در به در
هوش مصنوعی: علم و دانش، مانند آب حیاتی است که انسان را زنده میکند. پس پسر، مانند سکندر، که در جستجوی علم و تجربه بود، تو نیز نباید در جستجوی حقیقت و دانش از پا بیفتی و سردرگم شوی.
لیک آن علمی که آب زندگیست
ای برادر علم رسم بندگیست
هوش مصنوعی: اما آن دانشی که مانند آب زندگیبخش است، ای برادر، در واقع، دانشی است که تو را به شیوهی بندگی و servitude هدایت میکند.
راه و رسم بندگی دانی درست
چون شناسی خواجهٔ خود را نخست
هوش مصنوعی: برای اینکه بندگی را به درستی انجام دهی، ابتدا باید خواجه یا سرپرست خود را بشناسی.
باید اول خواجه را بشناختن
پس لوای بندگی افراختن
هوش مصنوعی: برای آنکه بتوانی به کسی خدمت کنی و زیر پرچم او قرار بگیری، ابتدا باید او را به خوبی بشناسی.
خواجه تا نشناسی ای جان عمو
قدر و شأنش را ندانی تا نگو
هوش مصنوعی: ای جان، تا زمانی که کسی را نشناسی و ارزش و مقام او را درک نکنی، نمیتوانی دربارهاش نظری بدهی.
حق خدمت را ندانی تا کجاست
هم کدامین خدمتت او را سزاست
هوش مصنوعی: اگر ارزش و جایگاه خدمت به دیگران را ندانید، نمیتوانید بفهمید کدام خدمت واقعاً شایسته و مناسب است.
هست گر میراب رحمت در حرم
در دل عارف ز رحمت هست نم
هوش مصنوعی: اگر در حرم، میربان رحمت باشد، در دل عارف نشانههایی از آن رحمت وجود دارد.
از بحار رحمت رب جلیل
صد فرات و دجله و جیحون و نیل
هوش مصنوعی: از نعمتهای فراوان خداوند بزرگ، مانند رودهای مهمی چون فرات، دجله، جیحون و نیل، بهرهمند شدهایم.
در دل عارف روان باشد مدام
اندر آنها غوطه آرد صبح و شام
هوش مصنوعی: یک عارف همیشه در دل خود در حال تفکر و تأمل است و هر لحظه از زندگیاش به ایدهها و اندیشههای عمیق غوطهور است، چه در صبح و چه در شب.
هست آنجا گر صفا گر سنگ و خاک
صد صفا اینجا بود از نور پاک
هوش مصنوعی: در آن مکان اگر چه زیبا و دلنشین یا بیروح و سخت باشد، در اینجا وجود پاکی و روشنی بسیاری است.
گر در آنجا مشعر است ای ذیشعور
هست اینجا هم مشاعر را ظهور
هوش مصنوعی: اگر در آن مکان، مشعر وجود دارد، ای شخص دانا، بدان که اینجا هم نشانههای روشن دارد.
اندر آن خوفست و اینجا خوف و بیم
خوف و بیم از سطوت رب عظیم
هوش مصنوعی: در آنجا ترس و وحشت وجود دارد و اینجا نیز همین ترس و نگرانی است، چرا که همه اینها ناشی از قدرت و عظمت پروردگار داناست.
هست آنجا گر منی اینجا منی است
کاین منایت سوی دوالمن رهنماست
هوش مصنوعی: اگر تو آنجا هستی، من هم اینجا حضور دارم. این وجود تو در آنجا، راهنمای من در دوالمن است.
گر در آنجا هست عرفات ای همام
اندر اینجا معرفت دارد مقام
هوش مصنوعی: اگر در آن مکان عرفات وجود دارد، ای همام، در اینجا نیز معرفت دارای ارزش و مقام است.
گر در آنجا هست تقصیر ای گزین
اندر اینجا توبه از تقصیر بین
هوش مصنوعی: اگر در آنجا گناهی وجود دارد، در اینجا باید به خاطر آن گناه توبه کنی.
