برگردان به زبان ساده
ای رفیقان چون سخن اینجا رسید
داستان تا شرح حال جان کشید
هوش مصنوعی: ای دوستان، حالا که سخن به اینجا رسیده، داستانی شکل گرفته که شرح حال ما را بیان میکند.
زد مغنی بر نوای دیگرم
ریخت ساقی خون دل بر ساغرم
هوش مصنوعی: ساقی با آواز دیگری دلم را درهم شکست و خون نادم را داخل جامم ریخت.
ناید از آن پرده آهنگ نشاط
ناید از این باده بوی انبساط
هوش مصنوعی: از پشت این پرده، خبری از شادی نیست و از این شراب هم بوی خوشی به مشام نمیرسد.
اصل آن قانون نوای ماتم است
صاف این صهبا همه درد و غم است
هوش مصنوعی: این شعر به ما میگوید که حقیقت زندگی، به نوعی غم و اندوه است. در واقع، هرچند که ظاهر زندگی ممکن است شاداب و رنگین به نظر برسد، اما در درون آن، درد و افسوس وجود دارد که به نوعی در همه جا پنهان است.
زان نوا نوحه به گوش آید همی
زان شرابم دل به جوش آید همی
هوش مصنوعی: از آن نغمهها صدای نوحهای به گوش میرسد و همین که از شراب مینوشم، دلم به شدت شاداب و سرحال میشود.
آن نوا از حال جانم یاد داد
گلبن عیش مرا بر باد داد
هوش مصنوعی: آن نوا حال و هوای درونم را به یادم آورد و گلهای خوشبختیام را با خود برد.
شعلهٔ آهم ره آذر گرفت
نُه فلک را آتش من در گرفت
هوش مصنوعی: آتش اندوه و درد من به حدی رسیده است که فقط تاثیرش بر من نیست، بلکه آسمان و دنیا هم تحت تأثیر قرار گرفتهاند.
سینهام چون کورهٔ حداد شد
دل درون سینه در فریاد شد
هوش مصنوعی: سینهام مثل کورهای داغ شده و دل درونم به شدت ناله و فریاد میزند.
صبر از دست دلم دامن کشید
بر تن خود جامهٔ طاقت درید
هوش مصنوعی: دلم دیگر نتوانست صبر کند و از این وضعیت خسته شده است. به همین خاطر، دیگر نمیتواند تحمل کند و بار خود را رها کرده است.
ور به بنیاد شکیب آمد شکست
رفت ارکانِ توان از پایبست
هوش مصنوعی: اگر شکیبایی به پایهها و بنیادها ضربه بزند، تمامی توان و نیروها از اساس و پایه فرو میریزند.
آه بازم سخت کاری اوفتاد
با غمم مشکل شماری اوفتاد
هوش مصنوعی: اه، دوباره دردسر بزرگی برایم پیش آمده و مشکلاتم بیشتر شده است.
یا احبائی هلموا بالعجل
نبک ذاک الروح کالمزن العطل
هوش مصنوعی: ای دوستانم، بیایید که با شتاب بیایید؛ زیرا این روح مانند ابر خراب است.
معشرالاحباب یا اهل الوداد
احضروا حولی خذواعنی الحداد
هوش مصنوعی: ای جمع دوستان و اهل محبت، گرد هم بیایید و از من بشنوید. غم و اندوهی را که در دل دارم، به شما میگویم.
اسمعوا یا اهل وادی عضتی
ثم لومونی و شقوا کلبتی
هوش مصنوعی: ای اهل وادی، به من گوش دهید! سپس مرا سرزنش کنید و بر من رنجیدگی برانید.
محفل غم گشت عشرتخانهام
باده خون گردید در پیمانهام
هوش مصنوعی: محفل شادی تبدیل به محیط غم شده و از این رو، شرابی که در ظرف من است، به تلخی خون مبدل گشته است.
ای رفیقان حلقهها گرد آورید
جامهها از بهر ماتم بردرید
هوش مصنوعی: دوستان، دور هم جمع شوید و لباسهای خود را برای عزاداری آماده کنید.
سوی من آیید تا زاری کنیم
عقل را در سوگ جان یاری کنیم
هوش مصنوعی: بیایید به سوی من تا با هم اندوهگین شویم و برای جانمان، عقل و خرد را تسلی بدهیم.
