گنجور

بخش ۹۷ - تتمه حکایت عبدالمطلب با ابرهه

هیچش از این خانه غم در دل نبود
ورنه حرفی هم از آن مشکل نبود
دل پریشان از برای ناقه داشت
بر خلاص ناقه‌اش همت گماشت
یک دو اشتر در بر او اعتبار
بود افزون از سرای کردگار
اشتُرانش گفت تا واپس دهند
بلکه واپس اشتر هر کس دهند
یافت عبدالمطلب آن هوشمند
کز وی این خواهش نیفتادش پسند
یا که خود این ماجرا اظهار کرد
بر وی از این ره بسی انکار کرد
هم نکوهش کرد هم پرخاش کرد
سرزنشها و ملامتهاش کرد
کز دو اشتر دل پریشان داشتی
لیک امر کعبه سهل انگاشتی
گفت عبدالمطلب آن مرد راد
کز رخ شه چشم بدبین دور باد
من خداوندم شترها را ولی
خانه را باشد خداوندی قوی
من شتر را خواجه‌ام ای ارجمند
خانه دارد خواجه‌ای بس زورمند
من شتر را مالکم ای نیک مرد
خانه دارد مالکی یکتا و فرد
خانه را باشد خدایی چیره دست
پیش دستش پست هر بالا و پست
خانه را باشد خداوندی جلیل
کمتر از موری برش صد نره پیل
پیل چه‌بْوَد بختیان آسمان
از نهیب قائدش پیکر شمان
مور لنگی را دهد فرمان اگر
خورد سازد استخوان پیل نر
پشه از امرش صف آرایی کند
پرمُری شاهی و دارایی کند
عنکبوتی را کند گه پرده‌دار
گاه موری را کند آموزگار
چونکه گردد او ضعیفان را پناه
مور شیر افکن شود، پرمور، شاه
من شتر را بایدم درخواست کرد
کارِ خانه خواهد او خود راست کرد
خانه‌ای را کو خداوندش خداست
کی سخن در حق آن از من سزاست
من کیم تا شاه را یاری کنم
خانهٔ او را نگهداری کنم
دارد او بنیاد عالم پایدار
خانهٔ ایجاد از او شد استوار
کی پسندد خانهٔ خود را خراب
این میان ما و تو باشد حباب
غم مرا باید خورم بر اشتوران
او غم خود می‌خورد ای پیل‌ران
از منِ افتاده است این اشتُران
او بپاسد خانهٔ خود بی گمان
این بگفت وز انجمن بیرون شتافت
اشتُران بگرفت رو بر کوه تافت
کوهِ مشرف بر سپاه و بر حرم
تا ببیند کار پیل و خانه هم
روز دیگر پردهٔ شب چون درید
تیغ بر کف، خور ز خاور سر کشید
اشهب خور روی در میدان نهاد
پیل شب را لرزه بر تن اوفتاد
آنچنان بر خویش از دهشت تپید
کاخترانش پشه‌سان از تن پرید
بُختی خور با زمام زرنگار
سر برون آورد زین نیلی حصار
پیل شب را رنگ از پیکر پرید
رو بگردانید و تا مغرب دوید
ابرهه چون قلزمی آمد به جوش
وان سپاهش همچو ابری در خروش
پیشِ رو پیل سفید کوه تن
در عقب لشکر چو بحری موج زن
رو به سوی کعبه آوردند زود
تا برآرند از بنایش گرد و دود
چون رسید آن پیل تا حد حرم
یک سر مویی نزد دیگر قدم
خانهٔ حق چون نمایان شد ز دور
پیل را گفتی همان دم گشت مور
چشم کُنجَر چون به خانه اوفتاد
خشک شد چون چوب خشک، ایستاد
هیبت آن خانه بستش دست و پای
که‌ش نشد مقدور جنبیدن ز جای
دور باش کعبه در دادش نهیب
آن نهیب افکند در پایش کِتیب
یک نهیبی آمدش کز اضطراب
هم ذهاب از یاد رفتش هم ایاب
ماند بر جا خشک و تن لرزان چو بید
آبش از چشمان چو چشمه می‌چکید
گه ز بهر سجده غلتیدی به خاک
گه کشیدی نعره‌های هولناک
تا ببستش دست قدرت پا و دست
نیرویش را نیروی قدرت شکست
پیلبانان آنچه بر وی می‌زدند
ناخجش بر تارک و پی می‌زدند
پیش نامد یک قدم از جای خویش
رفته گویا تا شکم اندر خلیش
مانده آری در خلیش کارشان
در خلیش نکبت و ادبارشان
گر ببندد پای تن را لای گل
پای دل را لیک بندد لای دل
ای برادر اهل دنیا زین سبب
عاجزند اندر ره سعی و طلب
چونکه هستند از هوای طبع خویش
رفته از پا تا به سر اندر خلیش
در خلیش ملت و اوهام خود
در خلیش طبع نافرجام خود
در خلیش کار و بار این جهان
در خلیش آن علایق ای فلان
در خلیش خانه و فرزند و زن
در سرش بگذشته سیصد نی نژن
یک قدم یارای رفتنشان نماند
قُوّت دل نیروی تنشان نماند
در میان ره چو خر در لای و گل
مانده ای در گل نشسته پای دل
گاهی از مقصد چه آمد یادشان
از ثریا بگذرد فریادشان
آه مشتاقانه گاهی برکشند
گه به سوی راه مقصد سر کشند
پایشان لیکن چو باشد در خلیش
در خلیش نفس و طبع و وهم خویش
پیش رفتن یک قدم مقدورشان
نیست ای وای از دل مهجورشان
بارشان سنگین و مرکبشان ضعیف
با ضعیفی مانده در لای کثیف
از پس و از پیش دزدان در فریش
همرهانِ چست و چابک رفته پیش
پیش رفته کاروان سالارها
کرده طی شبگیرها ایوارها
در کریوه مانده این بیچارگان
بارشان سنگین و مرکب ناتوان
درجهانند از خلیشی پای خویش
پای دیگرشان جهد اندر خلیش
بارشان خروارها خروارها
راهشان کهسارها کهسارها
ناقه‌هاشان لنگ و لوک و لوث و کور
جاده‌هاشان سنگلاخ و لوش و لور
دزدهاشان در کمین در راهها
راههایی چاهها در چاهها
من هم از آن رهروان هستم یکی
عاجزی بی دست و پایی هوشکی
قد خمیده پایها پر آبله
مانده چندین مرحله از قافله
ناقه‌ام افتاده از پا ای دریغ
بار من خروار خروار ای دریغ
بار نبود اینکه من انباشتم
کوه را بر دوش خود بگذاشتم
ای خدا فریاد از این البرز کوه
جانم از این کوه آمد در ستوه

