گنجور

بخش ۷۴ - در بیان گفتگوی شخصی با شترمرغ

ماند حیران اندر آن صحرا فرید
گفت ناگاهان شترمرغی پدید
مرد حیران نزد آن شد بی نیاز
گفت ای اشتر خدا را چاره ساز
ای تو مهر و این تنت گنج روان
بار من بردار و تا منزل رسان
گفت رو رو ای تو مرد خارکار
دیده ای هرگز تو مرغی زیر بار
هیچ مرغی را شنیدی بارکش
بر من از رحمت نما آن باز کش
گفت پس ای مرغ فرخ بال من
رحم کن بهر خدا برحال من
ای مبارک هدهد شهر صبا
ای همایون پر هماوای خوش لقا
بر من از رحمت نگاهی باز کن
زود بر سوی وطن پرواز کن
زودتر ای طایر قاف آشیان
شرح حال من بگو با دوستان
رو به منزل کاروان گم گشته آر
آشنایان را خبر کن زین حمار
گو خدا را ای رفیقان وطن
ای نشسته با هم اندر انجمن
رحمی آخر بر من تنها کنید
یک نظر سویم درین بیدا کنید
ناقه ام بشکست و بارم در گلست
آتشم در جان و خارم در دلست
با برادر گو که ای بازوی من
ای به یاد یاریت نیروی من
ناقه ای بردار ای جان زودتر
بادآسا سوی من افکن گذر
تا از این بیدای ناپیدا کران
هم من و هم یار من یابد امان
گفتش اشترمرغ کی بیچاره مرد
کی شنیدستی شتر پرواز کرد
من ندیدم همچو تو کس لک بود
اشتر و پرواز بلکنجک بود
ای بسی از اهل دنیا ای قرین
چون شترمرغند اندر کار دین
گاه در جبرند و گه در اختیار
سود خود بینند در هر کار و بار
چون ملامتشان کن بر ناروا
جبر پیش آرند و گویند ای فتی
بنده ایم و بنده را نبود خبر
هرچه آید از قضایست و قدر
بنده ایم و گردن ما در کمند
در کمند پادشاه زورمند
بنده ایم و نیست ما را اختیار
کار ما محکم شد اندر گاهیار
عاجزی در پنجه قدرت اسیر
کی ز حکم قادرش باشد گزیر
ور نصیحتشان کنی در حرص و آز
در تکاپو و بهر سو ترکتاز
انتقام و حمله و یأس و شتاب
اجتهاد و اجتیاد و اضطراب
گویی آخر چند از این رنج دوار
کار خود را با خدای خود گذار
گوید ای جان جبر کفر مطلق است
لیس الا ما سعی کار حق است
بنده را حق فاعل مختار کرد
عقل و هوش و قدرتش ایثار کرد
این جهان را عالم اسباب ساخت
عقل را بهر تو اسطرلاب ساخت
این سببها را بهم مربوط کرد
عجز و قدرت را بهم مخلوط کرد
هست بدبختی دگر از این بتر
گوید اینها نیز زاید از قدر
سعی تدبیر تو در مطلوب توست
اجتهادات تو در محبوب توست
سعیهایت جمله در دلخواه شد
با هوای تو قدر همراه شد
چون نشد تقدیر هرگز ای عدنگ
سعی تو در اینکه کوبی سر به سنگ
چون تورا در سعی تو نبود اثر
هیچ سعیت چون نشد بهر ضرر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماند حیران اندر آن صحرا فرید
گفت ناگاهان شترمرغی پدید
هوش مصنوعی: فرید در صحرا سردرگم و حیران مانده بود که ناگهان شترمرغی را دید.
مرد حیران نزد آن شد بی نیاز
گفت ای اشتر خدا را چاره ساز
هوش مصنوعی: مردی گیج و حیران به شخصی که بی‌نیاز بود، مراجعه کرد و گفت: ای شتر، برای خدا چاره‌ای بیندیش.
ای تو مهر و این تنت گنج روان
بار من بردار و تا منزل رسان
هوش مصنوعی: ای تو خورشید، این جسم تو همچون گنجی گرانبهاست، بار من را بردار و به مقصد برسان.
گفت رو رو ای تو مرد خارکار
دیده ای هرگز تو مرغی زیر بار
هوش مصنوعی: برو جلو، ای کسی که تجربه‌ات از زندگی سخت است، تو هرگز نمی‌توانی مانند پرنده‌ای که زیر فشار است، زندگی کنی.
هیچ مرغی را شنیدی بارکش
بر من از رحمت نما آن باز کش
