گنجور

بخش ۹۶ - حکایت عبدالمطلب با ابرهه که قصد خراب کردن کعبه کرد

ابرهه آن صاحب پیل سفید
آنکه لشکر جانب کعبه کشید
تا بکوبد زیر پای نره پیل
آن همایون خانهٔ رب جلیل
چون به ملک آن دیار آمد فرود
کرد غارت آنچه در آن مرز بود
از حَمیر و از خُیول و از بِغال
گوسفند و گاو و جاموس و جِمال
شد ز بیم آن سپاه هولناک
اهل بطحا را همه دل چاک چاک
سید بطحاء عبدالمطلب
چونکه دید اهل حرم را مضطرب
سوی آن لشکر روان شد با شتاب
با شکوه چرخ و نور آفتاب
نور احمد از جبینش آشکار
ظاهر از وی فر آن والاتبار
گنبد افلاک تا ظلمات خاک
شد از آن نور مقدس تابناک
بلکه روشن گشته زان نور اجل
روز ابداع و سحرگاه ازل
پس ببین با مشرق آن آفتاب
خور چه باشد از ضیاء آب و تاب
مشرقی کان نور را مظهر بود
وز مه و خورشید انورتر بود
آن سحر که‌آبستن آن نور بود
صبح عیدش چون شب دیجور بود
چون قدم بنهاد آن میر زَمن
بر بساط پیل‌رانِ پیل تن
لب گشود اندر ثناء آفرین
کاسمانش آفرین خواند و زمین
آب حیوانش روان شد از دهان
از زبانش معجز احمد عیان
پیل‌ران را پای دل از جای شد
پیش او با صد ادب بر پای شد
پس نشاندش بر بساط خویشتن
در میان آورد با وی هر سخن
مهر او جا کرد اندر سینه‌اش
یافت تسکین ز التهاب کینه‌اش
گفت با خود آنچه خواهد آن بزرگ
درپذیرم گرچه بس باشد سترگ
پیشم آرد گر شفاعت از حرم
سر نپیچم وز خرابش بگذرم
گفت با او کانچه می‌خواهی بگو
هرچه مقصودت بود از من بجو
آنچه باشد مطلبت از من رواست
در بر ما دردهایت را دواست
گفت عبدالمطلب با پیل‌ران
کی تو را پیل فلک در زیر ران
ناقه‌ها رفته ز من صد یا دویست
حاجت من غیر رد ناقه نیست
زین تمنا شاه آمد در شگفت
وز شگفت انگشت بر دندان گرفت
یارب این سیمای بالادست چیست
اینچنینش طبع و فطرت پست چیست
جبهه‌اش بر ماه طعنه می‌زند
فطرتش گرد مگسها می‌تند
صورت از شهباز بالادست‌تر
همتی از عنکبوتی پست‌تر
داند او مقصود من از این سفر
آنکه سازم کعبه را زیر و زبر
خانهٔ معبود را ویران کنم
کُنگرش با خاک ره یکسان کنم
دودمان او شرف زین خانه دید
خدمت این خانه او را برگزید
چون سزاوار سرای شاه شد
مهر و ماهش چاکر درگاه شد
چونکه شد این آستان را پاسبان
پاسبانش شد ملک در آستان
گر تورا ره در حضور شاه نیست
هیچت اندر حضرت شه راه نیست
ملتزم شو خدمت درگاه را
پاسبان شو آستان شاه را
گر تو را در آستان هم بار نیست
رتبهٔ خدمت در آن دربار نیست
منزلش را بوسهٔ دیوار ده
خانه‌اش را سر به خاک راه نه
یا بجو خاکی که آن شه را گذار
گر بر آن افتد بر آنجا ره گذار
بوسه زن آن را به یاد پادشاه
واکتحل عینیک عبد فی هواه
در گذرگاهش پیاپی ای پسر
بین کجا افکنده شه روزی نظر
یک نظر افکنده بر آنجا ز دور
وز نگاهی همچو طورش داده نور
رو در آنجا چاکری کن اختیار
پس بکن بر جمله شاهان افتخار
ای شه خوبان و ای سلطان جان
ای امیر ملک دل جان جهان
در حریم حضرتم گر بار نیست
گر مرا هم رخصت دیدار نیست
بینم آنان را که همراز تواَند
محرم خلوتگه ناز تواَند
روی تو بینند هر شام و سحر
از دو چشم جان خود نز چشمِ سر
دیدنم گر روی تو مقدور نیست
دیدهٔ من لایق آن نور نیست
روی آن بینم که بیند روی تو
سوی آن پویم که پوید سوی تو
هرچه باشد از تو بر آن عاشقم
عاشقی در دعوی خود صادقم
زشت و زیبا از تو چون پیداستی
جمله عالم پیش من زیباستی
عاشقم بر زشت و بر زیبا تمام
زنگیت را من یکی زنگی غلام
من سگ کوی سگان کوی تو
خار هر گل کز وی آید بوی تو
گفت با خود الغرض آن پیل‌ران
کی روا باشد چنین کس پاسبان
هیچ از این خانه با من دم نزد
