گنجور

بخش ۵۱ - تتمه حدیث روز عید و حضرات حسنین

الغرض گفتند آن شهزادگان
با شه بطحا نبی انس و جان
موسم عید است و اطفال عرب
جملگی اندر نشاط و در طرب
کودکان بنگر به اشترها سوار
در قفای هم قطار اندر قطار
در تفرج گه به بستان گه به باغ
در تماشا گه به صحرا گه به راغ
آخر ای شه ما هم از طفلان یکیم
ناقه ی ما کو نه ما هم کودکیم
گفتشان ای زینت آغوش من
ناقه تان گر نیست اینک دوش من
دوش من بادا نشیمن گاهتان
سوخت جان من ز تف آهتان
هم حسن بستش به دوش و هم حسین
گشت طالع ز آسمانی نیرین
مهر و مه گفتم زبانم لال باد
زین سخنها لال زین اقوال باد
چیست و مهر و مه دو قرص خوانشان
جان من بادا فدای جانشان
باز گفتند ای امین کردگار
ای طفیلی از وجودت روزگار
هرکجا اطفال و هرجا کود کند
ناقه شان در پویه اند و در تکند
ای دریغا ناقه مان را پویه نیست
بی سبب مان این دریغ و مویه نیست
گام زن شد آن رسول نیک پی
ناقه آسا راه می فرمود طی
بار دیگر آن دو شمع جمع خاص
یافته از جمع خاصان اختصاص
پیش پیغمبر فغان برداشتند
مهر از درج دهان برداشتند
کای ضیاء بخشای چشم آفتاب
آفتاب از تاب رخسارت بتاب
ناقه این جوق طفلان عرب
گاه در وجدند و گاهی در طرب
ناقه ی ما از چه زینسان کاهل است
کار ما و ناقه ی ما مشکل است
سید عالم خداوند جهان
شد به این آیین که می دانی روان
ناله تا اختر کشانیدند باز
ژاله از عنبر فشانیدند باز
کی امیر پاکزاد پاکدین
پاسبان درگهت روح الامین
ای ز تو مسعود اقبال عرب
ناقه شان پیوسته اطفال عرب
در عنانند و عنان در دستشان
وان عنان همواره در کف هستشان
شاه عالم بند از گیسو فکند
زان سپس در حقه ی لولو فکند
گاو عنبر را متاع از یاد رفت
آهوی مشک از پی صیاد رفت
دو گلستان از دو سنبل زیب دید
تا قیامت مغز گردون طیب دید
باز گفتند ای نیای مهربان
ای به حکمت کشتی گردون روان
کودکان را ناقه ها بین در نفیر
بانگشان بر رفته تا چرخ اثیر
ناقه ی ما را فرو بسته است نای
نی نوای نای و نی بانگ درای
آن گروه عاصیان را عذر خواه
آن گناه مجرمان را هم پناه
در ز درج در رحمت باز کرد
نغمه العفو را آغاز کرد
چند نوبت آن خداوند عرب
عفو جرم امت آوردی به لب
بال زن شد تا برش روح الامین
کای غرض از امتزاج ماء وطین
خواست از هفتم زمین تا نه فلک
شور از ارواح و غوغا از ملک
شورشی در لامکان انداختی
کار امت را ز عفوت ساختی
بار دیگر عفو ار آری به لب
گر بسوزد کافری دارم عجب
با چنین ذکری خداوند کریم
گر گذارد مشرکی را در جحیم
سوی تو من پیک شاهی نیستم
منهی وحی الهی نیستم
موجی از دریای عفو انگیختی
آبروی هفت دوزخ ریختی
لب فرو بند ای لبت گوهرفشان
وی ز رویت آیه رحمت نشان
تا نگردد نسخ آیات جلال
تا بماند عدل شاهی را مجال
تا نیفتد لطف تکلیف از نظام
تا شریعت را نیفتد انفصام
روی احمد بود مرآت جمال
