بخش ۸۲ - حکایت مدرسی که به جهت حضور شخصی که او را عالم تصور کرد درس نگفت
جمله شاگردانش اندر حاشیه
بود او چوپان و ایشان ماشیه
از در آمد ناگهان باکش و فش
یک هیولایی موقر شیخ وش
بر سرش عمامه ای چون گرز سام
در برش هم جبه ای کافور فام
آمد از در چست و بر مسند نشست
رنگ از روی مدرس رخت بست
کاین حریف من مگر رسطاستی
یا ابونصر است یا قسطاستی
از پی تعظیم او از جای جست
هر دو زانو را دوته کرد و نشست
هم خبر هم مبتدا فرموش کرد
پس زبان از کیف و کم خاموش کرد
از ادب با بیم ترک درس گفت
لب فرو بستند از گفت و شنفت
چون به استادی رسی خاموش باش
لب ببند و پای تا سر گوش باش
دم مزن در نزد استاد هنر
پیش جالینوس نام طب مبر
از شجاعت در بر حیدر ملاف
بی محابا پا منه اندر مصاف
در بر لوطی تو رقاصی مکن
با نهنگ بحر غواصی مکن
تا حریف خویش نشناسی درست
حمله سوی او مکن چالاک و چست
آن مدرس ساعتی خاموش بود
هم ز رنج و درد پا در جوش بود
عاقبت رو کرد سوی آن حریف
سر فرو افکند با نطق لطیف
گفت مولینا چرا دارد سکوت
می نبخشد روح ما را هیچ قوت
نیست قوت روحها قوت خلیص
زینت جان نی سراویل و قمیص
روحها را شد حیات از فضل و علم
زیور آنها حیا و جود و حلم
گفت گویم از چه ای شیخ جهان
گفت دانی آنچه روشن کن بیان
ما همه گوشیم بر فرمان تو
تشنه لب بر جرعه ی عنوان تو
گفت مولینا که ای استاد فرد
روزه را کی می توان افطار کرد
گفت هنگام غروب آفتاب
هست افطار صیام آنگه صواب
گفت آیا چیست حکم آن جناب
تا سحرگه گر کسی ماند بخواب
گفت باید روزه بودن تا سحر
کاشکی کردی سخن سر زودتر
گفت آیا با چنین فضل و کمال
شیخ ما را در چه باشد اشتغال
گفت من شرع شریف ساوه ام
با همه فضل اندر آنجا یاوه ام
گفت اندر کمره ام شرع شریف
با همه فضل و هنر آنجا نحیف
بخش ۸۱ - تتمه احوال سید انبیا با کودکان عرب: تا بگویم باقی احوال شاهبخش ۸۳ - بقیه حکایت آن جاهل در مجلس درس شیخ کامل: گفت چون شرع شریف استی کنون
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جمله شاگردانش اندر حاشیه
بود او چوپان و ایشان ماشیه
هوش مصنوعی: تعداد زیادی از شاگردان او در کنار او بودند، اما او مانند چوپانی بود که نسل آنها را راهنمایی میکرد.
از در آمد ناگهان باکش و فش
یک هیولایی موقر شیخ وش
هوش مصنوعی: ناگهان از در وارد شد و حضورش چون هیولایی بینظیر و با وقار به نظر میرسید.
بر سرش عمامه ای چون گرز سام
در برش هم جبه ای کافور فام
هوش مصنوعی: بر سر او عمامهای بزرگ و سنگین مانند گرز سام است و بر تنش لباسی سفید و خوشبو مانند کافور دارد.
آمد از در چست و بر مسند نشست
رنگ از روی مدرس رخت بست
هوش مصنوعی: شخصی با شتاب وارد شد و بر جایگاه نشسته، رنگ از چهره معلم گرفته شد.
کاین حریف من مگر رسطاستی
یا ابونصر است یا قسطاستی
هوش مصنوعی: این شخص که رقیب من است، آیا از دستهی ابونصر است یا قسطا؟
از پی تعظیم او از جای جست
هر دو زانو را دوته کرد و نشست
هوش مصنوعی: به دنبال احترام به او، هر دو زانو را خم کرد و نشسته است.
هم خبر هم مبتدا فرموش کرد
پس زبان از کیف و کم خاموش کرد
هوش مصنوعی: پیام یا اطلاعاتی که باید گفته میشد، فراموش شد و در نتیجه زبان به خاطر این حالت خوشی و افسردگی، خاموش ماند.
از ادب با بیم ترک درس گفت
لب فرو بستند از گفت و شنفت
هوش مصنوعی: به خاطر حفظ ادب و ترس از اشتباه، آنها از صحبت کردن و تبادل نظر خودداری کردند.
چون به استادی رسی خاموش باش
لب ببند و پای تا سر گوش باش
هوش مصنوعی: وقتی به دانایی و دانشی بالا رسیدی، سکوت کن و صحبت کردن را کنار بگذار. بهتر است تمام حواستان را به یادگیری و شنیدن معطوف کنی.
