گنجور

بخش ۷۸ - در بیان قطع شدن دست عارف در آن شب

کدخدای خانه دادش یک دو نان
نانها بگرفت و چابک شد روان
از قضای آسمان آن چند روز
سر کشیده دزدهای خانه سوز
دزدها شبها به بیداری همه
سر برآوردی به عیاری همه
خانه‌ها برچیده در شبها بسی
آتش افکنده به جان هر کسی
بوده شاه شهر از این ره خشمناک
میرشب در جستجو در هر مغاک
با عسس هم شاه در خشم و غضب
هم عسس از بیم در جد و طلب
اتفاقاً عارف اندر رهگذار
گشت با فوجی ز شب گردان دچار
عارف اندر جامه منکر روان
چشم آنها کور از دیدار جان
جان عاری هست خورشید جهان
چشم ظاهر دیدهٔ خفاش دان
دیدهٔ خفاش کی دید آفتاب
زین سبب شد چون عسس شب با شتاب
چون عسسها جمله شبکوران بدند
لاجرم از دید جان کوران بدند
عابد صد ساله را نشناختند
رو به سوی او ز هر سو تاختند
دزد عارف را ندادند امتیاز
سوی او کردند ترکان ترکتاز
کی ز عیاریت شهری پر ستوه
ما طلبکار تو اندر شهر و کوه
چند سوزی مردمان را خانمان
چند آتش افکنی بر هر دکان
حلم یزدان گرچه ستاری کند
آبرویت را نگهداری کند
لیک تا نگذشته از حد کار خود
لطف و حلم تو بود ستار خود
پرده برگیرد چه از حد بگذرد
دست قهرش پرده‌ها را بردرد
هیچ دزدی را خدا رسوا نکرد
تابهای دست استیفا نکرد
جمع شد چون قیمت دستان او
فاش می‌گردد سرّ پنهان او
خانمان مردمان را سوختی
تا بهای دست خود اندوختی
کامشبت قهر خدا رسوا نمود
هم گرفتارت به چنگ ما نمود
دستت اکنون هست بر تن بی بها
بایدش کردن به حکم حق جدا
پس کشیدندش به سوی میر شب
کاین همان دزدی که می‌کردی طلب
این همان خانه برانداز جهان
این همان ویران کن هر خانمان
میر شب را چون بر آن افتاد چشم
شعله ور گشتش سعیر قهر و خشم
همچو آن دوزخ که گردد شعله‌ور
مجرمان را چون بر آن افتد گذر
داد فرمان بی توقف آن امیر
تا جدا کردند دست آن اسیر
دست او را از بدن کردند دور
کاین بدن صابر بود این کف کفور
دست خود بگرفت آن مرد خدا
دور افکندش چه شد از تن جدا
هین برو ای کف ازین تن دور شو
چون به سوی غیر رفتی هان برو
چون به سوی مردگان گشتی بلند
باش مُرداری کف ناارجمند
چون گرفتی طعمه از این ناکسان
طعمه باید باشی از بهر سگان
هین برو ای بیوفا دست از برم
هین مزن دیگر تو حلقه بر درم
ما شهنشاهیم و شاهانمان گدا
جز شهان را نیست ره بر خوان ما
از گدایانت گدایی عار نیست
بعد از اینت بر در ما بار نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کدخدای خانه دادش یک دو نان
نانها بگرفت و چابک شد روان
هوش مصنوعی: کدخدا به خانواده‌اش دو نان داد و آنها را گرفت و به سرعت رفت.
از قضای آسمان آن چند روز
سر کشیده دزدهای خانه سوز
هوش مصنوعی: به خاطر ناملایمات و اتفاقات پیش‌بینی نشده، در روزهای اخیر دزدهایی به خانه‌ها حمله کرده‌اند و باعث خرابی و آتش‌سوزی شده‌اند.
دزدها شبها به بیداری همه
سر برآوردی به عیاری همه
هوش مصنوعی: دزدها شب‌ها در حال بیداری و آماده‌باش هستند و همه کسانی که به دزدی مشغولند، زیرکانه و هوشمندانه عمل می‌کنند.