مظهر لطف و جمال ذوالجلال
در مقام جمع اگر چه داشت جای
لطف و رحمت را ولی بد رونمای
جامعیت بود اگرچه خوی او
آیه رحمت ولیکن روی او
پرده از آن رو اگر برداشتی
وانمودی آنچه در برداشتی
نور او بر نیک و بر بد تافتی
زشت و زیبا را همه دریافتی
گر شدی توفانی آن بحر نجات
غرق گشتی هم حرم هم سومنات
گر شود آن یم رحمت موج زن
موج او هم روم گیرد هم ختن
چون گشاید آن نهنگ عفو کام
لقمه ای باشد دو گونش ناتمام
چون به بارش آید آن ابر کرم
هم ببارد بر عرب هم بر عجم
تر کند هم روس و هم بلغار را
پرورد هم گلبن و هم خار را
سر زند آری چو خورشید از افق
افکند بر زشت و بر زیبا تتق
چون برآید آفتاب از کوهسار
هم چمن روشن کند هم شوره زار
چون بجنبش آید آن بحر کرم
انبساطش میفزاید دمبدم
گر نه بستی ره بر آن کوه جلال
گر ندادی ز امتزاجش اعتدال
پهن گشتی ز ایروان تا قیروان
غرقه ور کردی کران را تا کران
هفت دوزخ را زتاب انداختی
آشنای هشت خلدش ساختی
زین سبب بودش حبیب الله لقب
رحمة للعالمین را شد سبب
بلکه جمله نامهای آن جناب
خوردی از عین الحیوة حسن آب
همچنانکه نام آن شیر خدا
مظهر جاه و جلال کبریا
جمله را بود از جلال ذوالجلال
اشتقاق و انفصام و انفصال
گرچه از هرجا دلی آگاه داشت
مظهریت از جلال شاه داشت
زین سبب چون شیر یزدان شد قرین
روز خیبر با رئیس کافرین
مرحب آن کهسار نخوت را پلنگ
قلزم کفر شقاوت را نهنگ
از گزاف و لاف آن بیهوده گوی
ناسزاها گفتن آن دیوخوی
پای حلم آن غضنفر شد زجای
زاستین آمد برون دست خدای
صرصر قهرش وزیدن درگرفت
از سما را تا سمک صرصر گرفت
بحر قهاریش توفان خیز شد
ساغر خود داریش لبریز شد
از نیام آورد بیرون ذوالفقار
بر رکاب باد پیما شد سوار
لؤلؤ تر با عقیق انباز کرد
چین بر ابرو بست و بازو باز کرد
از نهیبش آسمان دزدید ناف
آشیان عنقا بکند از کوه قاف
آسمان بر آسمان از بس تپید
خون ملک را از بن ناخن چکید
بر کتف افکند عزبیل آستین
ساخت اسرافیل دم با دم قرین
چار زن بهر عزای هفت شوی
مویه سر کردند و بگشادند موی
آن زمان از جانب رب جلیل
امر نافذ شد بسوی جبرئیل
هان و هان بشتاب ای پیک گزین
از فراز عرش تا سطح زمین
زودتر دریاب آب و خاک را
هم عناصر را و هم افلاک را
بازوی خیبر گشایش را بگیر
پنجه قدرت نمایش را بگیر
ورنه برمی آرد آن شیر ژیان
کاف و نون را تیره دود از دودمان
گر نجنبیدی یم رحمت ز جای
شاهد رحمت نگشتی رو نمای
می شدی اقلیم هستی پایمال
از عبور لشکر قهر و جلال
آری آری لازم آمد در نظام
در نظام اکمل ابداع تمام
از وجود قهر و لطف نوش و نیش
هم دل آسوده و هم جان ریش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الغرض گفتند آن شهزادگان
با شه بطحا نبی انس و جان
هوش مصنوعی: در نهایت، آن شاهزادگان با پادشاه بطحا درباره‌ی روح و زندگی گفتگو کردند.
