بخش ۷۷ - خوردن لقمان میوه ی تلخ را از دست خواجه ی خود
بود لقمان نیکبختی را رفیق
خدمتش را ملتزم در هر طریق
آن یکی در خدمت این پی سپر
این مر آن را مهربانتر از پدر
خواجه را ناطور روزی بهر خوان
یک گوارا میوه آورد ارمغان
میوهای چند از گواران ذوالمنن
داد لقمان را به دست خویشتن
گرچه انعام تو جان پرور بود
گر ز دست خود دهی خوشتر بود
بلکه تیغ از دست تو بر سر مرا
خوبتر از تاج و از افسر مرا
زخم از دستت ز مرهم خوبتر
زهر از تریاق جان محبوبتر
خورد لقمان میوهها را با نشاط
هر یکی خوردی فزودی انبساط
از نشاطی کز جبین او نمود
خواجه را در میوه صد رغبت فزود
رغبت هم کاسه رغبت زاستی
اندرین پنهان در آن پیداستی
چون یکی زان میوه برد اندر دهن
شد مزاق خواجه زان تلخ و وژن
دیگری برداشت دیدش تلختر
طعم حنظل پیش طعمش نیشکر
یک گوارا میوهای در آن گوار
میندید آن خواجه بهر خواجه یار
گفت لقمان را که ای شمع وثاق
چون فرو بردی تو این زهر از مذاق
ای عجب ای زهر خوردی چون شکر
نی بر ابرو چین و نی بر رخ اثر
چون چشیدی با نشاط این صبر را
آفرین این طاقت و این صبر را
گفت لقمان سالیان بس دراز
من شکرها خوردم از دست نیاز
گر یکی تلخی از آن دستان چشم
کی روا باشد که رو درهم کشم
کام من شیرین از آن کف سالهاست
لحظهای هم تلخ اگر باشد رواست
خوردهام شیرینی از دستت مدام
گو یکی تلخی خورم زان ای همام
بس حلاوت از تو در کامم بود
زهر اگر آنجا رسد شیرین شود
این دهانم از تو شد کان شکر
حنظلی بخشد کجا آنجا اثر
الغرض آن مرد عارف در طلب
بر دری برداشت دست آن نیم شب
بخش ۷۶ - در بیان آمدن مرد عارف به تحصیل زاد: مرد و زن را چون سخن اینجا رسیدبخش ۷۸ - در بیان قطع شدن دست عارف در آن شب: کدخدای خانه دادش یک دو نان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بود لقمان نیکبختی را رفیق
خدمتش را ملتزم در هر طریق
هوش مصنوعی: لقمان، مرد نیکبختی بود که در هر مسیر و موقعیتی، یک دوست وفادار و همراه داشت.
آن یکی در خدمت این پی سپر
این مر آن را مهربانتر از پدر
هوش مصنوعی: یکی در خدمت دیگری است و چون سپری در برابر او قرار دارد. این شخص به مراتب نسبت به او مهربانتر از پدرش است.
خواجه را ناطور روزی بهر خوان
یک گوارا میوه آورد ارمغان
هوش مصنوعی: یک خدمتکار برای خواجه، به عنوان هدیه یک میوه خوشمزه و گوارا آورد تا بر سر سفرهاش بگذارد.
میوهای چند از گواران ذوالمنن
داد لقمان را به دست خویشتن
هوش مصنوعی: لقمان چند میوه از شیرینیهای زندگی را خود به دست آورد.
گرچه انعام تو جان پرور بود
گر ز دست خود دهی خوشتر بود
هوش مصنوعی: اگرچه هدیهای که تو میدهی میتواند زندگیبخش باشد، اما اگر این محبت از دل خودت نشأت بگیرد، ارزشش بیشتر خواهد بود.
بلکه تیغ از دست تو بر سر مرا
خوبتر از تاج و از افسر مرا
هوش مصنوعی: تیغ تو بر سر من از تاج و افسر بهتر است.
زخم از دستت ز مرهم خوبتر
زهر از تریاق جان محبوبتر
هوش مصنوعی: زخمهایی که به خاطر تو به جانم میزنم، ارزشش از درمانی که برای آن میکنی بیشتر است. حتی زهر به مراتب از داروی شفابخش هم برایم عزیزتر است، چرا که همه اینها با عشق تو ارتباط دارد.
خورد لقمان میوهها را با نشاط
هر یکی خوردی فزودی انبساط
هوش مصنوعی: لقمان با شادی و سرخوشی میوهها را میخورد و هر بار که میوهای میخورد، احساس راحتی و شادابی بیشتری پیدا میکرد.
