گنجور

بخش ۵۴ - خریدن خاتم انبیاء ص خود را به گردکان

هان و هان ما را از این طفلان بخر
سوی خانمان روان شو زودتر
سوی من از آنچه یابی اندران
تا که خود را واخرم زین کودکان
سوی خانه پی سپر شد شاه را
آفرین خان خوی شاهنشاه را
گردکانی چند اندر خانه یافت
برگرفت و سوی پیغمبر شتافت
برگرفت آن گردکانها را بکف
آن کفی کش بود مهر و مه کلف
رو به آن طفلان روان شد با نشاط
با هزاران التفات و انبساط
گفت ایشان را شهنشاه اجل
بالجزیرات یبیعون الجمل
گر فروشید اشتر خود رایگان
من خریدارم به مشتی گرد کان
جمله سوی وی دویدند از شعف
کای وجودت هر دو عالم را شرف
آری آری ناقه مان بفروختیم
خویشتن را زین تغابن سوختیم
سوختند آری ازین سودا بسی
کی چه ایشان سوخته دیده کسی
گر بگریند از ازل خون تا ابد
از تحسر وز تغابن می سزد
همچو آنان کاخرت بفروختند
در بهایش خاک و سنگ اندوختند
ملک جاوید حیات بی زوال
داده و بگرفته ادبار و وبال
زینت دنیا که مال است و بنین
جمله ثقل است و وبال ای نازنین
بایدت جستن ز مغرب تا به شرق
خویش را افکندن اندر حرق و غرق
با پلنگ و گرگ خفتن در جبال
با دد و با دام رفتن در جوال
آشنا رنجاندن و بیگانه هم
عاقلان آزردن و دیوانه هم
تا بدست آید تورا دانگی ز مال
از حرام آن هم ندانی یا حلال
ابتدا باید طلب کاری کنی
چون بدست آری نگهداری کنی
پاسبانی بایدت کردن به شب
روزها در رنج ارباب طلب
از گدا و دزد و رهزن وامخواه
شحنه و والی امیر و پادشاه
هم ز مور و موش و شیران و ذباب
هم ز سیل و برق و باران آفتاب
روز و شب در بیم و تشویش تلف
این یکت گوید که خف آن لاتخف
گر نه این ثقل است و بار ای خوبروی
پس چه باشد ثقل با مخلص بگوی
هست ثقلی بس عظیم و باشکوه
بلکه سنگینتر ز صد البرز کوه
کوه سنگین است اما بر تنت
تنگ می سازد ولیکن مسکنت
ثقل اینها جملگی بر جان بود
جان از اینها خسته و نالان بود
خانه ی دل را کند تاریک و تنگ
تا کنی بر هر در و دیوار جنگ
اهل دنیا را از این ره ای رفیق
بینی اندر تنگنای و در مضیق
ساغر دلشان ز صهبای ملال
گشته لبریز و دمادم مال مال
هیچ دیدی اهل دنیا را یکی
کو بگوید درد من هست اندکی
باشدش از رنج و محنت روز و شب
خالی از وجد و نشاط و از طرب
سینه اش چون گور کافر پر شرر
دل هم از زندان قاضی تنگتر
هر یکی را اینچنین باشد گمان
نیست کس را درد و غم افزون از آن
حال و مالت ای برادر اینچنین
بدتر از آن حال اولاد و بنین
چارهزار امراض را بشمرده اند
وین طبیبان پی به آنها برده اند
نیست زانها کس زده یا صد بری
بلکه افزونتر چه نیکو بنگری
هریکی زانها که باشد در ولد
داغ آن باشد پدر را در کبد
درد آن فرزند جسمانی بود
مر پدر را داغ روحانی بود
رنج روح از جسم بس افزون بود
دل ز داغ روح غرق خون بود
درد تن آید به جان از واسطه
چونکه باشد جسم و جان را رابطه
درد جان جان را رسد بیفاصله
افکند در جان مسکین ولوله
چونکه فرزندت درآید از برون