موسم عید است و اطفال عرب
جملگی اندر نشاط و در طرب
هوش مصنوعی: فصل عید فرا رسیده و همه کودکان عرب در حال شادی و خوشحالی هستند.
کودکان بنگر به اشترها سوار
در قفای هم قطار اندر قطار
هوش مصنوعی: کودکان توجه کنید که چگونه سوارکاران بر روی شترها نشسته‌اند و در صفی منظم و پشت‌سر هم حرکت می‌کنند.
در تفرج گه به بستان گه به باغ
در تماشا گه به صحرا گه به راغ
هوش مصنوعی: در مکانی زیبا و دلنشین به گردش می‌روم؛ گاهی در باغ‌های گل، گاهی در صحرا و گاهی در فضاهای سبز و طبیعی مشغول تماشا هستم.
آخر ای شه ما هم از طفلان یکیم
ناقه ی ما کو نه ما هم کودکیم
هوش مصنوعی: آخر ای پادشاه، ما هم مانند کودکان هستیم، پس دچار چه شرایطی شده‌ایم؟ ناقه‌ی ما کجاست؟ زیرا ما نیز همگی در حال کودکانه‌گی هستیم.
گفتشان ای زینت آغوش من
ناقه تان گر نیست اینک دوش من
هوش مصنوعی: به آن‌ها گفتم: ای مایه‌ی زیبایی آغوش من، اگر اینک شتر شما نیست، پس چرا بر دوش من قرار گرفته‌اید؟
دوش من بادا نشیمن گاهتان
سوخت جان من ز تف آهتان
هوش مصنوعی: دیشب خانه‌ام به خاطر آه و ناله‌های شما در آتش سوخت و جان من در درد و غم شما زنده است.
هم حسن بستش به دوش و هم حسین
گشت طالع ز آسمانی نیرین
هوش مصنوعی: حسن و حسین هر دو در یک سرنوشت عالی قرار دارند، که این سرنوشت از آسمان برایشان مقدر شده است.
مهر و مه گفتم زبانم لال باد
زین سخنها لال زین اقوال باد
هوش مصنوعی: من به خورشید و ماه گفتم که ای کاش زبانم بند باشد و از این حرف‌ها حرف نزنم، از این گفته‌ها خاموش بمانم.
چیست و مهر و مه دو قرص خوانشان
جان من بادا فدای جانشان
هوش مصنوعی: عشق و محبت برای من مانند دو قرص ماه و خورشید است که جانم فدای آن‌ها باشد.
باز گفتند ای امین کردگار
ای طفیلی از وجودت روزگار
هوش مصنوعی: گفتند ای نگهبان و امانت‌دار آسمانی، ای موجودی که وجود تو باعث روشنی و زندگی دنیا شده‌ای.
هرکجا اطفال و هرجا کود کند
ناقه شان در پویه اند و در تکند
هوش مصنوعی: هر جایی که بچه‌ها بازی می‌کنند و در حال سرگرمی هستند، شترهایشان هم با شادی و نشاط در حال حرکت و راه رفتن‌اند.
ای دریغا ناقه مان را پویه نیست
بی سبب مان این دریغ و مویه نیست
هوش مصنوعی: ای کاش که شترمان راه نمی‌رود، این ناله و افسوس ما بی‌دلیل نیست.
گام زن شد آن رسول نیک پی
ناقه آسا راه می فرمود طی
هوش مصنوعی: پیامبر بزرگوار با آرامش و وقار همچون شتر، در صفا و آرامش گام برمی‌داشت و راه را به خوبی نشان می‌داد.
بار دیگر آن دو شمع جمع خاص
یافته از جمع خاصان اختصاص
هوش مصنوعی: بار دیگر آن دو شمع به دور هم جمع شده‌اند و از میان جمع خاصان، تنها خود را متمایز کرده‌اند.
پیش پیغمبر فغان برداشتند
مهر از درج دهان برداشتند
هوش مصنوعی: مردم به‌سراغ پیامبر آمده‌اند و از دل غم و اندوه خود سخن می‌گویند. در این وضعیت، محبت و دوستی را از دل شان کنار می‌گذارند.
