بخش ۷۹ - حکایت عاشقی که معشوق او را از بام افکند
بر لب بامی یکی عاشق نشست
دیده بر دیدار آن معشوق بست
محو شد در یار و از خود بیخبر
گفت معشوقش که آن سو کن نظر
بین جمال آن نگار نازنین
کن تماشا قدرت حسن آفرین
خوبرو گر اوست پس من چیستم
بلکه او گر هست پس من نیستم
عاشق مسکین نظر آن سو فکند
تا ببیند آن نگار ارجمند
دست زد معشوقش افکندش ز بام
گفت رو رو عاشقی بر تو حرام
نام عشق و عاشقی بر خود منه
تو هوسناکی سرت بر خاک نه
گر تو بر من عاشقی ای بیوفا
من برابر بودمت نی از قفا
گر نه بازاری و هرجا نیستی
از قفا در جستجوی کیستی
چون تو هرجایی برو در خاک باش
دفتر عشق از نشانت پاکباش
چون هوسناکست چشمت کور به
از جمال نازنینان دور به
دیده ای کو خواست بیند دیگری
نیست لایق زان رخ ما بنگری
دیده ای کو بنگرد اغیار را
کی تواند دید روی یار را
دیده ای کو دید جز دیدار ما
کی سزاوار است بر رخسار ما
دیده چون هر زشت و زیبا بنگرد
کی سزد بر چهره ی ما بنگرد
تا بخون دل نشویی دیدگان
نیست محرم بر جمال دلبران
گوش از آن آواز بهره ور نشد
از حدیث دیگران تاکر نشد
تا ز نام غیر او ابکم نشد
نام او را همزبان محرم نشد
یار بس نازک مزاج است و غیور
غیر او از محفل خودساز دور
دیده از دیدار جز او کور کن
پس ز نور روی او پر نور کن
پنبه نه در گوش خود اندر صدا
بشنو آنگه نغمه های دلربا
جز ز نام او زبان کوتاه کن
خویش را پس همزبان شاه کن
گر دل از جز یاد او خالی کنی
مخزن انوار اجلالی کنی
صفه ی دل را که ایوان صفاست
بین دست عالم قدسش قضاست
رفت و رو کن از خس و خار جهان
پاکسازش از خیال این و آن
مسند افکن اندر آن انگه ببین
شاه خوبان را در آن مسند نشین
چون جدا شد دست عابد زان میان
آن یکی بشناخت او را در نهان
بخش ۷۸ - در بیان قطع شدن دست عارف در آن شب: کدخدای خانه دادش یک دو نانبخش ۸۰ - در بیان شناختن شخصی آن مرد عارف را: بانگ زد کی رو سیاهان عنود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر لب بامی یکی عاشق نشست
دیده بر دیدار آن معشوق بست
هوش مصنوعی: یک عاشق بر لبه بام نشسته و چشمانش را به دیدار معشوقش دوخته است.
محو شد در یار و از خود بیخبر
گفت معشوقش که آن سو کن نظر
هوش مصنوعی: در اینجا فردی به شدت در عشق محبوبش غرق شده و هیچ آگاهی از خود ندارد. محبوب به او میگوید که به سمت دیگری نگاه کند، انگار که از شدت عشق به او دیگر نمیتواند چیزی جز او را ببیند.
بین جمال آن نگار نازنین
کن تماشا قدرت حسن آفرین
هوش مصنوعی: به تماشای زیبایی آن معشوق دلربا بپرداز و قدرت خالق زیباييها را مشاهده کن.
خوبرو گر اوست پس من چیستم
بلکه او گر هست پس من نیستم
هوش مصنوعی: اگر او زیبا و دلرباست، پس من چه کسی هستم؟ در واقع، اگر او وجود دارد، پس من وجود ندارم.
عاشق مسکین نظر آن سو فکند
تا ببیند آن نگار ارجمند
هوش مصنوعی: عاشق بیچاره به طرفی نگاه کرد تا آن معشوق عزیز را ببیند.
دست زد معشوقش افکندش ز بام
گفت رو رو عاشقی بر تو حرام
هوش مصنوعی: معشوقش او را به پایین پرتاب کرد و گفت که دیگر به عاشقی فکر نکن.
نام عشق و عاشقی بر خود منه
تو هوسناکی سرت بر خاک نه
هوش مصنوعی: عشق و عاشقی را به خود نچسبان، تو فقط هوسباز هستی و سرت بر زمین است.
گر تو بر من عاشقی ای بیوفا
من برابر بودمت نی از قفا
هوش مصنوعی: اگر تو به من عشق ورزیدی، ای بیوفا، من هم به عشق تو پاسخ میدادم و از پشت به تو حمله نمیکردم.
