بخش ۷۵ - حکایت آن صوفی که در حال وجد خود را بر امردی افکند
صوفیان را حلقه ای در ذکر بود
کارشان در حلقه ذکر و فکر بود
ذکر می کردند با رقص و نشاط
پای کوبان کف زنان با انبساط
از سماع و وجد رفتندی ز هوش
مست لایعقل چو رند باده نوش
گه فتادندی به روی یکدگر
این شدی در زیر و آن یک در زبر
در میانشان بود زیبا ساده ای
عقل از عشقش دل از کف داده ای
مرغ دلها جمله اندر دام او
مادرش بنهاده فرخ نام او
هم میانشان بود زشتی قیرفام
کلته و کاچی کلندر ویسه نام
شیخ را چون گاه غشیان آمدی
بیهشی او به طغیان آمدی
می شدی بیخود ز جای خود بلند
خویش را بر روی فرخ می فکند
مثلک آسا تنگ چفسیدی براو
سینه بر سینه نهادی روبرو
آن یکی کردش ملامت زین عمل
کاین چه رسوایی ست ای شیخ اجل
شیخ و شاهد بازی این نبود پسند
خرقه شیخی بیفکن ای لوند
گفت او را شیخ شیاد ای عمو
اختیار از فوج بیهوشان مجو
این نه از قصد است و عمد و اختیار
عالم بیهوشی است و اضطرار
گفت رو رو ای سرابیلی شوم
ای تو رونق بخش فتوای سدوم
گر نداری صد مرض در اندرون
از چه بر فرخ همی افتی نگون
بایدت بی اختیارستی اگر
ویسه را یک بار افتی بر زبر
بخش ۷۴ - در بیان گفتگوی شخصی با شترمرغ: ماند حیران اندر آن صحرا فریدبخش ۷۶ - در بیان آمدن مرد عارف به تحصیل زاد: مرد و زن را چون سخن اینجا رسید
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صوفیان را حلقه ای در ذکر بود
کارشان در حلقه ذکر و فکر بود
هوش مصنوعی: صوفیان در جمعی گرد هم میآیند و کارشان یاد کردن و تفکر دربارهی حقایق spiritual است.
ذکر می کردند با رقص و نشاط
پای کوبان کف زنان با انبساط
هوش مصنوعی: آنها با شادی و نشاط، در حالی که پای میکوبند و کف میزنند، مشغول ذکر و یاد خدا بودند.
از سماع و وجد رفتندی ز هوش
مست لایعقل چو رند باده نوش
هوش مصنوعی: افرادی که در حال شنیدن موسیقی و حالت وجد و شادی هستند، به قدری تحت تأثیر قرار میگیرند که تمام هوشیاری خود را از دست میدهند و مانند یک آدم مست که از شراب نوشیده، میرقصند و میچرخند.
گه فتادندی به روی یکدگر
این شدی در زیر و آن یک در زبر
هوش مصنوعی: گاهی اوقات انسانها به یکدیگر میافتند و در این حالت، یکی در پایین و دیگری در بالا قرار میگیرد.
در میانشان بود زیبا ساده ای
عقل از عشقش دل از کف داده ای
هوش مصنوعی: در میان آنها دختر زیبای سادهای بود که عقلش را به خاطر عشقش از دست داده بود.
مرغ دلها جمله اندر دام او
مادرش بنهاده فرخ نام او
هوش مصنوعی: تمامی مرغهای دل در دام او گرفتارند و مادر آنها، فرخ را نامیده است.
هم میانشان بود زشتی قیرفام
کلته و کاچی کلندر ویسه نام
هوش مصنوعی: در میان آنها، زشتی چهره و رنگ قیافهای شبیه به کلته و کاچی، مانند نامی بد به نظر میرسد.
شیخ را چون گاه غشیان آمدی
بیهشی او به طغیان آمدی
هوش مصنوعی: وقتی که شیخ حالتی از غش و بیهوشی به او دست داد، به خاطر این حال، او به شور و هیجان افتاد.
می شدی بیخود ز جای خود بلند
خویش را بر روی فرخ می فکند
هوش مصنوعی: تو به شدت تحت تأثیر قرار میگرفتی و بیاختیار از جایت بلند میشدی و خود را بر روی رخ شاداب و خوشبخت میانداختی.
مثلک آسا تنگ چفسیدی براو
سینه بر سینه نهادی روبرو
هوش مصنوعی: تو مانند او، نزدیکتر از این نمیشد، سینهات را به سینهاش چسباندی و مقابلش ایستادی.
آن یکی کردش ملامت زین عمل
کاین چه رسوایی ست ای شیخ اجل
هوش مصنوعی: این شخص به خاطر این عملش مورد سرزنش قرار گرفته است و میپرسد این چه رسواییای است ای شیخ بزرگ.
شیخ و شاهد بازی این نبود پسند
خرقه شیخی بیفکن ای لوند
هوش مصنوعی: بازیهای شیخ و جوان معشوق اینگونه نیست که به سادگی با پوشیدن لباسهای ظاهری یا نشانهای مذهبی به حقیقت برسند. ای جوان جذاب، باید از این تظاهرها دست بکشیم.
گفت او را شیخ شیاد ای عمو
اختیار از فوج بیهوشان مجو
هوش مصنوعی: او به عمو میگوید: ای عمو، شیخ شیاد را باور نکن و از میان جماعت بیهوشان، انتخاب نکن.
این نه از قصد است و عمد و اختیار
عالم بیهوشی است و اضطرار
هوش مصنوعی: این کار نه عمدی و اختیار آنی است، بلکه ناشی از یک حالت بیهوشی و ضرورت است.
گفت رو رو ای سرابیلی شوم
ای تو رونق بخش فتوای سدوم
هوش مصنوعی: برو برو ای زیبای دلربا، ای کسی که زندگی و زیبایی را به سرزمین سدوم میبخشی.
گر نداری صد مرض در اندرون
از چه بر فرخ همی افتی نگون
هوش مصنوعی: اگر درونت از بیماریها خالی است، پس چرا آنقدر از خوشحالی به زمین میافتی؟
بایدت بی اختیارستی اگر
ویسه را یک بار افتی بر زبر
هوش مصنوعی: اگر یک بار بر چیزی که با احتیاط و دقت به خاطر آن توجه نکردی بیفتی، باید بیاختیار با آن مواجه شوی.