کای ضیاء بخشای چشم آفتاب
آفتاب از تاب رخسارت بتاب
هوش مصنوعی: ای نوردهنده و روشنی بخش چشمان آفتاب، آفتاب خود را از درخشش چهره‌ات بازتاب بده.
ناقه این جوق طفلان عرب
گاه در وجدند و گاهی در طرب
هوش مصنوعی: شتر این گروه از بچه‌های عرب گاهی در حال شادی و وجد و گاهی در حال خوشحالی و سرگرمی هستند.
ناقه ی ما از چه زینسان کاهل است
کار ما و ناقه ی ما مشکل است
هوش مصنوعی: شتر ما چرا اینقدر تنبل شده و کار ما با این شتر سخت شده است؟
سید عالم خداوند جهان
شد به این آیین که می دانی روان
هوش مصنوعی: سید عالم به عنوان بزرگترین شخصیت و پیشوای جهان، به این راه و روش که می‌شناسی، جایگاه خود را پیدا کرده است.
ناله تا اختر کشانیدند باز
ژاله از عنبر فشانیدند باز
هوش مصنوعی: ناز و عطر گل را، از خوشی و زیبایی دوباره آزاد کردند و باز هم دلکش و شاداب به زندگی ادامه دادند.
کی امیر پاکزاد پاکدین
پاسبان درگهت روح الامین
هوش مصنوعی: تو ای امیر پاک‌زاد و پاک‌دین، پاسبان درگاه تو مانند روح‌الامین هستی.
ای ز تو مسعود اقبال عرب
ناقه شان پیوسته اطفال عرب
هوش مصنوعی: تو موجب شادی و خوشبختی عرب‌ها هستی، همان‌طور که شتران آنها همیشه همراه با کودکان عرب هستند.
در عنانند و عنان در دستشان
وان عنان همواره در کف هستشان
هوش مصنوعی: آنان در مقام و نفوذ بالایی قرار دارند و کنترل همه‌چیز در دستانشان است. همچنین همیشه قدرت و کنترل خود را در دست دارند.
شاه عالم بند از گیسو فکند
زان سپس در حقه ی لولو فکند
هوش مصنوعی: پادشاه آفرینش موهایش را مثل زنجیری رها کرد و سپس در دامن زیبایی لؤلؤیی قرار داد.
گاو عنبر را متاع از یاد رفت
آهوی مشک از پی صیاد رفت
هوش مصنوعی: گاو عنبر از یادها رفت و آهو هم به دنبال شکارچی رفته است.
دو گلستان از دو سنبل زیب دید
تا قیامت مغز گردون طیب دید
هوش مصنوعی: دو باغ پر از زیبایی را دیده که تا قیامت همچنان خوشبو و لذت‌بخش خواهند بود.
باز گفتند ای نیای مهربان
ای به حکمت کشتی گردون روان
هوش مصنوعی: این جمله به شخصی توانا و با تجربه اشاره دارد که به مهربانی و حکمت شهرت دارد. او به عنوان یک راهنمای دانا و خردمند تصویر شده است که مانند یک کشتی در حال حرکت در آب‌های پهناور جهان، به دیگران کمک می‌کند و مسیر درست را نشان می‌دهد.
کودکان را ناقه ها بین در نفیر
بانگشان بر رفته تا چرخ اثیر
هوش مصنوعی: کودکان مانند شتران در حال فریاد زدن هستند و صدایشان به آسمان می‌رسد، در حالی که در انتظار چرخ گردان زندگی هستند.
ناقه ی ما را فرو بسته است نای
نی نوای نای و نی بانگ درای
هوش مصنوعی: گوسفند ما را به تنگنا انداخته و صدای نی به گوش می‌رسد. صدای نی همچون نغمه‌ای زیبا و دل‌انگیز به گوش می‌رسد.