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هیچش از این خانه غم در دل نبود
ورنه حرفی هم از آن مشکل نبود
هوش مصنوعی: اگر دلش از این خانه غم نداشت، دیگر هیچ‌کس درباره‌ی آن مشکل صحبت نمی‌کرد.
دل پریشان از برای ناقه داشت
بر خلاص ناقه‌اش همت گماشت
هوش مصنوعی: دلش بسیار ناراحت و مضطرب بود، اما با این حال تمام تلاشش را برای نجات ناقه‌اش به کار گرفت.
یک دو اشتر در بر او اعتبار
بود افزون از سرای کردگار
هوش مصنوعی: دو شتر در کنار او ارزش و اعتبار بیشتری داشتند از خانه‌ی خداوند.
اشتُرانش گفت تا واپس دهند
بلکه واپس اشتر هر کس دهند
هوش مصنوعی: دیگر سواره‌گان به او گفتند که آنها را به عقب برگردانند تا هر کسی مسئولیت عقب رفتن شتر خود را بپذیرد.
یافت عبدالمطلب آن هوشمند
کز وی این خواهش نیفتادش پسند
هوش مصنوعی: عبدالمطلب شخص باهوشی را پیدا کرد که این درخواست او برایش خوشایند نبود.
یا که خود این ماجرا اظهار کرد
بر وی از این ره بسی انکار کرد
هوش مصنوعی: این ماجرا خودش را نشان داد، اما بسیاری از مردم در این زمینه انکار کردند.
هم نکوهش کرد هم پرخاش کرد
سرزنشها و ملامتهاش کرد
هوش مصنوعی: او هم به انتقاد پرداخت و هم با عصبانیت برخورد کرد و از سرزنش‌ها و ملامت‌هاش استفاده کرد.
کز دو اشتر دل پریشان داشتی
لیک امر کعبه سهل انگاشتی
هوش مصنوعی: تو از دو شتر که دلصحیحی نداشتی، اما به کار کعبه کم‌اهمیت نگاه می‌کردی.
گفت عبدالمطلب آن مرد راد
کز رخ شه چشم بدبین دور باد
هوش مصنوعی: عبدالمطلب، آن مرد نیکوکار، گفت که از چهره پادشاه، نگاه بد و بدخواه دور باشد.
من خداوندم شترها را ولی
خانه را باشد خداوندی قوی
هوش مصنوعی: من صاحب شترها هستم، اما کسی که بر این خانه حکومت می‌کند، باید فردی نیرومند باشد.
من شتر را خواجه‌ام ای ارجمند
خانه دارد خواجه‌ای بس زورمند
هوش مصنوعی: من صاحب شتر هستم، ای بزرگوار؛ زیرا صاحب من شخصی قوی و قدرتمند است که در خانه‌اش زندگی می‌کند.
من شتر را مالکم ای نیک مرد
خانه دارد مالکی یکتا و فرد
هوش مصنوعی: من شتر را به خودم نسبت می‌زنم، ای مرد خوب، چرا که مالک اصلی فقط یک وجود دارد.
خانه را باشد خدایی چیره دست
پیش دستش پست هر بالا و پست
هوش مصنوعی: در این خانه، یک خداوند توانای قدرتمند وجود دارد که هر بالا و پستی تحت کنترل اوست و هیچ چیز از قدرت او دور نیست.
خانه را باشد خداوندی جلیل
کمتر از موری برش صد نره پیل
هوش مصنوعی: خانه باید صاحب بزرگی داشته باشد و اگر این صاحب کمتر از مورچه‌ای باشد، صد فیل هم در آن خانه هیچ ارزشی نخواهد داشت.
پیل چه‌بْوَد بختیان آسمان
از نهیب قائدش پیکر شمان
هوش مصنوعی: بخت و اقبال خوب، به خاطر فرمانده‌اش نمی‌تواند وجود شما را انکار کند.
مور لنگی را دهد فرمان اگر