یک سخن در حق این طارم نزد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ابرهه آن صاحب پیل سفید
آنکه لشکر جانب کعبه کشید
هوش مصنوعی: ابرهه، فرمانده‌ای بود که با سپاه خود به سوی کعبه حرکت کرد و او صاحب فیل‌های سفید بود.
تا بکوبد زیر پای نره پیل
آن همایون خانهٔ رب جلیل
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن پادشاه بزرگ، مانند یک فیل نر، بر زمین بیفتد و تحت پای خود بگذارد، این اتفاق خواهد افتاد.
چون به ملک آن دیار آمد فرود
کرد غارت آنچه در آن مرز بود
هوش مصنوعی: وقتی به سرزمین آن دیار رسید، به طور ناگهانی ویرانی و غارت آنچه در آن منطقه بود را آغاز کرد.
از حَمیر و از خُیول و از بِغال
گوسفند و گاو و جاموس و جِمال
هوش مصنوعی: از زینت‌ها و زیبایی‌های مختلف، چه به وسیله‌ی اسب و الاغ یا از گوسفند و گاو، کارهای زیبا و خوشایند خلق می‌شود.
شد ز بیم آن سپاه هولناک
اهل بطحا را همه دل چاک چاک
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از آن سپاه وحشت‌زا، دل‌های تمام اهل بطحا به شدت در هم شکسته و آسیب‌دیده شده است.
سید بطحاء عبدالمطلب
چونکه دید اهل حرم را مضطرب
هوش مصنوعی: سید بطحا عبدالمطلب وقتی دید که مردم حرم در نگرانی و اضطراب هستند، به فکر فرو رفت.
سوی آن لشکر روان شد با شتاب
با شکوه چرخ و نور آفتاب
هوش مصنوعی: به سمت آن لشکر رفت با سرعتی شگفت‌انگیز و درخشش زیبا، همانند حرکت چرخ و تابش نور خورشید.
نور احمد از جبینش آشکار
ظاهر از وی فر آن والاتبار
هوش مصنوعی: نور احمد، که به معنای نور حضرت محمد (ص) است، از پیشانی‌اش نمایان است و از او ظاهری با شوکت و عظمت می‌تابد.
گنبد افلاک تا ظلمات خاک
شد از آن نور مقدس تابناک
هوش مصنوعی: به خاطر آن نور مقدس روشن و تابناک، گنبد آسمان تا عمق تاریکی‌های زمین کشیده شده است.
بلکه روشن گشته زان نور اجل
روز ابداع و سحرگاه ازل
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که نور مرگ و سرنوشت، در روز آفرینش و صبح آغاز زمان، روشن شده است. به نوعی، این اشاره دارد به اینکه سرنوشت و مرگ همواره بخشی از وجود و هستی هستند و از همان آغاز در جهان وجود داشته‌اند.
پس ببین با مشرق آن آفتاب
خور چه باشد از ضیاء آب و تاب
هوش مصنوعی: پس نگاه کن به اینکه نور و درخشش خورشید در سمت مشرق چه تاثیری دارد بر روشنایی و زیبایی آب و تابستان.
مشرقی کان نور را مظهر بود
وز مه و خورشید انورتر بود
هوش مصنوعی: شرق جایی است که نور به روشنی آن جلوه می‌کند و از ماه و خورشید هم درخشان‌تر است.
آن سحر که‌آبستن آن نور بود
صبح عیدش چون شب دیجور بود
هوش مصنوعی: در آن صبح عید، نور و روشنی همه جا را فراگرفته بود و شبی تاریک و غم‌انگیز را پشت سر گذاشته بود.
چون قدم بنهاد آن میر زَمن
بر بساط پیل‌رانِ پیل تن
هوش مصنوعی: زمانی که آن موجود بزرگ به این دنیا قدم گذاشت، مانند یک فیل در جهانی وسیع و بی‌پایان، خود را نشان داد.
لب گشود اندر ثناء آفرین
کاسمانش آفرین خواند و زمین
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف کسی می‌پردازد که به ستایش و تمجید از آفرینش و دنیا می‌پردازد. او با زبان خود از زیبایی‌های کائنات و زمین سخن می‌گوید و در مدح آن‌ها آوازه سر می‌دهد.
آب حیوانش روان شد از دهان
از زبانش معجز احمد عیان
هوش مصنوعی: آب حیات از دهان او جاری شد و معجزه پیامبر احمد از زبانش نمایان گشت.
پیل‌ران را پای دل از جای شد
پیش او با صد ادب بر پای شد