شرح آن باشد ز حد من فزون
ز احتیاج و ذلت ظلم وستم
وز گرفتاری به صد اندوه و غم
جمله اینها می رسد بر جان تو
وای بر جان و اخوان تو
گر نباشد این وبال ای یار من
پس کدام است آن بگو ای مؤتمن
زینت دنیا چه باشد این و آن
پس چه خبر باشند این دنیا خران
آخرت بدهند و این دنیا خرند
گر نه خر باشی یقین دانی خرند
چیست دانی آخرت بفروختن
وز تغابن خویشتن را سوختن
میل سوی این جهان مستهان
شاد و خرم گشتن از اقبال آن
میل این را ترک آن شد ملتزم
شاد گردی زین از آن داری الم
زین سبب فرمود شاه انس و جان
انما الدنیا و عقبی ضرتان
رو به یک زن چون کنی میدان یقین
کان زن دیگر شود میدان غمین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هان و هان ما را از این طفلان بخر
سوی خانمان روان شو زودتر
هوش مصنوعی: ای دوستان، ما را از این بچه‌ها دور کنید و به خانه‌تان برگردید، هر چه زودتر!
سوی من از آنچه یابی اندران
تا که خود را واخرم زین کودکان
هوش مصنوعی: به من نگاه کن و به چیزهایی که در درون خودت پیدا می‌کنی. به این ترتیب، من هم می‌توانم خود را از این بچه‌ها جدا کنم.
سوی خانه پی سپر شد شاه را
آفرین خان خوی شاهنشاه را
هوش مصنوعی: شاه به سوی خانه‌اش رفت و از آفرین خان که مورد احترام و ستایش است، سپر گرفت.
گردکانی چند اندر خانه یافت
برگرفت و سوی پیغمبر شتافت
هوش مصنوعی: چندین گردی را در خانه پیدا کرد و به سمت پیامبر رفت.
برگرفت آن گردکانها را بکف
آن کفی کش بود مهر و مه کلف
هوش مصنوعی: آن‌ها گردی‌های کوچکی را با دست برداشتند که بر روی آن، نشانه‌ای از مهر و محبت نقش بسته بود.
رو به آن طفلان روان شد با نشاط
با هزاران التفات و انبساط
هوش مصنوعی: او با شادی و نشاط به سمت آن کودکان رفت و با دقت و محبت به آن‌ها توجه کرد.
گفت ایشان را شهنشاه اجل
بالجزیرات یبیعون الجمل
هوش مصنوعی: ایشان به من گفتند که پادشاهی در جزایر، شترها را می‌فروشد.
گر فروشید اشتر خود رایگان
من خریدارم به مشتی گرد کان
هوش مصنوعی: اگر او شتر خود را بدون هزینه بفروشد، من با کمال میل برای یک مشت خاک آن را می‌خرم.
جمله سوی وی دویدند از شعف
کای وجودت هر دو عالم را شرف
هوش مصنوعی: همه به شوق و خوشحالی به سمت او رفتند، زیرا وجود تو باعث افتخار دو جهان است.
آری آری ناقه مان بفروختیم
خویشتن را زین تغابن سوختیم
هوش مصنوعی: بله، ما ناقه‌مان را فروختیم و از این بی‌عدالتی به شدت آسیب دیدیم.
سوختند آری ازین سودا بسی
کی چه ایشان سوخته دیده کسی
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد به خاطر این عشق و اشتیاق دچار سوختگی و درد شده‌اند، اما آیا کسی دیده است که آنها در این حال چه وضعیتی دارند؟
گر بگریند از ازل خون تا ابد
از تحسر وز تغابن می سزد
هوش مصنوعی: اگر از آغاز تا ابد، چشمان کسی از حسرت و نیرنگ بگرید، شایسته است که خون ببارد.