از نشاطی کز جبین او نمود
خواجه را در میوه صد رغبت فزود
هوش مصنوعی: از شوق و سرور چهره او، خواجه در میوهها بیشتر تمایل پیدا کرد.
رغبت هم کاسه رغبت زاستی
اندرین پنهان در آن پیداستی
هوش مصنوعی: میل و اشتیاق به زیبایی و لذت، مانند ظرفی است که در آن رغبتها و خواستهها جمع شدهاند، و این خواستهها در دل پنهان هستند، اما در عمل و ظاهر خود را نشان میدهند.
چون یکی زان میوه برد اندر دهن
شد مزاق خواجه زان تلخ و وژن
هوش مصنوعی: زمانی که یکی از آن میوهها را برداشت و در دهان گذاشت، طعم تلخ و بد مزهاش باعث ناخوشایندی خواجه شد.
دیگری برداشت دیدش تلختر
طعم حنظل پیش طعمش نیشکر
هوش مصنوعی: دیگری طعم تلخ حنظل را تجربه کرده است که برایش بسیار ناگوار است، در حالی که طعم شیرین نیشکر برای او دلچسب و مورد پسند است.
یک گوارا میوهای در آن گوار
میندید آن خواجه بهر خواجه یار
هوش مصنوعی: در میان میوه های خوشمزه، آن شخص ثروتمند نمی توانست چیزی جز خوشی و شادی ببیند که مانند میوه ای خوشمزه، یار او را خوشحال می کند.
گفت لقمان را که ای شمع وثاق
چون فرو بردی تو این زهر از مذاق
هوش مصنوعی: لقمان به شمع وثاق میگوید: ای شمع، چطور توانستی این زهر را از طعم خود دور کنی و همچنان روشن بمانی؟
ای عجب ای زهر خوردی چون شکر
نی بر ابرو چین و نی بر رخ اثر
هوش مصنوعی: عجب است که تو به زهر خوردهای، اما اثری از آن بر ابروها و چهرهات دیده نمیشود.
چون چشیدی با نشاط این صبر را
آفرین این طاقت و این صبر را
هوش مصنوعی: وقتی که طعم خوشی را از صبر چشیدی، به راستی باید برای این قدرت و استقامت تحسین و تشکر کنی.
گفت لقمان سالیان بس دراز
من شکرها خوردم از دست نیاز
هوش مصنوعی: لقمان میگوید که سالهای زیادی را سپری کردهام و در این مدت به خاطر نیازهایم همیشه شکرگزاری کردهام.
گر یکی تلخی از آن دستان چشم
کی روا باشد که رو درهم کشم
هوش مصنوعی: اگر کسی به من تلخی و ناراحتی کند، جایز نیست که من در مقابل او ابرویم را در هم بکشم یا ناراحتیام را نشان بدهم.
کام من شیرین از آن کف سالهاست
لحظهای هم تلخ اگر باشد رواست
هوش مصنوعی: زندگی من به لطف و لذت شیرین شده و اگر به مدت کوتاهی هم تلخی را تجربه کنم، مشکل نیست.
خوردهام شیرینی از دستت مدام
گو یکی تلخی خورم زان ای همام
هوش مصنوعی: به طور مداوم از دست تو چیزهای شیرین خوردهام، حالا یک تلخی هم از تو میپذیرم، ای دوست.
بس حلاوت از تو در کامم بود
زهر اگر آنجا رسد شیرین شود
هوش مصنوعی: هرچند که تلخی و سختیهایی وجود دارد، اما شیرینی و لذتی که از تو به دست آوردهام، آنقدر زیاد است که حتی اگر زهر هم به من برسد، باز هم شیرین خواهد شد.
این دهانم از تو شد کان شکر
حنظلی بخشد کجا آنجا اثر
هوش مصنوعی: این دهان من به خاطر تو شیرینی میبخشد؛ اما کجاست آنجا که اثری از شیرینی وجود داشته باشد.
الغرض آن مرد عارف در طلب
بر دری برداشت دست آن نیم شب
هوش مصنوعی: قصه از این قرار است که آن مرد عارف، در جستجوی حقیقت و کشف معانی عمیق، در نیمه شب به دریا رفت و دستانش را به سوی آسمان بلند کرد.
حاشیه ها
1403/01/13 20:04
مجید هشتگردی
بسیار زیبا و آموزنده که براستی حال بندگان خداست که دو صد نعمت را نبینند و به اندک آزمونی لب به شکوه گشایند