هوش مصنوعی: دل‌باخته به کسی یا چیزی، با تمام ادب و احترام، به سوی او قدم برمی‌دارد و خود را به او می‌رساند.
پس نشاندش بر بساط خویشتن
در میان آورد با وی هر سخن
هوش مصنوعی: او را بر سر سفره‌ی خود نشاند و هر صحبت و گفتگویی را با او آغاز کرد.
مهر او جا کرد اندر سینه‌اش
یافت تسکین ز التهاب کینه‌اش
هوش مصنوعی: عشق و محبت او در دلش جا گرفته و این عشق به او آرامش می‌دهد و از درد و التهاب کینه‌اش می‌کاهد.
گفت با خود آنچه خواهد آن بزرگ
درپذیرم گرچه بس باشد سترگ
هوش مصنوعی: او با خود گفت: هر چیزی که آن بزرگ بخواهد را می‌پذیرم، حتی اگر بسیار بزرگ و سنگین باشد.
پیشم آرد گر شفاعت از حرم
سر نپیچم وز خرابش بگذرم
هوش مصنوعی: اگر شفاعتی از حرم پیش من بیاید، از آن دور نخواهیم شد و از ویرانی آن نمی‌گذرم.
گفت با او کانچه می‌خواهی بگو
هرچه مقصودت بود از من بجو
هوش مصنوعی: او گفت که هر چه می‌خواهی به من بگو و هر آنچه که در دل داری و به دنبال آن هستی، از من بخواه.
آنچه باشد مطلبت از من رواست
در بر ما دردهایت را دواست
هوش مصنوعی: هر چیزی که تو از من بخواهی، برای من جایز است و من در برابر تو، دردهایت را تسکین می‌دهم.
گفت عبدالمطلب با پیل‌ران
کی تو را پیل فلک در زیر ران
هوش مصنوعی: عبدالمطلب به کسی می‌گوید که آیا تو را به یاد می‌آورم که چگونه ستاره‌های آسمان زیر پاهای تو قرار دارند؟
ناقه‌ها رفته ز من صد یا دویست
حاجت من غیر رد ناقه نیست
هوش مصنوعی: گاوها و شترها از من رفته‌اند و من صد تا دویست درخواست دارم، اما هیچ چیز غیر از شتر برای من جوابگو نیست.
زین تمنا شاه آمد در شگفت
وز شگفت انگشت بر دندان گرفت
هوش مصنوعی: از این خواسته، شاه بسیار متعجب شد و از شدت تعجب، انگشت بر دندان گذاشت.
یارب این سیمای بالادست چیست
اینچنینش طبع و فطرت پست چیست
هوش مصنوعی: خداوندا، چگونه است که چهره زیبا و دلربای او اینچنین گواهی از خصلت‌ها و نیکی‌های سرشارش می‌دهد؟ چرا این پیشانی که می‌بینم، نشان‌دهنده روحی خُرد و پایینی است؟
جبهه‌اش بر ماه طعنه می‌زند
فطرتش گرد مگسها می‌تند
هوش مصنوعی: چهره‌اش به زیبایی ماه اشاره می‌کند و ذات او مانند آشیانه‌ای پر از مگس‌هاست.
صورت از شهباز بالادست‌تر
همتی از عنکبوتی پست‌تر
هوش مصنوعی: چهره‌ای همچون شاهین بالاتر از همه، اما اراده‌اش به اندازه‌ی عنکبوتی ضعیف و پست است.
داند او مقصود من از این سفر
آنکه سازم کعبه را زیر و زبر
هوش مصنوعی: او می‌داند که هدف من در این سفر چیست؛ می‌خواهم کعبه را به گونه‌ای دگرگون کنم.
خانهٔ معبود را ویران کنم
کُنگرش با خاک ره یکسان کنم
هوش مصنوعی: می‌خواهم خانه‌ی معبود را نابود کنم و با خاک راه، آرامش آن را به هم بزنم.
دودمان او شرف زین خانه دید
خدمت این خانه او را برگزید
هوش مصنوعی: خاندان او از این خانه عزت و بزرگی را مشاهده کرد و به همین خاطر این خانه را انتخاب کرد.
چون سزاوار سرای شاه شد
مهر و ماهش چاکر درگاه شد
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید و ماه به مقام و منزلت بالایی رسیدند، درگاه شاه به خدمت آنها درآمد.
چونکه شد این آستان را پاسبان
پاسبانش شد ملک در آستان
هوش مصنوعی: زمانی که این درگاه پاسبان یافت، خود ملکت هم در آن درگاه به نگهبانی پرداخت.
گر تورا ره در حضور شاه نیست
هیچت اندر حضرت شه راه نیست
هوش مصنوعی: اگر تو راهی برای رسیدن به حضور شاه نداری، هیچ موقعیتی برای تو در برابر او وجود ندارد.
ملتزم شو خدمت درگاه را
پاسبان شو آستان شاه را