هوش مصنوعی: هیچ پرنده‌ای را ندیدی که بار سنگینی را بر دوش خود تحمل کند و از رحمت من به سوی او پرواز کند؟
گفت پس ای مرغ فرخ بال من
رحم کن بهر خدا برحال من
هوش مصنوعی: سپس گفت ای پرنده خوشبخت، برای رضای خدا به حال من رحم کن.
ای مبارک هدهد شهر صبا
ای همایون پر هماوای خوش لقا
هوش مصنوعی: ای هدهد خوشبخت و مبارک شهر صبا، ای پرنده‌ای با شکوه و خوش‌چهره.
بر من از رحمت نگاهی باز کن
زود بر سوی وطن پرواز کن
هوش مصنوعی: به من نگاهی با محبت بینداز و سريعاً به سوی وطنم پرواز کن.
زودتر ای طایر قاف آشیان
شرح حال من بگو با دوستان
هوش مصنوعی: ای پرنده قاف، زود بیا و داستان زندگی من را برای دوستانم تعریف کن.
رو به منزل کاروان گم گشته آر
آشنایان را خبر کن زین حمار
هوش مصنوعی: به سوی خانه، به کاروانی که گم شده اشاره کن و به دوستانت بگو که از این قاطر خبر دارند.
گو خدا را ای رفیقان وطن
ای نشسته با هم اندر انجمن
هوش مصنوعی: ای دوستان وطن، که در این محفل کنار هم نشسته‌اید، خدا را به یاد آورید.
رحمی آخر بر من تنها کنید
یک نظر سویم درین بیدا کنید
هوش مصنوعی: آخر کمی به من رحم کنید و یک نگاه به این بیابان بیندازید.
ناقه ام بشکست و بارم در گلست
آتشم در جان و خارم در دلست
هوش مصنوعی: اوضاع به هم ریخته است و بار سنگین زندگی‌ام در مشکلات گم شده است. در درونم آتش عشق می‌سوزد و در قلبم درد و زخم وجود دارد.
با برادر گو که ای بازوی من
ای به یاد یاریت نیروی من
هوش مصنوعی: به برادر بگو که تو مانند بازوی من هستی و به یاد توست که من قوت و نیروی خود را دارم.
ناقه ای بردار ای جان زودتر
بادآسا سوی من افکن گذر
هوش مصنوعی: ای جان، سریع‌تر شتر را بگیر و با باد، به سمت من بیاور.
تا از این بیدای ناپیدا کران
هم من و هم یار من یابد امان
هوش مصنوعی: تا زمانی که از این دنیای ناپیدا و بی‌کران دور هستیم، هم من و هم همراهم در امنیت و آرامش خواهیم بود.
گفتش اشترمرغ کی بیچاره مرد
کی شنیدستی شتر پرواز کرد
هوش مصنوعی: شترمرغ با ناامیدی گفت: آیا تاکنون شنیده‌ای که شتر پرواز کند؟!
من ندیدم همچو تو کس لک بود
اشتر و پرواز بلکنجک بود
هوش مصنوعی: من کسی را مثل تو ندیده‌ام، تو مانند شتری با قامت بلند و پروازی همچون بلبل هستی.
ای بسی از اهل دنیا ای قرین
چون شترمرغند اندر کار دین
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم دنیا مانند شترمرغ هستند که در امور دین به درستی عمل نمی‌کنند و فقط در ظاهر وجود دارند.
گاه در جبرند و گه در اختیار
سود خود بینند در هر کار و بار
هوش مصنوعی: گاهی در شرایط اجبار قرار دارند و گاهی در انتخاب و اختیار خود، در هر کاری به سود خود فکر می‌کنند.
چون ملامتشان کن بر ناروا
جبر پیش آرند و گویند ای فتی
هوش مصنوعی: وقتی به آنان انتقاد می‌کنی به خاطر کارهای نادرستشان، بهانه‌تراشی می‌کنند و می‌گویند: "ای جوان!"
بنده ایم و بنده را نبود خبر
هرچه آید از قضایست و قدر
هوش مصنوعی: ما در زندگی خود مانند بندگانی هستیم که از سرنوشت و قضای الهی خود آگاه نیستیم و هر چیزی که برای ما پیش می‌آید، نتیجه‌ی قضا و قدر است.
بنده ایم و گردن ما در کمند
در کمند پادشاه زورمند
هوش مصنوعی: ما برده‌ایم و در چنگال پادشاه قوی قرار داریم.
بنده ایم و نیست ما را اختیار
