بخش ۶۱ - رجوع به حکایت عارف خانه نشین با زن خود
روزه را شبها به آب افطار کرد
شکر کرد و سجده ی جبار کرد
روز دیگر باز نامد راتبه
آمدش زان خاطبه بل عاطبه
گفتش آخر تا کی ای مرد سلیم
چون زنانی در پس پرده مقیم
خانه را بهر زنان آراستند
مرد را در کوه و صحرا خواستند
قرن فرمانشد زنان را در کتاب
مرد را سیر و همی آمد خطاب
نیستی چون زن ره بازار گیر
تنبلی بگذار و خود در کارگیر
کسب کن کاسب حبیب الله بود
طاعت بیکسب دام ره بود
زانکه نبود آدمی را چاره ای
از ته نانی و چارق پاره ای
چون ندارد با کسی او راد را
مایه سازد هر قماش و زاد را
سبحه بر کف گیرد و هوهو کند
لیک یاد دانه و شوشو کند
ننگ باشد ننگ ذکر روز و شب
گر نباشد شیئی لله زیر لب
خوش بود سجاده بر روی حصیر
گر نه صد دامش نهان باشد به زیر
هرکه را انبان تهی باشد ز نان
گر به مسجد رفت بگشاید دکان
باید اول ریخت در انبار فوم
خواند آنگه عنکبوت و صاد وروم
داد پاسخ شوی زن را اینچنین
کی مرا در رنج و در راحت قرین
نیست یکسان کار و بار هرکسی
مردمان را فرقها باشد بسی
گر ابوبکر است حیدر نیز هست
بوحنیفه هست جعفر نیز هست
نیکبختانند در محراب دین
جانشان در عرض تنشان بر زمین
مست صهبای محبت جانشان
دل تهی از یاد آب و نانشان
دانه ای هرگز نه در انبارشان
هم دکان خالی و هم انبانشان
آستین افشانده در ملک جهان
پا نهاده بر سر کون و مکان
تخم خود زین شوره ده برداشته
در زمین فهو حسبه کاشته
جسم و جان را خیر بادی گفته باش
چون تو باشی جسم و جان هرگز مباش
گر بریزد آب و سوزد نان من
تو بمان ای روضه رضوان من
گر مرا یک حبه در انبار نیست
چون تو دارم دانه ام در کار نیست
گر سرم را نیست دستار و کلاه
گو نباشد فرق ما و خاک راه
رفت اگر خاک سرای من به باد
منزل جانان من معمور باد
آب عذبم گر نباشد در سبو
آب چشمم خوش بود بریاد او
گر ندارم جامه ی خز یا سمور
عاشق دیوانه باید لوت و عور
ای گرامی گوهر یکتای من
ای تو دنیای من و عقبای من
راحت من روح من ریحان من
جنت من جان من جانان من
چون تو هستی هیچ چیزم گو مباش
جز تو هر چیزی بود لاشیئی باش
ای سرت نازم مرا تو یار باش
جمله عالم گو مرا اغیار باش
چون مرا لطف تو کشتی بان بود
نیست غم عالم اگر توفان بود
چونکه قهر تو نخواهد سوختن
آتش نمرود گردد نسترن
پور آزر را کنی چون نیم پاک
ز آذر و نمرودیان او را چه باک
چون تو باشی لنگرکشتی نوح
آید از هر موجی او را صد فتوح
چون تو احمد را فرستی سوی غار
عنکبوتی گردد او را پرده دار
بخش ۶۰ - حکایت سمنون محب که بلا طلبید و طاقت نیاورد و از پا درآمد: برد سمنون محب را شور عشقبخش ۶۲ - جواب زن به شوهر خود: زن جوابش داد کای مرد خدا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روزه را شبها به آب افطار کرد
شکر کرد و سجده ی جبار کرد
هوش مصنوعی: در شبهای ماه رمضان، افطارش را با آب آغاز کرد و پس از آن، شکر خدا را به جا آورد و سجدهای برای خداوند بزرگ انجام داد.
روز دیگر باز نامد راتبه
آمدش زان خاطبه بل عاطبه
هوش مصنوعی: روزی دیگر، او به نزد ما بازنگشت؛ بلکه نشانهای از آن خاطره به دلش آمد که به دلش القا شد.
گفتش آخر تا کی ای مرد سلیم
چون زنانی در پس پرده مقیم
هوش مصنوعی: او از مرد نیکسیرت میپرسد که تا کی میخواهی در پس پرده بمانی و خود را از حقیقت دور کنی، مانند زنانی که در خفا زندگی میکنند؟
خانه را بهر زنان آراستند
مرد را در کوه و صحرا خواستند
هوش مصنوعی: خانه را برای زنان تزیین و آماده کردند، اما مردان را در کوه و بیابان جستجو کردند.