هوش مصنوعی: به وظیفه خود در خدمت و نگهداری از مقام والای پادشاه پایبند باش.
گر تو را در آستان هم بار نیست
رتبهٔ خدمت در آن دربار نیست
هوش مصنوعی: اگر درگاه عظمت و بزرگی برای تو بار و بن‌بستی ایجاد کند، دیگر در آن مقام و منزلت جایی برای خدمت‌گزاری نخواهد بود.
منزلش را بوسهٔ دیوار ده
خانه‌اش را سر به خاک راه نه
هوش مصنوعی: منزلش را با بوسه‌ای بر دیوار یاد می‌کنند و ده خانه‌اش را به نشانه احترام به زمین می‌سپارند.
یا بجو خاکی که آن شه را گذار
گر بر آن افتد بر آنجا ره گذار
هوش مصنوعی: بهتر است به جستجوی آن خاک بروی که روزی آن پادشاه بر آنجا قدم گذاشته است.
بوسه زن آن را به یاد پادشاه
واکتحل عینیک عبد فی هواه
هوش مصنوعی: آن کسی که لبانش را بر یاد پادشاه می‌گذارد، مانند بنده‌ای است که در عشق خود غرق شده است.
در گذرگاهش پیاپی ای پسر
بین کجا افکنده شه روزی نظر
هوش مصنوعی: ای پسر، در راه او به دقت نگاه کن و ببین او روزی کجا نگاهش را افکنده است.
یک نظر افکنده بر آنجا ز دور
وز نگاهی همچو طورش داده نور
هوش مصنوعی: با نگاهی از دور به آنجا افتاده، نوری مانند نور کوه طور بر آنجا تابیده است.
رو در آنجا چاکری کن اختیار
پس بکن بر جمله شاهان افتخار
هوش مصنوعی: در آنجا که هستی، به خدمتگزاری مشغول شو و سپس بر تمامی پادشاهان برتری و فخر داشته باش.
ای شه خوبان و ای سلطان جان
ای امیر ملک دل جان جهان
هوش مصنوعی: ای محبوب دل‌ها و ای پادشاه روح، ای فرمانروای سرزمین دل و جان جهانی.
در حریم حضرتم گر بار نیست
گر مرا هم رخصت دیدار نیست
هوش مصنوعی: اگر در حضور تو نتوانم به تو نزدیک شوم و دیدار تو برای من میسر نیست، باز هم باری را بر دوش خود احساس نمی‌کنم.
بینم آنان را که همراز تواَند
محرم خلوتگه ناز تواَند
هوش مصنوعی: من افرادی را می‌بینم که رازها و اسرار تو را می‌دانند و در محیط خصوصی تو حضور دارند.
روی تو بینند هر شام و سحر
از دو چشم جان خود نز چشمِ سر
هوش مصنوعی: هر شب و صبح، چشمانم تنها به دیدن روی تو عادت کرده‌اند و اشک‌های جانم از دیدن تو نمی‌کاهند.
دیدنم گر روی تو مقدور نیست
دیدهٔ من لایق آن نور نیست
هوش مصنوعی: اگر دیدن تو برای من ممکن نیست، پس این چشم من شایسته دیدن آن نور نیست.
روی آن بینم که بیند روی تو
سوی آن پویم که پوید سوی تو
هوش مصنوعی: به خاطر تو به سوی کسی می‌روم که به یاد تو می‌نگرد و به تو فکر می‌کند.
هرچه باشد از تو بر آن عاشقم
عاشقی در دعوی خود صادقم
هوش مصنوعی: هرچیزی که باشد، من به تو عاشق هستم و در ابراز عشق خود صادق و راستگو هستم.
زشت و زیبا از تو چون پیداستی
جمله عالم پیش من زیباستی
هوش مصنوعی: زشت و زیبا از تو مشخص است، به طوری که در نظر من تمام جهان زیبا به نظر می‌رسد.
عاشقم بر زشت و بر زیبا تمام
زنگیت را من یکی زنگی غلام
هوش مصنوعی: من عاشق همگان هستم، هم زیبایی و هم زشتی. تمام ماهیت وجودی من به عشق تعلق دارد، حتی اگر این عشق به کسی باشد که خود را در زشتی و زیبایی نمایش می‌دهد.
من سگ کوی سگان کوی تو
خار هر گل کز وی آید بوی تو
هوش مصنوعی: من مانند سگی هستم که در محل تو زندگی می‌کند و هر گلی که بوی تو را به همراه دارد، برای من خارهایش دردآور است.
گفت با خود الغرض آن پیل‌ران
کی روا باشد چنین کس پاسبان
پیل‌ران با خود گفت که هرگز روا نیست چنین کسی پاسبان باشد.
هیچ از این خانه با من دم نزد
یک سخن در حق این طارم نزد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در این خانه با من صحبت نکرد، حتی یک کلمه هم درباره این منطقه نگفت.