همچو آنان کاخرت بفروختند
در بهایش خاک و سنگ اندوختند
هوش مصنوعی: همان‌طور که آن‌ها، کاخ تو را به بهایی کم و ناچیز فروختند و در عوض، فقط خاک و سنگ به دست آوردند.
ملک جاوید حیات بی زوال
داده و بگرفته ادبار و وبال
هوش مصنوعی: خداوند سلطنتی ابدی و زندگی آسیبی ناپذیر به انسان عطا کرده و بدی‌ها و مشکلات را به دور او برده است.
زینت دنیا که مال است و بنین
جمله ثقل است و وبال ای نازنین
هوش مصنوعی: زیبایی‌های دنیا مانند ثروت و فرزندان، فقط بار سنگینی هستند و مسئولیت‌هایی به دنبال دارند، ای عزیز.
بایدت جستن ز مغرب تا به شرق
خویش را افکندن اندر حرق و غرق
هوش مصنوعی: باید از سمت مغرب به سمت شرق بروی و خودت را در آتش و آب بیندازی.
با پلنگ و گرگ خفتن در جبال
با دد و با دام رفتن در جوال
هوش مصنوعی: خوابیدن در کوهستان با پلنگ و گرگ و زندگی کردن در دشت با حیوانات وحشی و اهلی.
آشنا رنجاندن و بیگانه هم
عاقلان آزردن و دیوانه هم
هوش مصنوعی: آشنا را با بدرفتاری ناراحت کردن و بیگانه را نیز با رفتار نادانانه آزردن کار عاقلانه‌ای نیست.
تا بدست آید تورا دانگی ز مال
از حرام آن هم ندانی یا حلال
هوش مصنوعی: برای کسب ثروت و ثروتمندی، چه از راه حلال باشد و چه از راه حرام، باید به یاد داشته باشی که از کدام راه به آن می‌رسی و درک درستی از آن داشته باشی.
ابتدا باید طلب کاری کنی
چون بدست آری نگهداری کنی
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن چیزی، ابتدا باید درخواست کنی و بعد از به دست آوردن آن، باید تلاش کنی تا آن را حفظ کنی.
پاسبانی بایدت کردن به شب
روزها در رنج ارباب طلب
هوش مصنوعی: برای تو لازم است که در شب و روز، مراقب و نگهبان خواسته‌های ارباب خود باشی و در این راه زحمت بکشی.
از گدا و دزد و رهزن وامخواه
شحنه و والی امیر و پادشاه
هوش مصنوعی: از هر کسی که در زندگی با او مواجه می‌شوی، درسی بگیر و از موقعیت‌ها و تجربه‌ها بهره برقرا کن؛ حتی اگر آن افراد گدا، دزد و راهزن باشند. مسئولین و مقامات نیز می‌توانند آموزنده باشند.
هم ز مور و موش و شیران و ذباب
هم ز سیل و برق و باران آفتاب
هوش مصنوعی: این جمله به تنوع و گوناگونی موجودات و پدیده‌ها اشاره دارد. از جانوران کوچک مانند مور و موش گرفته تا موجودات بزرگتر مانند شیر، و همچنین پدیده‌های طبیعی چون سیل، برق، باران و آفتاب. به طور کلی، این بیان نشان‌دهنده گستردگی و تنوع زندگی و رخدادهای طبیعی در جهان است.
روز و شب در بیم و تشویش تلف
این یکت گوید که خف آن لاتخف
هوش مصنوعی: روز و شب در نگرانی و اضطراب سپری می‌شود، اما کسی که به یگانه بودن خدا باور دارد، به او می‌گوید که نگران نباش.
گر نه این ثقل است و بار ای خوبروی
پس چه باشد ثقل با مخلص بگوی
هوش مصنوعی: اگر این سنگینی و بار نیست، ای زیبا روی، پس سنگینی همراه با بی‌خود بودن چه معنایی دارد؟
هست ثقلی بس عظیم و باشکوه
بلکه سنگینتر ز صد البرز کوه
هوش مصنوعی: این جمله به وجود یک نیروی سنگین و فوق‌العاده اشاره دارد که از وزن و عظمت آن می‌توان فهمید که حتی بیشتر از کوه‌های البرز است. به نوعی می‌توان گفت که این نیرو بسیار قابل توجه و تاثیرگذار است.