منزل اندر خاک و خاکستر کنیم
خاک و خاکستر همه بر سر کنیم
هوش مصنوعی: میتوانیم در خاک و خاکستر زندگی کنیم و همه چیز را بر سر خود بریزیم.
هرچه سنگ آن را به فرق خود زنیم
هرچه خار آن را به سینه بشکنیم
هوش مصنوعی: هرچه سختیها و دردها را تحمل کنیم و هرچه آسیبها و مشکلاتی که به ما برسد، باز هم نمیتوانیم آن را از یاد ببریم.
هرچه اندر دشت خاکی سر کنیم
دشت را از آب دیده تر کنیم
هوش مصنوعی: هر چه در دشت خاکی بگذرانیم، باید دشت را با اشکهای خود خیستر کنیم.
گه به حسرت دستها بر سر زنیم
گه به ناخن سینه و رخ برکنیم
هوش مصنوعی: گاهی با حسرت، دستهایمان را بر سر میزنیم و گاهی با ناخن، سینه و چهرهامان را میخراشیم.
زآه گرم و نالههای پُر شرر
آتش اندازیم اندر خشک و تر
هوش مصنوعی: با صدای آه و نالههای عمیق و پرحرارت، ما شعلههایی را در هر دو حالت خشک و تر روشن میکنیم.
از سرشک چشم و خوناب جگر
موجها سازیم اندر بحر و بر
هوش مصنوعی: از اشک چشم و زخم دل، امواجی بسازیم در دریا و بر افرازیم.
ای رفیقان با من انبازی کنید
با من بیچاره دمسازی کنید
هوش مصنوعی: ای دوستان، همراهی کنید و در این روزهای سخت، با من همدلی کنید.
انجمن سازید در پیرامنم
تکمه بگشایید از پیراهنم
هوش مصنوعی: جمعی تشکیل دهید دور و برم و دکمههای پیراهنم را باز کنید.
تا به دامان جیبِ جان چاکم کنید
خاکتان بر سر، به سر خاکم کنید
هوش مصنوعی: تا زمانی که به دامن جیب خود دست نزنید، خاک شما بر سرم میریزید.
نوحه آغازید بگشایید موی
مو کنان با مویه بخراشید روی
هوش مصنوعی: شعر به حالتی اشاره دارد که با نوای غمانگیز و گریهای دردناک، احساسات عمیق و اندوه را به تصویر میکشد. در این لحظه، افرادی که در حال سوگواری هستند، موهای خود را باز میکنند و با ناله و زاری، چهرهاشان را خراش میدهند تا نشان دهند که چقدر دچار درد و غم هستند. به نوعی این تصویر نمادین از عواطف انسانی در مواجهه با سوگواری و از دست دادن است.
رشته سجاده در دامن کنید
دامن از لخت جگر گلشن کنید
هوش مصنوعی: سجاده را با دستان خود جمع کنید و دامنتان را از دل شادابی و زیبایی گلستان پر کنید.
جامهام نیلی کن ای همدم که من
پیش دارم سوگ جان ممتحن
هوش مصنوعی: ای همراهم، لباس مرا نیلی کن، زیرا من غم از دست دادن جان خود را در دل دارم.
کحلگون کن جامه ای محرم که باز
خیر خیرم ماتمی آمد فراز
هوش مصنوعی: لباسی تیره و کدر بپوشان که دوباره، خبر عزا و ماتم از راه رسیده است.
آستین ای همدم از چشم ترم
دور کن تا بگذرد آب از سرم
هوش مصنوعی: از نزدیکم دور شو، چون اشکهایم ریخته شده و میخواهم این مشکلات را پشت سر بگذارم.
زین سپس ای دیدهٔ من خون گری
خون گری ز ابر بهار افزون گری
از این پس، ای چشم من، خون گریه کن! خون گریه کن، از ابر بهار بیشتر!
ای دهان از خنده اکنون لب ببند
لب ببند از خنده و دیگر مخند
هوش مصنوعی: ای دهان، اکنون از خنده ساکت باش و دیگر نپوزخند.
ریزم اکنون بر سر از یک دست خاک
سازم از دست دگر دل چاک چاک
هوش مصنوعی: من اکنون در یک لحظه از خاک، به وجود میآورم و از دل دیگری رنج و درد میکشم.
یاری من کن دمی ای غمگسار
تا به حال جان بگریم زار زار
هوش مصنوعی: ای غمگسار، لحظهای به من کمک کن تا از گریه و اندوهی که تا به حال داشتهام، رها شوم.