گر نه بازاری و هرجا نیستی
از قفا در جستجوی کیستی
هوش مصنوعی: اگر در جایی مشغول کسب و کار نیستی، به دنبال هویتی نباش که از پشت سر در جستجوی آن برآیی.
چون تو هرجایی برو در خاک باش
دفتر عشق از نشانت پاکباش
هوش مصنوعی: هر کجا که بروی، در دل خاک باش، و یاد عشق را از خود دور کن.
چون هوسناکست چشمت کور به
از جمال نازنینان دور به
هوش مصنوعی: چشم تو به خاطر هوس و آرزوهای خود، بهتر است به زیباییهای دور دست ننگرد.
دیده ای کو خواست بیند دیگری
نیست لایق زان رخ ما بنگری
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد زیبایی دیگری را ببیند، باید بداند که هیچکس لایق تماشای چهره ما نیست.
دیده ای کو بنگرد اغیار را
کی تواند دید روی یار را
هوش مصنوعی: کسی که نگاهش به دیگران دوخته شده، نمیتواند چهره محبوبش را ببیند.
دیده ای کو دید جز دیدار ما
کی سزاوار است بر رخسار ما
هوش مصنوعی: آیا کسی را دیدهای که فقط تماشای ما شایستهاش باشد؟ کسی که جز دیدار ما چیزی نبیند، چه کسی آنقدر لایق است که بر چهرهمان نگاه کند؟
دیده چون هر زشت و زیبا بنگرد
کی سزد بر چهره ی ما بنگرد
هوش مصنوعی: چشمی که به هر چیز نازیبا و زیبا نگاه میکند، آیا شایسته است که به چهره ما توجه کند؟
تا بخون دل نشویی دیدگان
نیست محرم بر جمال دلبران
هوش مصنوعی: تا وقتی دل عاشق نشه، چشمان انسان نمیتوانند زیبایی معشوق را ببینند؛ زیرا هیچکس برای تماشای زیبایی دلبرها سزاوار نیست.
گوش از آن آواز بهره ور نشد
از حدیث دیگران تاکر نشد
هوش مصنوعی: گوش تو از آن صدا چیزی نیاموخت و از حرفهای دیگران هم بهرهای نبرد، تا اینکه خودت تجربه و آگاهی کسب نکردی.
تا ز نام غیر او ابکم نشد
نام او را همزبان محرم نشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که به یاد دیگران باشم، نمیتوانم نام او را بگویم. وقتی به او نزدیک شوم، فقط توانایی صحبت از نام او را پیدا میکنم.
یار بس نازک مزاج است و غیور
غیر او از محفل خودساز دور
هوش مصنوعی: دوست بسیار حساس و غیرتمدار است و کسی غیر از او را از جمع خود نمیپذیرد.
دیده از دیدار جز او کور کن
پس ز نور روی او پر نور کن
هوش مصنوعی: برای اینکه به حقیقت و زیبایی الهی برسید، باید از دیدن هر چیز دیگری جز او دست بردارید و توجهتان را به نور و زیبایی او متمرکز کنید. با این کار، چشم و دلتان به روشنایی و نور او پر نور خواهد شد.
پنبه نه در گوش خود اندر صدا
بشنو آنگه نغمه های دلربا
هوش مصنوعی: بگذار جادهها و صداها را بشنوی و اجازه نده هیچ موانعی تو را از لذت موسیقیهای زیبا و دلنشین دور کند.
جز ز نام او زبان کوتاه کن
خویش را پس همزبان شاه کن
هوش مصنوعی: غیر از یاد و نام او، زبانت را کوتاه کن و بعد از آن همزبان پادشاه شو.
گر دل از جز یاد او خالی کنی
مخزن انوار اجلالی کنی
هوش مصنوعی: اگر دل خود را از غیر یاد او خالی کنی، مکان نشو و نمای عظمت و نور او خواهی شد.
صفه ی دل را که ایوان صفاست
بین دست عالم قدسش قضاست
هوش مصنوعی: صفحه دل مانند ایوانی زیباست و در اختیار خداوندی است که سرنوشت و قضا را رقم میزند.
رفت و رو کن از خس و خار جهان
پاکسازش از خیال این و آن
هوش مصنوعی: از دنیای پر از درد و مشکلات دور شو و به پاکی و روشنی فکر کن، نه به خیالات و ذهنساختههایی که دیگران برایت ایجاد کردهاند.
مسند افکن اندر آن انگه ببین
شاه خوبان را در آن مسند نشین
هوش مصنوعی: روی آن تخت بنشین و بگذار زیبایان را در آن تخت ببینی.
چون جدا شد دست عابد زان میان
آن یکی بشناخت او را در نهان
هوش مصنوعی: زمانی که دست عابد از آنجا جدا شد، او را در دل و نیتش شناخت.