حاشیه ها

1404/03/10 15:06
احمد خرم‌آبادی‌زاد

1-مصرع دوم بیت 4، به شکل «گوسفند و گاوِ جامیش و جمال» نادرست است!

-ترکیبی مانند «گاو جامیش» چندان روشن نیست.

-در نسخه خطی، به جای «گاوِ جامیش» می‌خوانیم «گاو و جاموس»

-به استناد فرهنگ نظام، «جاموس» عربی شدۀ «گاومیش» است.

بنابراین، مصرع یاده شده به شکل «گوسفند و گاو و جاموس و جِمال» درست است.

-در همین مصرع، «جِمال» جمع «جمل» (به معنی شتر) است.

2-در مصرع دوم بیت 14، «بساط پیل‌ران» (به جای «بساط بیکران») درست است. تایید این نکته، در مصرع نخست بیت 18 دیده می‌شود.

3-در مصرع نخست بیت 17، «پیل‌ران» درست است.

4-مصرع دوم بیت 27، «اینچنینش» درست است (به جای «این جبینش»).

5-مصرع دوم بیت 47، «چشمِ سر» (به جای «چشمِ تر») درست است. دقت کنیم؛ «چشمِ جان» در کنار «چشمِ سر»!

 

*این حاشیه پس از ویرایش، حذف نخواهد شد تا به عنوان سندی برای پژوهشگران باقی بماند.