کوه سنگین است اما بر تنت
تنگ می سازد ولیکن مسکنت
هوش مصنوعی: کوه سنگین است و ممکن است بر شانه‌های تو فشار بیاورد، اما آن احساس ناتوانی و فقر است که واقعاً تو را در تنگنا قرار می‌دهد.
ثقل اینها جملگی بر جان بود
جان از اینها خسته و نالان بود
هوش مصنوعی: این بار سنگین همگی بر دوش جان است و جان از این وضعیت خسته و گریان به نظر می‌رسد.
خانه ی دل را کند تاریک و تنگ
تا کنی بر هر در و دیوار جنگ
هوش مصنوعی: دل را به تنگنا و تیرگی کشاندی تا بر هر گوشه و دیواری درگیری برپا کنی.
اهل دنیا را از این ره ای رفیق
بینی اندر تنگنای و در مضیق
هوش مصنوعی: دوست من، در این مسیر مردم دنیا را ببین که چگونه در تنگناها و محدودیت‌ها گرفتار می‌شوند.
ساغر دلشان ز صهبای ملال
گشته لبریز و دمادم مال مال
هوش مصنوعی: دل‌های آنان از شراب غم پر شده و هر لحظه به overflow نزدیک‌تر می‌شود.
هیچ دیدی اهل دنیا را یکی
کو بگوید درد من هست اندکی
هوش مصنوعی: آیا تا به حال دیده‌ای کسی از مردم دنیا را که بگوید من هم کمی از درد و مشکل خود را دارم؟
باشدش از رنج و محنت روز و شب
خالی از وجد و نشاط و از طرب
هوش مصنوعی: زندگی‌اش پر از سختی و غم است و روزها و شب‌هایش از شادابی و نشاط بی‌بهره است.
سینه اش چون گور کافر پر شرر
دل هم از زندان قاضی تنگتر
هوش مصنوعی: دل او مانند گوری پر از آتش است و سینه اش هم از زندان قاضی تنگ‌تر است.
هر یکی را اینچنین باشد گمان
نیست کس را درد و غم افزون از آن
هوش مصنوعی: هر کسی به نوعی در زندگی خود تصور می‌کند که مشکلات و دردهایش بیشتر از دیگران است و کسی نمی‌تواند به اندازه او غمگین باشد.
حال و مالت ای برادر اینچنین
بدتر از آن حال اولاد و بنین
هوش مصنوعی: وضعیت و وضعیت مالی تو ای برادر، چنین بدتر از حال فرزندان و نسل‌هاست.
چارهزار امراض را بشمرده اند
وین طبیبان پی به آنها برده اند
هوش مصنوعی: بسیاری از بیماری‌ها را نام برده‌اند و پزشکان توانسته‌اند به درک آن‌ها برسند.
نیست زانها کس زده یا صد بری
بلکه افزونتر چه نیکو بنگری
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از آن‌ها آسیب ندیده یا صدای زنگی نشنیده است، بلکه اگر بیشتر دقت کنی، می‌بینی که اوضاع بهتر از این‌هاست.
هریکی زانها که باشد در ولد
داغ آن باشد پدر را در کبد
هوش مصنوعی: هرکسی که از آنها (فرزندان) باشد، داغ و درد آن، بر دل پدر خواهد بود.
درد آن فرزند جسمانی بود
مر پدر را داغ روحانی بود
هوش مصنوعی: درد و رنج آن فرزند، جسمانی و مربوط به بدن بود، اما برای پدر، آسیب و غم ناشی از این فقدان، روحانی و عمیق‌تر بود.
رنج روح از جسم بس افزون بود
دل ز داغ روح غرق خون بود
هوش مصنوعی: رنج روح از بدن بسیار بیشتر است و دل به خاطر غم و درد روح، به شدت غمگین و خسته است.