آن گروه عاصیان را عذر خواه
آن گناه مجرمان را هم پناه
هوش مصنوعی: گروه گناهکاران را ببخش، و به مجرمان پناهی بده.
در ز درج در رحمت باز کرد
نغمه العفو را آغاز کرد
هوش مصنوعی: درهای رحمت بسته شد و نغمه‌ی بخشش آغاز گشت.
چند نوبت آن خداوند عرب
عفو جرم امت آوردی به لب
هوش مصنوعی: چند بار خداوند بزرگ، خطاهای ملت را بخشید و به عذر آنان نزدیک شد.
بال زن شد تا برش روح الامین
کای غرض از امتزاج ماء وطین
هوش مصنوعی: پرواز کرد تا به او روح‌الامین برسد، چه هدفی از ترکیب آب و خاک وجود دارد؟
خواست از هفتم زمین تا نه فلک
شور از ارواح و غوغا از ملک
هوش مصنوعی: از زمین هفتم تا نه آسمان، خواسته‌ای از روح‌ها و سر و صدای مخلوقات.
شورشی در لامکان انداختی
کار امت را ز عفوت ساختی
هوش مصنوعی: شما با ایجاد یک تغییر بزرگ در وضعیت کنونی، باعث بیداری و تحرک جامعه شدید و کار را از تنگناها و مشکلات آن خارج کردید.
بار دیگر عفو ار آری به لب
گر بسوزد کافری دارم عجب
هوش مصنوعی: اگر دوباره مرا ببخشی، در حالی که دل من از عشق تو می‌سوزد، این نشان از کافر بودن من است که عجیب و شگفت‌انگیز است.
با چنین ذکری خداوند کریم
گر گذارد مشرکی را در جحیم
هوش مصنوعی: خداوندی که بسیار بخشنده و رحیم است، حتی اگر کسی در زندگی‌اش به شرک و نافرمانی بپردازد، ممکن است او را در عذاب و رنجی عظیم قرار دهد.
سوی تو من پیک شاهی نیستم
منهی وحی الهی نیستم
هوش مصنوعی: من فرستاده‌ای از طرف پادشاهی نیستم و پیام‌آور وحی الهی هم نیستم.
موجی از دریای عفو انگیختی
آبروی هفت دوزخ ریختی
هوش مصنوعی: شما با رحم و بزرگواری‌تان به قدری تاثیرگذار بوده‌اید که حتی بدی‌ها و عذاب‌های بسیاری را تحت‌الشعاع قرار داده و از بین برده‌اید.
لب فرو بند ای لبت گوهرفشان
وی ز رویت آیه رحمت نشان
هوش مصنوعی: دهان خود را ببند، ای کسی که لب‌هایت مانند الماس درخشان است، زیرا چهره‌ات نشانه‌ای از رحمت الهی است.
تا نگردد نسخ آیات جلال
تا بماند عدل شاهی را مجال
هوش مصنوعی: تا زمانی که آیات عظمت و شکوه تغییر نکند، فرصت برقراری عدالت سلطنتی نیز خواهد ماند.
تا نیفتد لطف تکلیف از نظام
تا شریعت را نیفتد انفصام
هوش مصنوعی: تا زمانی که لطف و رحمت الهی از نظام هستی جدا نشود، شریعت و دین هم دچار اختلال نخواهند شد.
روی احمد بود مرآت جمال
مظهر لطف و جمال ذوالجلال
هوش مصنوعی: چهره‌ی احمد بازتاب زیبایی و نماد لطف و جمال خداوند بزرگ است.
در مقام جمع اگر چه داشت جای
لطف و رحمت را ولی بد رونمای
هوش مصنوعی: در مقام جمع، هرچند که محلی برای لطف و رحمت بود، اما به خوبی نمایان نشد.
جامعیت بود اگرچه خوی او
آیه رحمت ولیکن روی او
هوش مصنوعی: گرچه او embodiment (نماد) رحمت است و از نظر شخصیت و رفتار کاملاً جامع است، اما چهره‌اش ممکن است نشان‌دهنده جدیت و سختی باشد.