دم مزن در نزد استاد هنر
پیش جالینوس نام طب مبر
هوش مصنوعی: در حضور استاد هنر، سخن نران و خود را در معرض قضاوت قرار نده، چرا که طبیب بزرگ جالینوس در این عرصه نامی برجسته دارد و تو هنوز در حال یادگیری هستی.
از شجاعت در بر حیدر ملاف
بی محابا پا منه اندر مصاف
هوش مصنوعی: شجاعانه با حیدر (علی) مواجه شو و در جنگ بدون hesitation قدم نگذار.
در بر لوطی تو رقاصی مکن
با نهنگ بحر غواصی مکن
هوش مصنوعی: در حضور شخصی معمولی، خود را به رخ نکش و در کارهای خطرناک و بزرگ وارد نشو.
تا حریف خویش نشناسی درست
حمله سوی او مکن چالاک و چست
هوش مصنوعی: قبل از این که با حریف خود آشنا شوی، به او حمله نکن و دقت کن که باید هوشیار و آماده باشی.
آن مدرس ساعتی خاموش بود
هم ز رنج و درد پا در جوش بود
هوش مصنوعی: مدرس مدتی ساکت بود، زیرا از درد و رنجی که داشت، ناراحت و مضطرب بود.
عاقبت رو کرد سوی آن حریف
سر فرو افکند با نطق لطیف
هوش مصنوعی: در نهایت، به طرف آن رقیب نگاه کرد و با نطق دلنشینی سر خود را پایین آورد.
گفت مولینا چرا دارد سکوت
می نبخشد روح ما را هیچ قوت
هوش مصنوعی: مولینا چرا سکوت میکند؟ چرا روح ما را بیاجازه و بدون هیچ قدرتی رها میکند؟
نیست قوت روحها قوت خلیص
زینت جان نی سراویل و قمیص
هوش مصنوعی: قوت واقعی و اصلی روح ها در زیبایی و قشنگی جان نهفته است، نه در لباس ها و پوشش هایی مانند شلوار و پیراهن.
روحها را شد حیات از فضل و علم
زیور آنها حیا و جود و حلم
هوش مصنوعی: روحها با فضل و علم زنده میشوند و زیبایی آنها در حیا، generosity و بردباری است.
گفت گویم از چه ای شیخ جهان
گفت دانی آنچه روشن کن بیان
هوش مصنوعی: مردی از شیخی در مورد موضوعی پرسش میکند و میخواهد آن را روشن کند، از او میپرسد آیا آنچه را که باید بگوید، میداند.
ما همه گوشیم بر فرمان تو
تشنه لب بر جرعه ی عنوان تو
هوش مصنوعی: ما همه همچون گوشهایی هستیم که منتظر دستورات توییم و مانند کسانی هستیم که لبهایمان بر سر نوشیدن لحظات تو تشنه است.
گفت مولینا که ای استاد فرد
روزه را کی می توان افطار کرد
هوش مصنوعی: مولانا به استادش میگوید: "ای استاد، وقتی میتوان روزه را افطار کرد؟"
گفت هنگام غروب آفتاب
هست افطار صیام آنگه صواب
هوش مصنوعی: در هنگام غروب آفتاب زمان افطار است و در این لحظه شکستن روزه کار درستی است.
گفت آیا چیست حکم آن جناب
تا سحرگه گر کسی ماند بخواب
هوش مصنوعی: سؤال کرد آیا چیزی هست که آن مقام برای کسی که تا صبح در خواب مانده است، بگوید؟
گفت باید روزه بودن تا سحر
کاشکی کردی سخن سر زودتر
هوش مصنوعی: میگوید که باید تا سحر برای روزه بودن صبر کرد، ای کاش زودتر درباره این موضوع صحبت میکردی.
گفت آیا با چنین فضل و کمال
شیخ ما را در چه باشد اشتغال
هوش مصنوعی: آیا با داشتن چنین دانش و فضلی، شیخ ما باید به چه کار و مشغلهای بپردازد؟
گفت من شرع شریف ساوه ام
با همه فضل اندر آنجا یاوه ام
هوش مصنوعی: شخصی میگوید که من به لحاظ دانش و قواعد دینی از شهر ساوه هستم و با وجود تمام فضیلتها، در آن محل حرفهای بیپایه و اساس میزنم.
گفت اندر کمره ام شرع شریف
با همه فضل و هنر آنجا نحیف
هوش مصنوعی: در اتاقم قوانین دین بزرگ و با تمامی ویژگیها و هنرهایش، به شدت و ضعفی احساس میشود.
حاشیه ها
1404/03/15 10:06
احمد خرمآبادیزاد
در مصرع نخست بیت شماه 5، «رسطا» مخفف «رسطاطالیس» (شکل دیگری از نام «ارسطو» فیلسوف یونانی) میباشد. بنابراین طبیعی است که در مصرع دوم، «ابونصر» و «قُسطا» به ترتیب «ابونصر فارابی» (فیلسوف بزرگ اسلام در سدۀ سوم و نیمه نخست سدۀ چهارم) و «قُسطا» (ابن لوقای بعلبکی رومیالاصل، فیلسوف و مترجم نامدار) باشد.
*نگرش سیستمی، حکم میکند که از معنی از کردن «قُسطا» به «ترازو» بپرهیزیم!