درد تن آید به جان از واسطه
چونکه باشد جسم و جان را رابطه
هوش مصنوعی: وقتی درد و رنج جسم را می‌کشد، جان نیز به شدت تحت تأثیر قرار می‌گیرد، زیرا جسم و جان به هم ارتباط دارند.
درد جان جان را رسد بیفاصله
افکند در جان مسکین ولوله
هوش مصنوعی: دردی که به جان انسان می‌رسد، به سرعت او را تحت تاثیر قرار می‌دهد و درون او را به هم می‌زند.
چونکه فرزندت درآید از برون
شرح آن باشد ز حد من فزون
هوش مصنوعی: وقتی فرزندت به دنیا بیاید، احساسات و تجربیات من فراتر از حد و اندازه‌های معمول خواهد بود.
ز احتیاج و ذلت ظلم وستم
وز گرفتاری به صد اندوه و غم
هوش مصنوعی: به خاطر نیاز و ذلت، زیر فشار ظلم و ستم و در شرایطی نابسامان، با مشکلات و غم‌های فراوان دست و پنجه نرم می‌کنم.
جمله اینها می رسد بر جان تو
وای بر جان و اخوان تو
هوش مصنوعی: تمام اینها به جان تو می‌رسد و آه بر جان و برادرانت.
گر نباشد این وبال ای یار من
پس کدام است آن بگو ای مؤتمن
هوش مصنوعی: اگر این مشکل و دردسر نباشد، ای دوست من، پس آنچه که هست، چیست؟ بگو، ای امانت‌دار!
زینت دنیا چه باشد این و آن
پس چه خبر باشند این دنیا خران
هوش مصنوعی: زینت‌های دنیوی چه ارزشی دارند؟ در واقع، افرادی که به این زینت‌ها دل خوش کرده‌اند، در نهایت به پوچی این دنیا پی می‌برند.
آخرت بدهند و این دنیا خرند
گر نه خر باشی یقین دانی خرند
هوش مصنوعی: اگر به انسان آخرت را بدهند و این دنیا را به دست دیگران بسپارند، در غیر این صورت باید بدانی که خودت مانند یک الاغ هستی که فقط به دنبال چند قدم پیش رفتن است و هیچ چیز دیگری را نمی‌فهمی.
چیست دانی آخرت بفروختن
وز تغابن خویشتن را سوختن
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی که چه معنایی دارد که انسان آخرت خود را بفروشد و به خاطر دنیا و دلبستگی‌های آن خود را بسوزاند؟
میل سوی این جهان مستهان
شاد و خرم گشتن از اقبال آن
هوش مصنوعی: رغبت به زندگی در این دنیا باعث شادی و خوشحالی می‌شود و این حالت ناشی از خوش‌شانسی و اقبال خوب است.
میل این را ترک آن شد ملتزم
شاد گردی زین از آن داری الم
هوش مصنوعی: این مصراع به این معناست که تمایل به چیزی که ترک شده، باعث شادی و خوشحالی می‌شود. از آنجایی که انسان، گاهی با ترک یک چیز به آرامش و شادی دست می‌یابد، این تغییر می‌تواند به عنوان یک نوع رهایی یا از بین بردن درد و رنج تلقی شود. بنابراین، ترک آن چیز می‌تواند منجر به بهبود حال و احساس خوشحالی گردد.
زین سبب فرمود شاه انس و جان
انما الدنیا و عقبی ضرتان
هوش مصنوعی: به همین دلیل، پادشاهی فرمود که دنیا و آخرت، دو چیز هستند که به هم وابسته‌اند.
رو به یک زن چون کنی میدان یقین
کان زن دیگر شود میدان غمین
هوش مصنوعی: وقتی به یک زن توجه کنی و او را بخواہی، یقین داشته باش که زن دیگری به‌زودی به جای او غمگین خواهد شد.