خورد سازد استخوان پیل نر
هوش مصنوعی: اگر مورچه‌ای لنگ بزند و به او دستور داده شود، آن‌گاه می‌تواند استخوان یک فیل نر را بشکند.
پشه از امرش صف آرایی کند
پرمُری شاهی و دارایی کند
پشه به فرمان او صف آرایی می‌کند و زنبور عسل به پادشاهی و دارایی می‌رسد.
عنکبوتی را کند گه پرده‌دار
گاه موری را کند آموزگار
هوش مصنوعی: عنکبوتی که پرده‌ای را می‌کشد، وقتی به مورچه‌ای بر می‌خورد، می‌تواند به او درس آموزی دهد. در واقع، این جمله بیانگر این است که هر موجودی در موقعیت خاص خود می‌تواند نقشی آموزشی ایفا کند.
چونکه گردد او ضعیفان را پناه
مور شیر افکن شود، پرمور، شاه
چون او پناه ضعیفان است، مور شیر افکن می‌شود و زنبور عسل پادشاه.
من شتر را بایدم درخواست کرد
کارِ خانه خواهد او خود راست کرد
هوش مصنوعی: شما باید از شتر درخواست کنید؛ زیرا او خودش کارها را به خوبی انجام خواهد داد.
خانه‌ای را کو خداوندش خداست
کی سخن در حق آن از من سزاست
هوش مصنوعی: خانه‌ای که در آن پروردگار وجود دارد، چه حرفی از من درباره‌اش مناسب است؟
من کیم تا شاه را یاری کنم
خانهٔ او را نگهداری کنم
هوش مصنوعی: من کیستم که بتوانم به شاه کمک کنم و از خانه‌اش مراقبت کنم؟
دارد او بنیاد عالم پایدار
خانهٔ ایجاد از او شد استوار
هوش مصنوعی: او پایه‌گذار جهان است و خانه‌ی وجود بر اساس او محکم و استوار شده است.
کی پسندد خانهٔ خود را خراب
این میان ما و تو باشد حباب
هوش مصنوعی: هیچ‌کس دوست ندارد خانه‌اش خراب شود، در حالی که این و آن فقط مانند حباب‌هایی در کنار هم هستند.
غم مرا باید خورم بر اشتوران
او غم خود می‌خورد ای پیل‌ران
هوش مصنوعی: من باید غمم را تحمل کنم، در حالی که او خود مشغول غم‌هایش است، ای قدرت‌مندان.
از منِ افتاده است این اشتُران
او بپاسد خانهٔ خود بی گمان
هوش مصنوعی: از من دور شده است اهمیت نگهداری از او، چون با اطمینان خانه‌ام را می‌توانم حفظ کنم.
این بگفت وز انجمن بیرون شتافت
اشتُران بگرفت رو بر کوه تافت
هوش مصنوعی: او این را گفت و از جمع بیرون رفت، در حالی که شیران را به طرف کوه به همراه خود برد.
کوهِ مشرف بر سپاه و بر حرم
تا ببیند کار پیل و خانه هم
هوش مصنوعی: کوهی که بر سپاه و حرم نظارت دارد تا رفتار فیل و خانه را ببیند.
روز دیگر پردهٔ شب چون درید
تیغ بر کف، خور ز خاور سر کشید
هوش مصنوعی: روز بعد، وقتی که شب با تیرگی‌اش کنار رفت، تیغ خورشید از طرف شرق آشکار شد.
اشهب خور روی در میدان نهاد
پیل شب را لرزه بر تن اوفتاد
هوش مصنوعی: اسب سپید روی خود را در میدان نبرد به نمایش گذاشت و شب مانند هیولایی ترسناک بر او لرزید.
آنچنان بر خویش از دهشت تپید
کاخترانش پشه‌سان از تن پرید
هوش مصنوعی: به قدری از ترس لرزید که مانند پشه‌ای از بدنش پرید.