پرده از آن رو اگر برداشتی
وانمودی آنچه در برداشتی
هوش مصنوعی: اگر پرده را کنار زدی و آنچه که در دل داری را به نمایش گذاشتی، در واقع حقیقتی را آشکار کرده‌ای.
نور او بر نیک و بر بد تافتی
زشت و زیبا را همه دریافتی
هوش مصنوعی: نور او بر نیک و بد می‌تابد و به این ترتیب زشتی و زیبایی را همه درک می‌کنند.
گر شدی توفانی آن بحر نجات
غرق گشتی هم حرم هم سومنات
هوش مصنوعی: اگر تو در طوفان قرار گرفتی، آن دریا که نجات‌دهنده است نیز به تو کمک نمی‌کند و تو در آن غرق می‌شوی؛ چه در حرم مقدس باشی و چه در معبد سومنات.
گر شود آن یم رحمت موج زن
موج او هم روم گیرد هم ختن
هوش مصنوعی: اگر آن دریای رحمت که موج می‌زند، بر من موج بیاندازد، من نیز به سوی او رفته و به آرامش خواهم رسید.
چون گشاید آن نهنگ عفو کام
لقمه ای باشد دو گونش ناتمام
هوش مصنوعی: زمانی که آن نهنگ بزرگِ بخشش ظهور کند، نتیجه‌اش همانند لقمه‌ای خواهد بود که دو حالت دارد و ناقص است.
چون به بارش آید آن ابر کرم
هم ببارد بر عرب هم بر عجم
هوش مصنوعی: زمانی که آن ابر رحمت ببارد، هم بر عرب می‌بارد و هم بر عجم.
تر کند هم روس و هم بلغار را
پرورد هم گلبن و هم خار را
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به پرورش و تربیت هر دو گروه مختلف، یعنی روس‌ها و بلغاری‌ها، همچنین هم گل‌ها و هم خارها. به این معنا که در زندگی و جامعه، هم خوبی‌ها و زیبایی‌ها وجود دارند و هم مشکلات و دشواری‌ها؛ و هر دو به نوعی در کنار یکدیگر هستند.
سر زند آری چو خورشید از افق
افکند بر زشت و بر زیبا تتق
هوش مصنوعی: خورشید از افق طلوع می‌کند و نورش را بر همه، چه زیبا و چه زشت، می‌تاباند.
چون برآید آفتاب از کوهسار
هم چمن روشن کند هم شوره زار
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از پشت کوه‌ها بیرون می‌آید، هم زمین‌های سرسبز را روشن می‌کند و هم دشت‌های خشک و بی‌آب را.
چون بجنبش آید آن بحر کرم
انبساطش میفزاید دمبدم
هوش مصنوعی: وقتی که آن دریای کرم و بخشش به حرکت درمی‌آید، هر لحظه بر وسعت و گشایشش افزوده می‌شود.
گر نه بستی ره بر آن کوه جلال
گر ندادی ز امتزاجش اعتدال
هوش مصنوعی: اگر راهی به سوی آن کوه شکوهمند نمی‌بستی و اگر تعادل را از ترکیبش نمی‌گرفتی، زندگی و شرایط موجود به این شکل که هست نمی‌شد.
پهن گشتی ز ایروان تا قیروان
غرقه ور کردی کران را تا کران
هوش مصنوعی: تو با سفر از ایروان تا قیروان، همه جا را در خود غرق کرده‌ای و هر گوشه‌ای را در انبساط و وسعت قرار داده‌ای.
هفت دوزخ را زتاب انداختی
آشنای هشت خلدش ساختی
هوش مصنوعی: تو با درخششی که داری، هفت دوزخ را به عقب راندی و آشنای خودت هشت بهشت را برای او به ارمغان آوردی.