قرن فرمانشد زنان را در کتاب
مرد را سیر و همی آمد خطاب
هوش مصنوعی: در این بیت به موضوعی اشاره شده که در یک کتاب، زنان در قدرت و فرمانروایی قرار گرفتهاند و در عین حال، مردان به گونهای توصیف شدهاند که در حال گذراندن زندگی خود هستند و به آنان خطاب میشود. این به نوعی نشاندهنده تضاد یا تعادل میان نقشهای زنان و مردان در جامعه است.
نیستی چون زن ره بازار گیر
تنبلی بگذار و خود در کارگیر
هوش مصنوعی: هویت خود را نادیده نگیر و مانند زنی که در بازار به کار معامله مشغول است، از تنبلی دست بردار و خودت وارد فعالیت و تلاش شو.
کسب کن کاسب حبیب الله بود
طاعت بیکسب دام ره بود
هوش مصنوعی: کسب و کار را جدی بگیر، زیرا کاسب مورد محبت خداست و رعایت طاعت و دینداری در کسب و کار، راه را برای رسیدن به نعمتها هموار میکند.
زانکه نبود آدمی را چاره ای
از ته نانی و چارق پاره ای
هوش مصنوعی: انسانی نمیتواند از کمبودها و نداشتن امکانات فرار کند، حتی اگر فقط نانی برای خوردن و یک کفش کهنه داشته باشد.
چون ندارد با کسی او راد را
مایه سازد هر قماش و زاد را
هوش مصنوعی: وقتی کسی نصیب و شانس خوبی ندارد، نمیتواند از هیچ چیز و هیچ کس بهرهبرداری کند و تمام چیزهایی که دارد، بیفایده خواهند بود.
سبحه بر کف گیرد و هوهو کند
لیک یاد دانه و شوشو کند
هوش مصنوعی: او تسبیح را در دست میگیرد و سر و صدا میکند، اما همواره به یاد دانه و کارهایش مشغول است.
ننگ باشد ننگ ذکر روز و شب
گر نباشد شیئی لله زیر لب
هوش مصنوعی: اگر در روز و شب، نام خدا بر زبان نیاید، این خود برای انسان شرم و ننگ است.
خوش بود سجاده بر روی حصیر
گر نه صد دامش نهان باشد به زیر
هوش مصنوعی: سجادهای که روی حصیر گسترده شده، زیبا است؛ اما اگر زیر آن دامهای پنهان باشد، زیباییاش مهم نیست.
هرکه را انبان تهی باشد ز نان
گر به مسجد رفت بگشاید دکان
هوش مصنوعی: هر کسی که دستش از نعمت و مال خالی باشد، اگر به مسجد برود، میتواند دکانش را باز کند و به کسب و کار بپردازد.
باید اول ریخت در انبار فوم
خواند آنگه عنکبوت و صاد وروم
هوش مصنوعی: باید ابتدا فوم را در انبار قرار دهیم، سپس به سراغ عنکبوت و حروف صاد و رومی برویم.
داد پاسخ شوی زن را اینچنین
کی مرا در رنج و در راحت قرین
هوش مصنوعی: زن با همسر خود صحبت میکند و از او میخواهد که پاسخ دهد. او میگوید که همیشه در سختی و آسانی در کنار او بوده است.
نیست یکسان کار و بار هرکسی
مردمان را فرقها باشد بسی
هوش مصنوعی: هر کسی در کار و زندگیاش به شیوهای متفاوت عمل میکند و بین انسانها تفاوتهای زیادی وجود دارد.
گر ابوبکر است حیدر نیز هست
بوحنیفه هست جعفر نیز هست
هوش مصنوعی: اگر ابوبکر وجود دارد، حیدر نیز هست. بوحنیفه هم وجود دارد و جعفر هم هست.
نیکبختانند در محراب دین
جانشان در عرض تنشان بر زمین
هوش مصنوعی: افراد خوشبخت در مقام عبادت و دین، جانشان در کنار جسمشان بر روی زمین قرار دارد.
مست صهبای محبت جانشان
دل تهی از یاد آب و نانشان
هوش مصنوعی: مست عشق و محبتاند و دلشان از یاد نیازهای روزمره مانند غذا و آب خالی است.
دانه ای هرگز نه در انبارشان
هم دکان خالی و هم انبانشان
هوش مصنوعی: آنها هیچگونه دانهای در انبار خود ندارند و همواره هم دکانشان خالی است و هم مخزنشان.
آستین افشانده در ملک جهان
پا نهاده بر سر کون و مکان
هوش مصنوعی: با دستانی گسترده در دنیای هستی، بر بالای آفرینش و وجود ایستادهام.
تخم خود زین شوره ده برداشته
در زمین فهو حسبه کاشته
هوش مصنوعی: کاشتههایی که در این زمین به دست آمدهاند، محصولی از تخمهایی هستند که همین زمین به بار آورده.