جامه سازم پاره پاره تار و پود
مویه گویم چون زنان مرده رود
هوش مصنوعی: من لباس میسازم که پارهپاره باشد و چون زنان سوگواری میکنم.
کاوخ آوخ آفتابم شد نهان
مهر جان آمد به برج مهر جان
هوش مصنوعی: ای کاش آفتابم پنهان نمیشد و مهر جانم به اوج نمیرسید.
آوخ آوخ ماه من شد در محاق
آوخ آمد کوکبم را احتراق
هوش مصنوعی: افسوس، ماه من در تاریکی پنهان شد و ستارهام در حال سوختن است.
آتشی نمرودیان افروختند
وندر آن آتش خلیلم سوختند
هوش مصنوعی: نمرودها آتشی به پا کردند و در آن آتش، خلیل (حضرت ابراهیم) سوختند.
آذر اندر تخمهٔ آزر گرفت
دیو از دست جم انگشتر گرفت
هوش مصنوعی: آتش، در اصل و نطفهاش بخاری است که دیو از دستان جم انگشتر را به چنگ آورده است.
کشته شد هابیل من ای داد داد
کشتی نوحم به گرداب اوفتاد
هوش مصنوعی: من، ای فریاد و ناله، کشته شدن هابیل را دیدم و نوح من در ورطهای به خطر افتاد.
ای دریغا یوسفم در چاه شد
او بماند و کاروان در راه شد
هوش مصنوعی: ای کاش یوسف من در چاه افتاد و او همچنان باقی مانده و کاروان در حال حرکت است.
دیو اورنگِ سلیمانی گرفت
کشور جم راه ویرانی گرفت
هوش مصنوعی: دیو اورنگ که نماد شرارت است، کشور جم را به تصرف درآورده و به سوی ویرانی و خرابی پیش رفته است.
دیو آمد تاخت بر ملک دلم
کرد غارت آنچه دید از حاصلم
هوش مصنوعی: دیو به سرزمین دل من حمله کرد و همه چیزهایی را که از دستاوردهایم بود غارت کرد.
هر متاعی بود در اقلیم جان
شد به یغما کاروان در کاروان
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دنیای روح و احساسات وجود دارد، به دست نااهلان میافتد و به غارت میرود، به طوریکه گروهی پس از گروه دیگر این ارزشها را میبرند.
کشور دل زان سپاه بی حساب
هرچه بد غارت شد آن ملک خراب
هوش مصنوعی: کشور قلب به وسیلهی سپاه بیشمار، هرچه چیز بدی که بوده، غارت شده و آن سرزمین ویران شده است.
کعبه ام شد پایمال پای پیل
موسیم شد غرقهٔ دریای نیل
هوش مصنوعی: کعبهام زیر پای افرادی قرار گرفته و مانند لیمویی در دریای نیل غرق شدهام.
یوسفم افتاد در چنگال گرگ
پیشم آورد آسمان سوکی سترگ
هوش مصنوعی: یوسف من در دام گرگ گرفتار شده و آسمان به من نشان میدهد که چه بلای بزرگی بر سر او آمده است.
بادِ باغافروز دمسردی گرفت
سبزه زار خرمی زردی گرفت
هوش مصنوعی: به تازگی باغی را سرسبز کردهام، اما حالا احساس سردی و ناراحتی به وجود آمده است و شادابی گیاهان هم به زردی گرایش پیدا کرده است.
باغ عشرت برگریزان ساز کرد
گلبن دولت خزان آغاز کرد
هوش مصنوعی: باغ خوشبختی به زودی با ریزش برگها روبرو شد و گلستان ثروت وارد مرحلهای از کمرنگی و افول گشت.
بامداد عیش من آمد به شام
آفتاب دولتم شد در غمام
هوش مصنوعی: صبحی که من شاد و خوشحال بودم، همانند غروب آفتاب، دوران خوشبختیام به سایهای از غم و اندوه تبدیل شد.
ای دریغا ابر گوهر بار من
ای دریغا گلشن و گلزار من
هوش مصنوعی: ای حسرت بر ابر گوهری که بر من ریزش داشت، ای حسرت بر باغ و گلستان من.
ای دریغا مرهم هر داغ من
راحت من روح من ریحان من
هوش مصنوعی: ای کاش که تو آرامش هر درد و رنج من باشی، تسکیندهنده جان و روح من و مانند ریحانی برایم خوشبو و دلانگیز باشی.