بُختی خور با زمام زرنگار
سر برون آورد زین نیلی حصار
هوش مصنوعی: سرنوشت خوشی با خود به همراه دارد و از میان دیوارهای آبی رنگ به بیرون می‌آید.
پیل شب را رنگ از پیکر پرید
رو بگردانید و تا مغرب دوید
هوش مصنوعی: شب مانند فیل، سیاه و سنگین است و وقتی رنگش از بین می‌رود، به آرامی به سمت غرب حرکت می‌کند.
ابرهه چون قلزمی آمد به جوش
وان سپاهش همچو ابری در خروش
هوش مصنوعی: ابرهه مانند کوهی از غبار به میدان آمد و سپاهش مانند ابرهایی در حال طغیان و خروش بودند.
پیشِ رو پیل سفید کوه تن
در عقب لشکر چو بحری موج زن
هوش مصنوعی: در این تصویر، یک فیل بزرگ و سفید به عنوان پیشرو در کوهستان حرکت می‌کند، در حالی که پشت سرش، لشکری مانند دریایی است که در حال موج زدن است. این صحنه نشان‌دهنده قدرت و عظمت پیش‌رو و همچنین جمعیت و نیروهای زیادی است که در پشت آن قرار دارند.
رو به سوی کعبه آوردند زود
تا برآرند از بنایش گرد و دود
هوش مصنوعی: آن‌ها به سرعت به سوی کعبه رفتند تا از ساخت و سازش گرد و غبار و دود را پاک کنند.
چون رسید آن پیل تا حد حرم
یک سر مویی نزد دیگر قدم
هوش مصنوعی: وقتی آن فیل به حریم رسید، به یکباره مویی در کنار پای دیگرش مشاهده کرد.
خانهٔ حق چون نمایان شد ز دور
پیل را گفتی همان دم گشت مور
هوش مصنوعی: وقتی که حقیقت به وضوح نمایان شد، مانند این بود که پیل (فیل) در فاصله‌ای دور به یک مور (موریانه) شباهت پیدا کرده است.
چشم کُنجَر چون به خانه اوفتاد
خشک شد چون چوب خشک، ایستاد
چشم کنجر که به خانه افتاد، مانند چوب خشکش زد.
هیبت آن خانه بستش دست و پای
که‌ش نشد مقدور جنبیدن ز جای
هوش مصنوعی: آن خانه به قدری ترسناک و باشکوه است که کسی نمی‌تواند در آن حرکت کند و به جایی برود.
دور باش کعبه در دادش نهیب
آن نهیب افکند در پایش کِتیب
هوش مصنوعی: از دور مراقب باش، زیرا در دعوای اینجا صدای آن دارای قدرت، او را با کتیبه‌ای در زمین متوقف می‌کند.
یک نهیبی آمدش کز اضطراب
هم ذهاب از یاد رفتش هم ایاب
هوش مصنوعی: ناگهان صدایی او را از اضطراب و نگرانی‌اش بیرون کشید، به گونه‌ای که حتی بازگشت و چگونگی رفتن را فراموش کرد.
ماند بر جا خشک و تن لرزان چو بید
آبش از چشمان چو چشمه می‌چکید
هوش مصنوعی: او مثل بید خشک و لرزان پابرجا مانده است و اشک‌هایش مانند چشمه از چشمانش می‌چکد.
گه ز بهر سجده غلتیدی به خاک
گه کشیدی نعره‌های هولناک
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر سجده کردنت بر زمین غلت می‌زنی و گاهی نعره‌های وحشتناکی سر می‌دهی.
تا ببستش دست قدرت پا و دست
نیرویش را نیروی قدرت شکست
هوش مصنوعی: تا وقتی که قدرت و نیرویش در کار است، نمی‌توان بر او غلبه کرد و شکستش داد.
پیلبانان آنچه بر وی می‌زدند
ناخجش بر تارک و پی می‌زدند