زین سبب بودش حبیب الله لقب
رحمة للعالمین را شد سبب
هوش مصنوعی: به همین دلیل، او لقب "دوست خدا" و همچنین "رحمت برای جهانیان" را به دست آورد.
بلکه جمله نامهای آن جناب
خوردی از عین الحیوة حسن آب
هوش مصنوعی: این بیت به گونه‌ای بیان می‌کند که همه‌ی نام‌ها و صفاتی که برای آن شخص بزرگ وجود دارد، از سر چشمه‌ی حیات و زیبایی سرچشمه می‌گیرند. به عبارتی دیگر، ویژگی‌ها و خصوصیات آن فرد، نشأت‌گرفته از عمق وجود و جاذبه‌ی ذاتی‌اش است.
همچنانکه نام آن شیر خدا
مظهر جاه و جلال کبریا
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به عظمت و بزرگی نام حضرت علی (ع) دارد، که به عنوان نماد قدرت و شجاعت در تاریخ اسلام شناخته می‌شود. به نوعی بیانگر مختصات والای اوست که درواقع نشان‌دهنده‌ی جایگاه رفیع و شکوه الهی است.
جمله را بود از جلال ذوالجلال
اشتقاق و انفصام و انفصال
هوش مصنوعی: تمام وجود و هستی از جلال و عظمت خداوند سرچشمه می‌گیرد و به نوعی قراردادن چیزها در کنار یکدیگر یا جدا کردن آن‌ها از هم، به همین جلال مرتبط است.
گرچه از هرجا دلی آگاه داشت
مظهریت از جلال شاه داشت
هوش مصنوعی: هرچند که از جاهای مختلف قلب‌ها و احساسات مختلفی وجود داشت، اما جلوه‌گری و نمایش این احساسات به عظمت و شکوه پادشاه وابسته بود.
زین سبب چون شیر یزدان شد قرین
روز خیبر با رئیس کافرین
هوش مصنوعی: به همین دلیل، مانند شیر، یزدان به همراه روز خیبر با رئیس کافران مواجه شد.
مرحب آن کهسار نخوت را پلنگ
قلزم کفر شقاوت را نهنگ
هوش مصنوعی: خوش آمدی ای کوه مغرور که مانند پلنگ در جهل و کفر، بزرگی و قدرتی همچون نهنگ را به نمایش می‌گذاری.
از گزاف و لاف آن بیهوده گوی
ناسزاها گفتن آن دیوخوی
هوش مصنوعی: این بیت به موضوع سخنان بیهوده و ناسزاهایی که از دهان افرادی نادان و بی‌احساس خارج می‌شود، اشاره دارد. اینگونه افراد بدون فکر و دلیل، بی‌اساس به دیگران فحش و اهانت می‌کنند و نظرات ناپخته و بی‌محتوا ارائه می‌دهند. به بیان دیگر، این افراد ارزش و حقیقت حرف‌هایشان بسیار پایین است و تنها به دنبال جلب توجه یا تخریب دیگران هستند.
پای حلم آن غضنفر شد زجای
زاستین آمد برون دست خدای
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تواضع و بزرگواری شخصیت ویژه‌ای اشاره دارد که در عین قدرت و شجاعت، با فروتنی و نیکی رفتار می‌کند. در واقع، این فرد با وجود جایگاه و قدرت خود، از رفتارهای پسندیده و خداپسندانه دور نمی‌شود و از صفات نیکو بهره می‌برد.
صرصر قهرش وزیدن درگرفت
از سما را تا سمک صرصر گرفت
هوش مصنوعی: طوفان خشم او به قدری شدت گرفت که آسمان را در برگرفت و بر همه چیز سایه انداخت.
بحر قهاریش توفان خیز شد
ساغر خود داریش لبریز شد
هوش مصنوعی: در نتیجه‌ی شدت خشم او، طوفانی بزرگ به وجود آمد و ظرف خشمش به حدی پر شد که دیگر نمی‌توانست آن را نگه دارد.