ای دریغا چشمهٔ حیوان من
گلشن من جنت من باغ من
هوش مصنوعی: آه، چشمه ی زندگی من، سرزمین زیبای من، بهشت من و باغ من.
ای دریغ از طوطی گویای من
عندلیب بوستان آرای من
هوش مصنوعی: اه، کاش طوطی سخنگوی من همچنان زینتبخش گلزار من بود.
حیف از آن آهوی مشکین حیف حیف
حیف از آن طاوس رنگین حیف حیف
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و لطافت موجوداتی همچون آهو و طاووس اشاره دارد و حسرت و اندوهی را نسبت به این زیباییها بیان میکند. گویی شاعر از نابودی یا عدم دسترسی به این جلوههای زیبا ناخرسند است و با تکرار واژه "حیف"، این حسرت و اندوه را بیشتر به تصویر میکشد.
حیف از آن شهباز اوج کبریا
حیف از آن سرمایه ملک بقا
هوش مصنوعی: این عبارت به نوعی حسرت و افسوس را بیان میکند. به این معناست که از پرندهای بلندپرواز و با ارزش که در ارتفاعات عالی پرواز میکند، افسوس خورده میشود. همچنین به سرمایهای اشاره دارد که از ارزش و اهمیت زیادی برخوردار است و شاید به راحتی از دست رفته یا مورد غفلت قرار گرفته است. در کل، این جمله نگاهی غمانگیز به چیزهای با ارزش و ناباوری دارد که از بین رفتهاند.
آب حیوان تیرهگون شد حیف حیف
عقل مغلوب جنون شد حیف حیف
هوش مصنوعی: آب زندگی تیره و تار شد، افسوس، عقل تحت تأثیر حالت جنون قرار گرفت، واقعاً افسوس.
مؤمنی در پنجه کافر دریغ
عاجزی در چنگ زورآور دریغ
هوش مصنوعی: مؤمنی در برابر کافر با اینکه در سختی است، اما هیچ نالهای از او نمیشنوی و در برابر قدرت و زورمندی هم به راحتی تسلیم نمیشود.
ای دریغ اسلام را لشکر شکست
کافری دندان پیغمبر شکست
هوش مصنوعی: ای کاش که اسلام تحت حمله کافران قرار نمیگرفت و دندانهای پیامبر آسیب نمیدید.
کو فروغ کوکب فیروزیم
کو ضیای اختر بهروزیم
هوش مصنوعی: ما نور ستارهای درخشان هستیم و به روشنی اخترهایی خوشبخت و پرآوازه میبالیم.
کو گل صدبرگ باغافروز من
کو مه شب آفتاب روز من
هوش مصنوعی: کجاست گل زیبای من که باغ را زینت میبخشد و کجاست ماه شب که نور روز من را تامین میکند؟
آفتاب جان به مغرب شد نهان
وای جان ای وای جان ای وای جان
هوش مصنوعی: خورشید زندگی به غرب رفته و پنهان شده است، آه ای جان، ای وای بر جان من!
روزگارم رفت روزم گشت دیر
جان به دست دیو بی پروا اسیر
هوش مصنوعی: زمان من به پایان رسید و روزهایم سپری شد. در این حال، جان من به دست دیوی بی ترس گرفتار شده است.
جان علوی در چه سجین غریب
مانده او را نی انیسی نی حبیب
هوش مصنوعی: جان علوی در کدام زندان تاریک و غریب مانده است، نه کسی همراه اوست و نه دوستی در کنارش قرار دارد.
طایر قدس آشیان شد در قفس
دور هم از آشیان و هم نفس
هوش مصنوعی: پرندهای که در سرزمین قدس زندگی میکند، در قفس اسیر شده است. حالا هم از خانه و کاشانهاش دور مانده و هم از همدم و همنفسش.
آخر ای همآشیانها همتی
ای شما در گلستانها همتی
هوش مصنوعی: ای دوستان همنشین، در تلاش باشید و تلاشتان را در باغها و گلستانها به کار ببرید.
یاد آرید ای محبان وطن
روزی آخر زین غریب ممتحن
هوش مصنوعی: ای دوستان وطن، به یاد بیاورید روزی را که این آزمون سخت برای ما به پایان میرسد و غمهای دوری از وطن تمام میشود.