هوش مصنوعی: پیلبانان آنچه که بر سر او می‌کوبیدند، به‌طرزی ناپسند بر قله و درون او فرود می‌آوردند.
پیش نامد یک قدم از جای خویش
رفته گویا تا شکم اندر خلیش
هوش مصنوعی: شخصی از جای خود حرکت نکرده است و به نظر می‌رسد که تا عمق وجودش، درگیر افکار و احساساتش است.
مانده آری در خلیش کارشان
در خلیش نکبت و ادبارشان
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که در چهره و پیشانی کسی نشانه‌هایی از بدبختی و شکست دیده می‌شود و او هنوز در وضعیت ناگوار خود باقی مانده است.
گر ببندد پای تن را لای گل
پای دل را لیک بندد لای دل
اگر پای تن را لجنِ گِل به بند می‌کشد، پای دل را لجنِ دل به دام می‌اندازد.
ای برادر اهل دنیا زین سبب
عاجزند اندر ره سعی و طلب
هوش مصنوعی: برادر عزیز، اهل دنیا به همین خاطر در تلاش و جستجو ناتوانند.
چونکه هستند از هوای طبع خویش
رفته از پا تا به سر اندر خلیش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی افراد به خاطر خواسته‌ها و تمایلات خود تحت تأثیر قرار می‌گیرند، تمام وجودشان را در آن حس و حال غرق می‌کنند و از خود بی‌خود می‌شوند.
در خلیش ملت و اوهام خود
در خلیش طبع نافرجام خود
هوش مصنوعی: در زندگی روزمره، افراد با خیالات و تصورات خود، درگیر طرز تفکری می‌شوند که شاید به نتیجه‌ی خوبی نرسد.
در خلیش کار و بار این جهان
در خلیش آن علایق ای فلان
هوش مصنوعی: در دل این دنیا مشغله‌ها و کارها به عشق و علاقه‌ها وابسته است، ای فلان.
در خلیش خانه و فرزند و زن
در سرش بگذشته سیصد نی نژن
هوش مصنوعی: درون دلش ذکر خانواده، فرزندان و همسرش در حال گذر است، آنقدر که از یاد سیصد نی که در کنار اوست غافل شده است.
یک قدم یارای رفتنشان نماند
قُوّت دل نیروی تنشان نماند
هوش مصنوعی: آنها دیگر نخواهند توانست حتی یک قدم بردارند، نه دلی که قوی باشد و نه نیروی جسمشان باقی مانده است.
در میان ره چو خر در لای و گل
مانده ای در گل نشسته پای دل
هوش مصنوعی: تو در مسیر زندگی مانند الاغی هستی که در لای گل گیر کرده و نمی‌تواند جلو برود، در حالی که دل و احساساتت در این دنیای گل‌آلود درگیر مانده‌اند.
گاهی از مقصد چه آمد یادشان
از ثریا بگذرد فریادشان
هوش مصنوعی: گاهی اوقات یادشان از هدف اصلی دور می‌شود و به چیزهای بیهوده‌ای می‌پردازند، در حالی که باید بر این موضوعات تمرکز کنند و فریاد بزنند.
آه مشتاقانه گاهی برکشند
گه به سوی راه مقصد سر کشند
هوش مصنوعی: گاهی اوقات با اشتیاق، دست به دعا برمی‌دارند و به سوی هدف و مقصودشان می‌شتابند.
پایشان لیکن چو باشد در خلیش
در خلیش نفس و طبع و وهم خویش
هوش مصنوعی: اگر پای انسان در دنیای مادی و دنیاخواهی باشد، نفس و طبع و خیال او نیز تحت تأثیر آن است و در مسائل مادی گرفتار می‌شود.