از نیام آورد بیرون ذوالفقار
بر رکاب باد پیما شد سوار
هوش مصنوعی: شمشیر ذوالفقار از نیام بیرون آمد و سواره بر روی باد به حرکت درآمد.
لؤلؤ تر با عقیق انباز کرد
چین بر ابرو بست و بازو باز کرد
هوش مصنوعی: دختری زیبا مانند مروارید، سنگی ارزشمند را در دوستی با خود دارد. او با چین و چروک ابروهایش نشان از زیبایی خاصی می‌دهد و در عین حال به شکلی جذاب و باز به دیگران می‌نماید.
از نهیبش آسمان دزدید ناف
آشیان عنقا بکند از کوه قاف
هوش مصنوعی: از صدای رعدآسا و تاثیری که دارد، آشیانه‌ی پرنده‌ی افسانه‌ای (عنقا) از کوه قاف دور شده و به آسمان پناه می‌برد.
آسمان بر آسمان از بس تپید
خون ملک را از بن ناخن چکید
هوش مصنوعی: در آسمان، خون شاهانه به قدری ریخته شده که حتی از زیر ناخن نیز چکیده است.
بر کتف افکند عزبیل آستین
ساخت اسرافیل دم با دم قرین
هوش مصنوعی: عزرائیل بر شانه‌هایش بار سنگینی را گذاشت و آستینی به سمت اسرافیل دوخت که دم او با دم آن در پیوند باشد.
چار زن بهر عزای هفت شوی
مویه سر کردند و بگشادند موی
هوش مصنوعی: چهار زن به خاطر سوگواری برای شوهر هفتم، گریه کردند و موهای خود را گشودند.
آن زمان از جانب رب جلیل
امر نافذ شد بسوی جبرئیل
هوش مصنوعی: در آن لحظه، از سوی پروردگار بزرگ، دستوری محکم به جبرئیل داده شد.
هان و هان بشتاب ای پیک گزین
از فراز عرش تا سطح زمین
هوش مصنوعی: به سرعت بیا، ای پیام‌آور برگزیده، از بالای عرش الهی تا زمین.
زودتر دریاب آب و خاک را
هم عناصر را و هم افلاک را
هوش مصنوعی: هر چه زودتر به طبیعت و عناصر آن توجه کن؛ هم به زمین و آب و هم به آسمان و ستاره‌ها.
بازوی خیبر گشایش را بگیر
پنجه قدرت نمایش را بگیر
هوش مصنوعی: بازوی خیبر را به عنوان نمادی از قدرت و فتح در دست بگیر و توانایی خود را در نشان دادن قدرت و تسلط به نمایش بگذار.
ورنه برمی آرد آن شیر ژیان
کاف و نون را تیره دود از دودمان
هوش مصنوعی: اگر او خواسته باشد، آن شیر قوی و نیرومند می‌تواند کاف و نون را در تیره دود و تاریکی از نسل خود بیرون بکشد.
گر نجنبیدی یم رحمت ز جای
شاهد رحمت نگشتی رو نمای
هوش مصنوعی: اگر به خودت نرسی و از جایت تکانی نخوری، رحمت بزرگ الهی هم به سوی تو نمی‌آید و نشانگر رحمت نیز در برابر تو نخواهد بود.
می شدی اقلیم هستی پایمال
از عبور لشکر قهر و جلال
هوش مصنوعی: می‌توانی به راحتی زیر پا قرار بگیری و مورد تهاجم قرار بگیری، زمانی که لشکر قهر و قدرت به راه می‌افتد.
آری آری لازم آمد در نظام
در نظام اکمل ابداع تمام
هوش مصنوعی: بله، برای تکمیل یک نظام کامل، همه چیز ضرورت دارد و باید با دقت و ابتکار عمل کرد.
از وجود قهر و لطف نوش و نیش
هم دل آسوده و هم جان ریش
هوش مصنوعی: از وجود محبت و خشم، کسی هم می‌تواند راحت باشد و هم می‌تواند دچار زخم و درد شود.