جسم و جان را خیر بادی گفته باش
چون تو باشی جسم و جان هرگز مباش
هوش مصنوعی: بدن و روح را به او خیر باد گویند، زیرا در هستی تو، نه بدن وجود دارد و نه روح.
گر بریزد آب و سوزد نان من
تو بمان ای روضه رضوان من
هوش مصنوعی: هرچند که آب بریزد و نان من بسوزد، تو بازهم بمان، ای بهشت دلم.
گر مرا یک حبه در انبار نیست
چون تو دارم دانه ام در کار نیست
هوش مصنوعی: اگر من یک دانه در انبار ندارم، اما چون تو را دارم، برایم اهمیتی ندارد.
گر سرم را نیست دستار و کلاه
گو نباشد فرق ما و خاک راه
هوش مصنوعی: اگر بر روی سرم دستار و کلاه نباشد، تفاوتی میان من و خاک راه وجود ندارد.
رفت اگر خاک سرای من به باد
منزل جانان من معمور باد
هوش مصنوعی: اگر خانهام به دست باد برود، امیدوارم که سرای محبوبم همیشه آباد باشد.
آب عذبم گر نباشد در سبو
آب چشمم خوش بود بریاد او
هوش مصنوعی: اگر در ظرفم آب زلالی نباشد، اشکهایم به یاد او برایم خوشایند است.
گر ندارم جامه ی خز یا سمور
عاشق دیوانه باید لوت و عور
هوش مصنوعی: اگر من لباس گرانقیمت خز یا سمور را ندارم، باید با عشق و شور دیوانهوار به زندگی ادامه دهم، حتی اگر بدون این لباسها و در حالت ناتوانی باشم.
ای گرامی گوهر یکتای من
ای تو دنیای من و عقبای من
هوش مصنوعی: ای گرامی و ارزشمند، تو تنها و بینظیر من هستی، تو دنیای من و آخرت من هستی.
راحت من روح من ریحان من
جنت من جان من جانان من
هوش مصنوعی: آرامش من، روح من، عطر من، بهشت من، زندگی من، معشوق من.
چون تو هستی هیچ چیزم گو مباش
جز تو هر چیزی بود لاشیئی باش
هوش مصنوعی: وقتی که تو در کنارم هستی، هیچ چیز دیگری برایم اهمیت ندارد. تنها تو هستی که برایم ارزشمند هستی، و هر چیز دیگر بیمعنا و بیارزش است.
ای سرت نازم مرا تو یار باش
جمله عالم گو مرا اغیار باش
هوش مصنوعی: من به تو افتخار میکنم، ای محبوب من، همه جهان به من بگوید که تو بیگانه باشی.
چون مرا لطف تو کشتی بان بود
نیست غم عالم اگر توفان بود
هوش مصنوعی: وقتی که محبت و لطف تو به من مانند یک کشتیبان است، دیگر برای من مهم نیست که در این جهان چه مشکلاتی وجود دارد، حتی اگر طوفانی هم به وجود آید.
چونکه قهر تو نخواهد سوختن
آتش نمرود گردد نسترن
هوش مصنوعی: وقتی محبت و قهر تو وجود دارد، حتی آتش سوزانی مانند آتش نمرود هم نمیتواند به نرگس آسیب بزند.
پور آزر را کنی چون نیم پاک
ز آذر و نمرودیان او را چه باک
هوش مصنوعی: اگر پسر آزر را مانند نیمهای از آتش بسازی، نگران نباش که نمرودیان چه کار میتوانند بکنند.
چون تو باشی لنگرکشتی نوح
آید از هر موجی او را صد فتوح
هوش مصنوعی: زمانی که تو در کنار من هستی، مثل این است که کشتی نوح از هر طوفانی نجات مییابد و به موفقیتهای زیادی دست مییابد.
چون تو احمد را فرستی سوی غار
عنکبوتی گردد او را پرده دار
هوش مصنوعی: وقتی تو احمد را به سوی غار بفرستی، او به مانند عنکبوتی خواهد بود که برای خود پردهای میسازد.
حاشیه ها
1403/01/31 19:03
مظفر محمدی الموتی خشکچالی
﷽
بیت شمارهی «5»، بایستی به صورت ذیل، اصلاح شود:
• «قَرْنَ» فرمان شد زنان را در کتاب / مرد را «سِیرُوا» همی آمد خطاب
✍ قرآن کریم: وَ «قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ…»: سوره 33: آیه 33.
✍ کلمهی «سِیرُوا»، در قرآن کریم، زیاد تکرار شده است.
✍ به دنبال ابیات قبل، در این بیت، بانو، به همسرش میگوید: در کتاب الهی (قرآن کریم)، آمده است که «و در خانههایتان قرار و آرام گیرید»؛ ولی به مردان دستور داده شده که (برای تهیهی مخارج زندگی)، سیر و سفر کنید.