پیش رفتن یک قدم مقدورشان
نیست ای وای از دل مهجورشان
هوش مصنوعی: آن‌ها حتی نمی‌توانند یک قدم به جلو بروند، واویلا بر دل تنها و بی‌کسی‌شان.
بارشان سنگین و مرکبشان ضعیف
با ضعیفی مانده در لای کثیف
هوش مصنوعی: بار آن‌ها زیاد و وسیله حمل و نقلشان ضعیف است و این ضعف در وسط شرایط نامناسب باقی مانده است.
از پس و از پیش دزدان در فریش
همرهانِ چست و چابک رفته پیش
هوش مصنوعی: دزدان از جلو و عقب در تعقیب هستند و همراهان هم با تیزهوشی و سرعت در حال حرکت به جلو هستند.
پیش رفته کاروان سالارها
کرده طی شبگیرها ایوارها
هوش مصنوعی: در طول شب‌های تار، کاروانی که سالار آن پیشرو است، مسیرهای طولانی را طی کرده و به جلو رفته است.
در کریوه مانده این بیچارگان
بارشان سنگین و مرکب ناتوان
هوش مصنوعی: این بیچارگان در ناحیه‌ای به نام کریوه مانده‌اند و بارهای سنگینی دارند، در حالی که مرکب آنها توانایی حمل این بارها را ندارد.
درجهانند از خلیشی پای خویش
پای دیگرشان جهد اندر خلیش
یک پای خود را از گِل و لای بیرون می‌کشند و پای دیگرشان در گِل و لای فرو می‌رود.
بارشان خروارها خروارها
راهشان کهسارها کهسارها
هوش مصنوعی: آنها بارهایی به وزن بسیار زیاد را با خود دارند و راهی طولانی و دشوار را در پیش رو دارند.
ناقه‌هاشان لنگ و لوک و لوث و کور
جاده‌هاشان سنگلاخ و لوش و لور
هوش مصنوعی: شترهای آنان لنگ و ناتوان و کثیف و نابینا هستند، و راه‌هایشان پر از سنگ و ناهمواری و مشکلات است.
دزدهاشان در کمین در راهها
راههایی چاهها در چاهها
هوش مصنوعی: دزدها در مرداب‌ها و جاده‌ها کمین کرده‌اند و در این شرایط، خطرات زیادی وجود دارد.
من هم از آن رهروان هستم یکی
عاجزی بی دست و پایی هوشکی
هوش مصنوعی: من هم یکی از آن مسافرانی هستم که در این راه، ناتوان و بی‌قدرت هستم، مثل کسی که بی‌دست و بی‌پا است.
قد خمیده پایها پر آبله
مانده چندین مرحله از قافله
هوش مصنوعی: پای خمیده و پینه بسته‌اش نشان می‌دهد که در مسیری طولانی و دشوار سختی‌های زیادی را تحمل کرده است.
ناقه‌ام افتاده از پا ای دریغ
بار من خروار خروار ای دریغ
هوش مصنوعی: شترم افتاده و این موضوع موجب ناراحتی بسیار من شده است.
بار نبود اینکه من انباشتم
کوه را بر دوش خود بگذاشتم
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که من هیچ باری را بر دوش خود ندارم، اما در عوض، یک کوه سنگین را بر دوشم حمل کرده‌ام. از این مفهوم می‌توان فهمید که گاهی انسان‌ها از نظر روحی یا احساسی بارهای سنگینی را به دوش می‌کشند، حتی اگر به نظر نرسد.
ای خدا فریاد از این البرز کوه
جانم از این کوه آمد در ستوه
خدایا فریاد از این این کوه البرز! جانم از آن به ستوه آمده است. [کوه البرز اشاره دارد به بار گرانی که به دوش می‌کشد]