همتی ای نیکبختان همتی
ای شما فارغ ز زندان همتی
هوش مصنوعی: ای نیکبختان، برای تلاش و کوشش خود ارزش قائل شوید؛ ای کسانی که از زندان غم و مشکلات رها هستید، برای همت و تلاش خود اهمیت دهید.
یاد آرید ای شما آزادگان
زین اسیر مستمند مستهان
هوش مصنوعی: به یاد بیاورید ای آزادگان این اسیر بیچاره و ناتوان را.
چون پسندید ای گروه قدسیان
ای به ملک قدسیان جا و مکان
هوش مصنوعی: ای گروه پاک و مقدس، وقتی که شما را پسندیدند و در عالم ملکوت برایتان جایگاه و موقعیتی فراهم شد.
ای شما یک تن گرفتار و اسیر
در میان دشمنان زار و حقیر
هوش مصنوعی: ای تو که در میان دشمنان زبون و بیاراده، تنها و در مضیقهای.
ای شما در عیش و شادی روز و شب
خالی از اندوه و فارغ از تعب
هوش مصنوعی: شما که در هر لحظه از زندگیتان پر از خوشی و شادی هستید و دور از غم و درد و رنجید.
چون پسندید از شما یک تن غریب
مانده از شادی و عشرت بی نصیب
هوش مصنوعی: زمانی که یکی از شما را پسندید، احساس شادی و لذت برای فردی غریب و دور افتاده، غیرقابل دسترس میشود.
چون پسندید ای شما را عرشگاه
بینوایی از شما محبوس چاه
هوش مصنوعی: زمانی که شما از ناز و زیبایی خودتان راضی و شاد هستید، در واقع در زندانی از بیخانمانی و فقر گرفتار شدهاید.
ای شما را بنده اندر هر خمی
از کمند اسفندیار و رستمی
هوش مصنوعی: ای شما که بنده در هر دشواری به کمند اسفندیار و رستم گرفتار شدم.
بنگرید آخر سیاوش را اسیر
در کف ترکان خونخوار دلیر
هوش مصنوعی: بنگرید که سیاوش را در چنگال ترکان بیرحم و شجاع گرفتار دیدهام.
آخر ای گردان حمیتتان کجاست
پهلوانی کو و غیرتتان کجاست
هوش مصنوعی: ای ترکان، کجاست غیرت و شجاعت شما؟ قهرمانان کجا هستند و حس حمایت و افتخار شما کجاست؟
آخر آن شهزاده را خون ریختند
خون او با خاک ره آمیختند
هوش مصنوعی: در نهایت آن جوان به سرنوشت شومی دچار شد و خون او با زمین جاده در هم آمیخته شد.
یاد آرید آخر ای گردانِ نیو
زان گرفتار کمند ریو دیو
هوش مصنوعی: به یاد بیاورید ای گردان نیو، که چگونه گرفتار کمند ریو دیو شدهاید.
یاد آرید ای امیران زان اسیر
وقت او شد تنگ و روزش گشت دیر
هوش مصنوعی: به یاد داشته باشید ای فرمانروایان، آن زمان که آن اسیر در تنگنا قرار گرفت و روزش به انتها نزدیک شد.
یاد آرید ای شهان از این گدا
این گدا هم بود از جنس شما
هوش مصنوعی: ای rulers، به یاد داشته باشید این گدا که در کنار شماست، همانند خود شماست و از جنس شماست.
یاد آرید آخر ای یاران ما
یک زمان از ما و از دوران ما
هوش مصنوعی: ای دوستان، به یاد آورید که زمانی به یاد ما و روزهای زندگیامان بودید.
یاد آرید ای گروه دوستان
وقت گشت و دشت سیر بوستان
هوش مصنوعی: به خاطر بیاورید ای دوستان، زمانهای که در باغها و دشتها گردش میکردیم و از زیباییهای طبیعت لذت میبردیم.
از غریبی مانده دور از شهر خویش
با دلی از زخم هجران ریش ریش
هوش مصنوعی: در دوری از شهر و دیار خود، احساس تنهایی و غم میکنم. دلم از زخمهای جدایی پر از درد و پریشانی است.
ای شما با هم به طرف جویبار
ای شما دامن کشان بر سبزه زار
هوش مصنوعی: ای دوستان، به سوی جویبار بروید، شما که دامنهای خود را بر روی سبزهها میکشید.