خانه‌ها برچیده در شبها بسی
آتش افکنده به جان هر کسی
هوش مصنوعی: خانه‌ها در شب‌ها خالی شده و هر کسی را با آتش خود به درد و رنج می‌اندازند.
بوده شاه شهر از این ره خشمناک
میرشب در جستجو در هر مغاک
هوش مصنوعی: شاه شهر با خشم و غضب در حال جستجوی میرشب است و او را در هر جایی که ممکن است، می‌گردد.
با عسس هم شاه در خشم و غضب
هم عسس از بیم در جد و طلب
هوش مصنوعی: شاه در خشم و غضب است و نگهبان از ترس از او در تلاش و کوشش به سر می‌برد.
اتفاقاً عارف اندر رهگذار
گشت با فوجی ز شب گردان دچار
هوش مصنوعی: ناگهان، عارف در مسیر خود با گروهی از شب‌گردان روبرو شد.
عارف اندر جامه منکر روان
چشم آنها کور از دیدار جان
هوش مصنوعی: عارف در حالی که لباس ناپسند بر تن کرده، روحش از حضور خداوند سرشار است، اما چشمان آن‌ها که نمی‌توانند این حقیقت را ببینند، از درک او ناکام مانده‌اند.
جان عاری هست خورشید جهان
چشم ظاهر دیدهٔ خفاش دان
هوش مصنوعی: جان خالی از محبت و روشنی مانند خورشیدی است که در دنیا می‌تابد، اما چشمان ظاهری مانند خفاش فقط در تاریکی می‌بینند.
دیدهٔ خفاش کی دید آفتاب
زین سبب شد چون عسس شب با شتاب
هوش مصنوعی: چشمان خفاش هرگز نور آفتاب را نمی‌بیند، به همین دلیل مانند نگهبان شب با سرعت و احتیاط حرکت می‌کند.
چون عسسها جمله شبکوران بدند
لاجرم از دید جان کوران بدند
هوش مصنوعی: چون نگهبانان همگی کور بودند، بنابراین جان‌های بینا هم از دید آنها پنهان ماندند.
عابد صد ساله را نشناختند
رو به سوی او ز هر سو تاختند
هوش مصنوعی: مردی که سال‌ها به عبادت و پرستش خدا مشغول بود، مورد توجه کسی قرار نگرفت و همه به سمت او هجوم آوردند.
دزد عارف را ندادند امتیاز
سوی او کردند ترکان ترکتاز
هوش مصنوعی: دزد اجازه نداشت تا از عارف چیزی بگیرد، بلکه فقط به او توجه کردند و از او بهره‌برداری کردند.
کی ز عیاریت شهری پر ستوه
ما طلبکار تو اندر شهر و کوه
هوش مصنوعی: از کیستی و ویژگی‌های تو، شهری پر از درد و رنج به دنبال طلب توست، نه تنها در شهر بلکه در کوه‌ها نیز.
چند سوزی مردمان را خانمان
چند آتش افکنی بر هر دکان
هوش مصنوعی: چند نفر را به خاطر آتش‌سوزی‌ها آواره کردی و خانه‌هایشان را تخریب کردی، در حالی که به هر مغازه‌ای که می‌روی، شعله‌های آتش را می‌بینی.
حلم یزدان گرچه ستاری کند
آبرویت را نگهداری کند
هوش مصنوعی: خویشتن‌داری و بزرگواری خداوند، حتی اگر گناهانت را پنهان کند، به حفظ آبرو و اعتبار تو کمک می‌کند.
لیک تا نگذشته از حد کار خود
لطف و حلم تو بود ستار خود
هوش مصنوعی: اما تا زمانی که از حد خود فراتر نرفتی، لطف و بردباری تو به مثابه پوششی برای خودت بوده است.
پرده برگیرد چه از حد بگذرد
دست قهرش پرده‌ها را بردرد
هوش مصنوعی: وقتی که خشمش از حد بگذرد، پرده‌ها را کنار می‌زند و همه چیز را نمایان می‌کند.
هیچ دزدی را خدا رسوا نکرد
تابهای دست استیفا نکرد
هوش مصنوعی: هیچ دزدی به رسوایی نیفتاده، مگر اینکه به دست خودش گرفتار آمده و نتوانسته به خوبی از زیرکی‌اش استفاده کند.