حاشیه ها

1404/03/11 01:06
احمد خرم‌آبادی‌زاد

1-مصرع دوم بیت 17 به شکل «پژمری شاهی و دارایی کند» قطعا نادرست است.

واقعا معلوم نیست که چه پدیده‌ای باعث شده که واژۀ «پرمری» در نسخه خطی به «پژمری» تبدیل شود و سرانجام به جایی برسیم که مصرع را معنی کنیم «افسردگی، به پادشاهی و ثروت می‌رسد». این در حالی است که شاعر در مصرع دوم بیت 19 می‌گوید: «پشه شیر افکن شود پرمور شاه»!

به استناد لغتنامه دهخدا، معنی دوم واژۀ «پرمر» (با تلفظ parmar یا parmor)، عبارت است از «زنبور عسل». و البته، «پرمور» نیز به همان معنی است.

2-مصرع نخست بیت 26، به شکل «از من افتاده است پاس اشتران» بدون مفهوم و نادرست است. در واقع، در نسخه خطی به شکل «از منِ افتاده است این اشتران» بوده که عملا به نوعی تایید کننده مصرع نخست بیت 12 می‌باشد. وانگهی، شاعر در بیت شماره 27، به گرفتن شترها اشاره می‌کند.

3-مصرع دوم بیت 26 نیز به شکل «او به پاس خانۀ خود بی گمان» کاملا غلط بوده و شکل درست آن عبارت است از «او بپاسد خانۀ خود بی گمان». در اینجا، «بپاسد» از مصدر «پاسیدن» است. به یاد داشته باشیم که «به پاسِ» یعنی «به احترامِ»!

4-در مصرع نخست بیت 56، «لای و گل» به معنی «گل و لای» درست است.

5-در لغتنامه دهخدا به واژۀ «لوک» به خوبی اشاره شده است. اگر سه واژۀ «لوک»، «لوش» و «لوچ» به دقت نگاه کنیم، پی خواهیم بُرد که همگی دارای معنی مرکزی «کج» می‌باشند و تنها واجِ پایانی در آنها تغییر کرده است. بنابراین، «لوک» یعنی «دارندۀ دست یا پای کج»، «لوش» یعنی «لب شکری، دارای لبِ کج» و «لوچ» یعنی «دارای چشمِ کج، دو بین»! [به واژه‌های «پوک»، «پوش» و «پوچ» هم دقت کنید]

 

*این حاشیه پس از ویرایش، حذف نخواهد شد تا به عنوان سندی برای پژوهشگران باقی بماند.