از من و ایام من یاد آورید
از دل ناکام من یاد آورید
هوش مصنوعی: از من و روزگارم یاد کنید و از دل ناامید و شکستخوردهام نیز یادی بکنید.
صبحگاهان چون به گلشن پا نهید
یک قدم هم کو به یاد ما نهید
هوش مصنوعی: وقتی در صبح به باغ و گلزار میروید، لحظهای هم که شده یاد ما را به خاطر بسپارید.
یاد آر ای محرم اسرار من
از من و این سینهٔ افگار من
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش ای کسی که به رازهای من آگاهی، از من و این دل و افکاری که درون من است.
در سحرگاهان به طرف بوستان
چون بچینی گل به یاد دوستان
هوش مصنوعی: در صبح زود به سمت باغ برو و گل بچینی، تا یاد دوستانت برایت زنده شود.
یک گل حسرت بچین بر یاد من
یاد کن از این دل ناشاد من
هوش مصنوعی: یک گل زیبا را به یاد من بچین و به یاد این دل غمگین و بیخوشی من فکر کن.
با حریفان چون نشینی در چمن
باده پیمایی ببویی نسترن
هوش مصنوعی: هنگامی که با رقبای خود در باغ بنشینی و خوشی کنی، عطر گل نسترن را استنشاق خواهی کرد.
روزگار من فراموشت مباد
جرعهای بی یاد من نوشت مباد
هوش مصنوعی: به خاطر بسپار که روزگار من بدون یاد تو، نمیتواند فراموش شود و نوشیدن جرعهای بدون یاد تو را هم نمیپذیرم.
چون شوی سرخوش ز شور باده نیز
یک قدح بر یاد من بر خاک ریز
هوش مصنوعی: زمانی که تو از شادی و سرخوشی نوشیدن شراب لذت میبری، یک جام از آن را به یاد من بر زمین بریز.
یا به یاد من یکی ساغر بنوش
ای فدایت جسم و جان و عقل و هوش
هوش مصنوعی: یا به خاطر من، یک جام شراب بنوش، که من به خاطر تو حاضرم جان، جسم و عقل و حواسم را فدای تو کنم.
آری آری یاد یاران خَوش بود
خاصه از یاری که در آتش بود
هوش مصنوعی: بله، یاد دوستان همواره دلانگیز است، به ویژه از دوستی که در سختیها و آتشسوزیها کنار ما بود.
آری آری یاد یاران کهن
خوش بود خوش خاصه از یاری چو من
هوش مصنوعی: بله، یاد دوستان قدیمی دلنشین است، به ویژه دوستی مثل من که خاص و ویژه است.
همچو من یاری به هجران سوخته
دیده اندر راه جانان دوخته
هوش مصنوعی: جانا، کسی مانند من که به خاطر دوریات سوخته و نگران است، در انتظار تو به راهی خیره شده است.
دور از یار و دیار افتادهای
آه آه از چشم یار افتادهای
هوش مصنوعی: دور از محبوب و وطن ماندهای، وای بر حالتی که از نگاه محبوب دور شدهای.
نی به کام او شده روزی به سر
بر مرادش نی شبی گشته سحر
هوش مصنوعی: روزی نی در دست او قرار گرفت و به آنچه میخواست رسید، و شب به صبح تبدیل شد.
کرده راحت را به دنیا خیرباد
برده نام عیش و عشرت را ز یاد
هوش مصنوعی: به دنیا خوش آمد میگوید به کسی که آسایش را از آن گرفته و نام لذت و خوشگذرانی را به دست آورده است.
از بد و نیک جهان وارستهای
در به روی زشت و زیبا بستهای
هوش مصنوعی: تو از خوبیها و بدیهای دنیا رها شدهای و در دلت را به روی زشتیها و زیباییها بستهای.
بر دو عالم آستین افشاندهای
مصلحت را از در خود راندهای
هوش مصنوعی: تو بر دو جهان آستین خود را گشودهای و مصلحت را از وجود خود کنار گذاشتهای.
سیر از جان و جهان گردیدهای
هرچه مشکل بر خود آسان دیدهای
هوش مصنوعی: شما به خاطر تجربههای زندگی و سفرهایتان، به مرحلهای رسیدهاید که هر چالشی را که در مسیرتان قرار میگیرد، آسان و قابل حل میبینید.