جمع شد چون قیمت دستان او
فاش می‌گردد سرّ پنهان او
هوش مصنوعی: زمانی که ارزش دستان او مشخص شود، راز نهفته او نیز برملا می‌شود.
خانمان مردمان را سوختی
تا بهای دست خود اندوختی
هوش مصنوعی: تو با خراب کردن زندگی دیگران، به فکر جمع کردن ثروت خود بودی.
کامشبت قهر خدا رسوا نمود
هم گرفتارت به چنگ ما نمود
هوش مصنوعی: شب قهر و غضب خداوند موجب رسوایی او شد و همزمان گرفتار چنگ ما گشته است.
دستت اکنون هست بر تن بی بها
بایدش کردن به حکم حق جدا
هوش مصنوعی: اکنون باید به دستور حق، این موجود بی‌ارزش را از هم جدا کنی.
پس کشیدندش به سوی میر شب
کاین همان دزدی که می‌کردی طلب
هوش مصنوعی: او را به سوی میرشب بردند، زیرا همان دزدی که مرتکب شده بود را طلب می‌کردند.
این همان خانه برانداز جهان
این همان ویران کن هر خانمان
هوش مصنوعی: این مکان همان جایی است که دنیای ما را به هم می‌ریزد و باعث نابودی هر خانواده‌ای می‌شود.
میر شب را چون بر آن افتاد چشم
شعله ور گشتش سعیر قهر و خشم
هوش مصنوعی: زمانی که ناظر شب چشمش به آن شخص افتاد، خشم و قهری شعله‌ور در او بوجود آمد.
همچو آن دوزخ که گردد شعله‌ور
مجرمان را چون بر آن افتد گذر
هوش مصنوعی: مانند آتش دوزخی که مجرمان را می‌سوزاند، زمانی که به آن نزدیک شوند، شعله‌ور می‌شود.
داد فرمان بی توقف آن امیر
تا جدا کردند دست آن اسیر
هوش مصنوعی: امیر بدون هیچ تأخیری دستور داد تا دست آن اسیر را قطع کنند.
دست او را از بدن کردند دور
کاین بدن صابر بود این کف کفور
هوش مصنوعی: دست او را از بدن جدا کردند؛ چون این بدن صبور و سخت‌کوش بود، آن‌ها نمی‌خواستند که او را تنها بگذارند.
دست خود بگرفت آن مرد خدا
دور افکندش چه شد از تن جدا
هوش مصنوعی: مردی که به خدا نزدیک بود، دست خود را گرفت و از او فاصله گرفت. چه بر سر او آمد که این جدایی به وجود آمد؟
هین برو ای کف ازین تن دور شو
چون به سوی غیر رفتی هان برو
هوش مصنوعی: برو، ای دست، از این بدن دور شو؛ وقتی که به سمت دیگری رفته‌ای، پس برو.
چون به سوی مردگان گشتی بلند
باش مُرداری کف ناارجمند
هوش مصنوعی: وقتی به سمت مردگان می‌روی، باید با آرامش و وقار رفتار کنی، چرا که در دستان تو چیزهایی بی‌ارزش و ناپایدار قرار دارد.
چون گرفتی طعمه از این ناکسان
طعمه باید باشی از بهر سگان
هوش مصنوعی: اگر به دام افرادی بی‌ارزش گرفتار شوی، خودت نیز باید مانند طعمه‌ای در دست آن‌ها باشید.
هین برو ای بیوفا دست از برم
هین مزن دیگر تو حلقه بر درم
هوش مصنوعی: برو و از زندگی من بیرون شو، دیگر به من نزدیک نشو و مزاحم من نشو.
ما شهنشاهیم و شاهانمان گدا
جز شهان را نیست ره بر خوان ما
هوش مصنوعی: ما خود را شاه می‌دانیم و شاهان ما فقیرند، جز شاهان دیگر کسی حق ورود به میهمانی ما را ندارد.
از گدایانت گدایی عار نیست
بعد از اینت بر در ما بار نیست
هوش مصنوعی: دیگر از گدایان چیزی برای خواستن و طلب کردن در پیش ما وجود ندارد، و نیازی به شرم و خجالت نیست.