کار ما محکم شد اندر گاهیار
هوش مصنوعی: ما بندگان خدا هستیم و اختیار کارهایمان در دست ما نیست، همه چیز به اراده او وابسته است و در زمان تعیین شده، همه چیز به طور استوار و محکم پیش می‌رود.
عاجزی در پنجه قدرت اسیر
کی ز حکم قادرش باشد گزیر
هوش مصنوعی: عجز و ناتوانی در برابر قدرت قاهر جاودانه، چگونه می‌تواند از فرمان او رهایی یابد؟
ور نصیحتشان کنی در حرص و آز
در تکاپو و بهر سو ترکتاز
هوش مصنوعی: اگر به آنها نصیحت کنی که از حرص و طمع دست بردارند و کمتر به دنبال چیزهای دنیوی باشند، به گوش نمی‌سپارند و همچنان در تلاش برای به دست آوردن بیشتر خواهند بود.
انتقام و حمله و یأس و شتاب
اجتهاد و اجتیاد و اضطراب
هوش مصنوعی: در اینجا به احساسات منفی و هیجاناتی اشاره شده است که می‌توانند در فرد به وجود آیند. این احساسات شامل تمایل به انتقام‌گیری، حمله به دیگران، ناامیدی و دلهره هستند. همچنین، شتاب‌زدگی در تلاش برای رسیدن به هدف و ارائه بهترین عملکرد نیز در این متن مطرح شده است.
گویی آخر چند از این رنج دوار
کار خود را با خدای خود گذار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که زمان زیادی از رنج و سختی‌ها گذشته است، حالا وقت آن رسیده که کارهای خود را با خداوند در میان بگذاری و به او اعتماد کنی.
گوید ای جان جبر کفر مطلق است
لیس الا ما سعی کار حق است
هوش مصنوعی: می‌گوید ای جان، جبر موجب کفر است و هیچ چیزی جز تلاش و کوشش در مسیر حق وجود ندارد.
بنده را حق فاعل مختار کرد
عقل و هوش و قدرتش ایثار کرد
هوش مصنوعی: من با عقل و هوش و توانایی‌ام از جانب حق به عنوان فاعلی مختار شناخته شدم و قدرت و استعدادم را در اختیار دیگران قرار دادم.
این جهان را عالم اسباب ساخت
عقل را بهر تو اسطرلاب ساخت
هوش مصنوعی: این دنیا به وسیلهٔ عوامل و اسباب شکل گرفته و عقل انسان نیز به گونه‌ای طراحی شده که بتواند به راحتی به کشف و درک این عوامل بپردازد.
این سببها را بهم مربوط کرد
عجز و قدرت را بهم مخلوط کرد
هوش مصنوعی: این عوامل را به هم وصل کرد و ناتوانی و توانایی را در هم آمیخت.
هست بدبختی دگر از این بتر
گوید اینها نیز زاید از قدر
هوش مصنوعی: بدبختی‌های دیگری هم وجود دارد و این مشکلات نیز ناشی از این ناتوانی و کمبود ارزش‌ها هستند.
سعی تدبیر تو در مطلوب توست
اجتهادات تو در محبوب توست
هوش مصنوعی: تلاش‌ها و تدبیرهایت برای رسیدن به خواسته‌ات است و کوشش‌هایت در راه محبوبت می‌باشد.
سعیهایت جمله در دلخواه شد
با هوای تو قدر همراه شد
هوش مصنوعی: تمام تلاش‌هایم در راستای خواسته‌هایم به تحقق پیوست و همه چیز با عشق و محبت تو هماهنگ شد.
چون نشد تقدیر هرگز ای عدنگ
سعی تو در اینکه کوبی سر به سنگ
هوش مصنوعی: اگر تقدیر این بوده که تو به خواسته‌ات نرسی، باری تلاش بیهوده نکن و سر خود را به سنگ نزن.
چون تورا در سعی تو نبود اثر
هیچ سعیت چون نشد بهر ضرر
هوش مصنوعی: اگر در تلاش و کوشش تو هیچ نتیجه‌ای دیده نمی‌شود، آن تلاش بی‌فایده است و هیچ سودی برای تو نخواهد داشت.

حاشیه ها

1404/03/17 17:06
احمد خرم‌آبادی‌زاد

در مصرع نخست بیت 36، «غدنگ» به جای «عدنگ» درست است. متاسفانه‌ یکی از نقطه‌های این واژه در نسخه خطی دیده نشده است!

«غدنگ» یعنی «ابله، احمق و ...»