گوشهای بگرفته ز اهل روزگار
رم گرفته زین گروه دیوسار
هوش مصنوعی: در گوشهای از این دنیا، از افرادی که در آن زندگی میکنند، دوری گزیدهام و از این گروه شیطانصفت فاصله گرفتهام.
کشتی خود را به توفان دادهای
دل به غرقاب بلا بنهادهای
هوش مصنوعی: دل را به آغوش خطر سپردهای و خود را در موجهای طوفانی رها کردهای.
هر کریوه در جهان طی کردهای
مرکب امید خود پی کردهای
هوش مصنوعی: هر انسانی در این دنیا که به جستجوی آرزوهایش پرداخته، رویای خود را به مسیری که طی کرده، متصل کرده است.
آتش اندر خان و مان افکندهای
از جهان سیری ز جان دل کندهای
هوش مصنوعی: تو آتش احساسات و مشکلات را در خانهام شعلهور کردهای و از دنیای خود، شادی و آرامش را از من گرفتهای.
سینه خود شرحه شرحه خواسته
تن به تاب و تب دل از غم کاسته
هوش مصنوعی: دل من پر از درد و رنج است و به شدت دلم میخواهد که با این احساسات سنگین دست و پنجه نرم کنم. اگر تو به زندگی من وارد شوی، شاید این دلتنگی و غم کمرنگتر شود.
زاتش دل هم به روز و هم به شب
گاهی اندر تاب بوده گاه تب
هوش مصنوعی: دل من گاهی در روز و گاهی در شب به شدت مشغول است و در آتش عشق میسوزد، گاهی در حالت شوق و گاهی در حال ناراحتی.
سال و مه با جان خود اندر ستیز
روز و شب از آشنایان در گریز
هوش مصنوعی: سال و ماه به جنگ با جان من مشغولند و من در پی فرار از آشنایان در روز و شب هستم.
طایری افتاده در بند قفس
نی رهایی و نه پروازش هوس
هوش مصنوعی: پرندهای در قفس گرفتار شده است که نه میتواند آزاد شود و نه به پرواز درآید، آرزوی پرواز در دلش است، اما به سبب گرفتار بودن، نمیتواند به آنچه میخواهد برسد.
نه سرودی خوانده در فصل بهار
با همآوازان دمی بر شاخسار
هوش مصنوعی: در بهار، هیچ آهنگی با همنوازیی در میان شاخهها خوانده نمیشود.
نی پری افشانده اندر آشیان
نی گشوده بالی اندر بوستان
هوش مصنوعی: یک پرنده زیبا در خانهای نشسته و بالهای خود را در باغی گشوده است.
تا سر از بیضه برآورده دمی
غیر صیادش نبوده همدمی
هوش مصنوعی: تا زمانی که از تخم بیرون آمده، هیچ کس جز شکارچی نمیتواند همدم او باشد.
نی کشیده در گلستانی نفس
یا به دامش بوده جا یا در قفس
هوش مصنوعی: در یک باغ سرسبز، نی در حال کشیدن نفس است یا شاید در دام افتاده و یا در قفس زندانی شده است.
تا برآورده پری ناکام و کام
اول پرواز افتاده به دام
هوش مصنوعی: به خاطر نامنی و ناکامی پروانه، پروازش به تأخیر افتاده و به دام افتاده است.
کس ندیده همچو او پر سوخته
آتش اندر آشیان افروخته
هوش مصنوعی: هیچکس مانند او را که دلش به شدت آتش گرفته و در زندگیاش گرفتار در آتش عشق است، ندیدهام.
صد طنابش آب از سر رفتهای
کاردش بر استخوان بگذشتهای
هوش مصنوعی: منظور از این عبارت این است که اوضاع به قدری بحرانی و وخیم شده که دیگر هیچ راهی برای فرار و نجات وجود ندارد و فرد به نهایت سختی و فشار رسیده است.
هر رگش صد نیش و نشتر خوردهای
تیر بر دل تیغ بر سر خوردهای
هوش مصنوعی: هر رگ او پر از درد و عذاب است و شکافهای زیادی را تجربه کرده، مثل این که تیر به دل و تیغ به سرش میزنه.
خانه چون خواهد خراب دل کباب
نی ز آتش باک دارد نی ز آب
هوش مصنوعی: وقتی که خانهای بخواهد خراب شود، دل انسان مانند کباب میسوزد. نه از آتش میترسد و نه از آب.