گر در آنجا هدی را قربان کنند
اندر اینجا هدیهٔ جانان کنند
هوش مصنوعی: اگر در آن مکان، قربانی برای هدایت کنند، در اینجا هدیهای از جانب محبوب را تقدیم میکنند.
حاجیان گر گوسفندی میکشند
عاشقان از کشتن خود سرخوشند
هوش مصنوعی: حاجیانی که گوسفند قربانی میکنند، عاشقانی که از جان خود میگذرند، از این فداکاری احساس شادی و خوشحالی میکنند.
تن به یاد دوست قربان میکنند
جان نثار راه جانان میکنند
هوش مصنوعی: افراد برای یاد دوست خود، جانشان را فدای او میکنند و در راه محبوبشان جانشان را ایثار مینمایند.
خرم آن روز و خوشا آن روزگار
کاورم جان بهر راه او نثار
هوش مصنوعی: روزی خوش و زمانهای خوب خواهد بود که من جانم را برای راه او فدای کنم.
ای خنک آن صبح و خرم آن سحر
کافکنم آن جسم اندر رهگذر
هوش مصنوعی: ای خوش آن صبح و سحر خرم که من آن جسم را در راه میگذارم.
بر تنم گر بگذرد آن شهسوار
جسم من در راه او گردد غبار
هوش مصنوعی: اگر آن جوانمرد بر تن من عبور کند، جسم من در مسیر او به گرد و غبار تبدیل خواهد شد.
پس به دامانش نشیند گرد من
جان فدای شهسوار فرد من
هوش مصنوعی: پس به دامن او مینشینم، جانم فدای آن قهرمان بینظیر من.
من ببینم گرد خود در دامنش
پیکر خود گِردِ سُم توسنش
هوش مصنوعی: من میخواهم تصویر خودم را در دامن او ببینم، در حالی که او به مانند اسب تیزپایی در حال حرکت است.
گردد این سر گوی در چوگان او
هم تن و هم جان بلاگردان او
هوش مصنوعی: در بازی چوگان، هر دو جسم و روح من تحت تأثیر او قرار میگیرد و به نوعی از سختیها و مشکلات دور میشود.
ای خوش آن دم کامدم از در بشیر
ای صفایی خیز و جان بر دست گیر
هوش مصنوعی: ای خوش زمانی که با خبر خوشی از در بشیر (شخصی که مژده میآورد) وارد میشوم، ای صفا زندگی را بپذیر و جان را در دست بگیر.
کاینک آوردم پیامت زآن نگار
خیز و جان کن بر پیام او نثار
هوش مصنوعی: من پیام تو را از آن معشوق آوردهام، بیدار شو و جان خود را به پای پیام او بگذار.
از تو سر خواهد بت موزون تو
غرقه خواهد پیکرت در خون تو
هوش مصنوعی: دل من همیشه مجذوب توست، اما این مجذوبیت میتواند به قیمتی سنگین تمام شود و ممکن است به خاطر عشق به تو، دلم به درد بیفتد و غرق در غم و اندوه شود.
بین سر خود را به دست خویشتن
بر پیام او جدا سازم ز تن
هوش مصنوعی: من سر خود را با دست خود از تنم جدا میکنم تا پیام او را دریافت کنم.
سر بود گوی خم چوگان او
تن نثار اندر ره یک ران او
هوش مصنوعی: سر آن گوی چمنی است که در بازی چوگان به کار میرود و تن انسان به خاطر یک پا و در راه او فدای آن میشود. یعنی عشق و تعلق به او به قدری است که انسان حاضر است جان خود را در راهش نثار کند.
حاشیه ها
1404/03/09 11:06
احمد خرمآبادیزاد
مصرع دوم بیت 17 به شکل زیر درست است:
«تندر از وژداخ خود تن درکشید» (تندر از نقاهت خود بیرون آمد)

ملا احمد نراقی